اس ام اس هاي خوشگل درمورد داشتن حس پشیمانی در ارتباط که ممکن هست در زندگی خیلی وقت ها سراغ ما بیاید و شاید بتوانیم با یک پیام این حس را نشان دهیم.
غم که نوشتن ندارد!
نفوذ می کند در استخوان هایت ،جاسوس میشود در قلبت و آرام آرام از چشم هایت میریزد بیرون
.
.
.
اس ام اس غمگین پشیمانی
من واسه این که
این انگشتا دیگه نلرزن
خیلی زحمت کشیدم .
دیگه برنگرد
.
.
.
اس ام اس غمگین جدایی
هنوز هم در مقابل نبودنت مقاومت میکنم و با کمری شکسته بی هیچ چاره اي لبخند میزنیم
و تو همچنان نباش
.
.
.
اس ام اس غمگین اخیر
کاش به جای دلم ،
دستم را میشکستی که نمک نداشت
.
.
.
اس ام اس غمگین 96
ﮔﻠﻪ ﺩﺍﺭﻡ
ﺍﺯﮐﻪ,ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ
ﺍﺯﭼﻪ,ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ .
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺭﺩﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ،ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﮐﯿﺴﺖ,ﭼﯿﺴﺖ
ﺑﯽ ﺣﺲ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ..
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻬﺎﻥ
ﺩﻟﻢ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ،
و اندکی
ارامش
.
.
.
اس ام اس غمگین پشیمانی
در هجوم لحظه هاي پوچ جدایی ، سکوت تنها یادگار با تو بودن هست
.
.
.
اس ام اس غمگین اخیر
به خودم قول میدهم که فراموشت کنم
وقتی صبح میشود تو راکه نه
ولی قولم را فراموش میکنم
.
.
.
اس ام اس غمگین 96
چقدر باید بگذرد
تا من در مرور خاطراتم
وقتی از کنار تو رد می شوم،
تنم نلرزد
بغضم نگیرد
.
.
.
اس ام اس غمگین جدایی
پیر شدنت را زمانی حس میکنی که قیمت شمع ها از قیمت کیک اکثر بشود
.
.
.
اس ام اس غمگین پشیمانی
امروز باورم شد که تو خسته تر از آن بودی که بفهمی دوست داشتنم را
از من که گذشت اما هرجا که هستی “خسته نباشی
.
.
.
اس ام اس غمگین اخیر
بزگتر که شدیم مداد هایمان هم تکامل یافتند وتبدیل به خودکار هاي بیرحم شدند تا یادمان دهند که
هر اشتباهی قابل پاک کردن نیست
.
.
.
اس ام اس غمگین 96
کوچه هاي کودکی ام را قدم می زنم
اما به جای دست مادرم
سیگار به دست دارم
و جای شوق کودکانه
قبل را اندوه امروز فرا گرفته
دیگر پاهایم نای رفتن ندارند
.
.
.
اس ام اس غمگین پشیمانی
ایستاده و لبخند زنان !
پایش را روی گلویم فشار میدهد ..
تنهایی
.
.
.
اس ام اس غمگین جدایی
حرفی نیست
فقط مینویسم
رفت
آن حسی که
تو را دوست میداشت
.
.
.
اس ام اس غمگین اخیر
ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺑﻮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﻣﻮﻧﺪﻧﯽ ﻧﺒﻮﺩﯼ
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻡ
ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﺑﻪ ﻧﺒﻮﺩﺕ
.
.
.
اس ام اس غمگین 96
یارم از من بی سببب رنجید و رفت
گریه را دید و بر من خندید و رفت
وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت
قصه ناگفته ها را نشنید و رفت
تشنه بودم همچو دشتی پر عطش
مانند باران بر تنم بارید و رفت
گل فراوان بود از باغ من
غنچه اي نشکفته را برچید و رفت