در اینبخش مجموعه اي زیبا از بهترین اشعار عاشقانه پاییزی رابه همراه عکس نوشته هاي منتخب درمورد فصل پاییز، مرور میکنیم. اشعار پاییزی اکثرا در مورد عشق و یا جدایی ها سروده شده اند، خاطرات پاییزی هم همانند اشعار آن همگی احساسی هستند. در آستانه فصل برگ ریزان هستیم و میتوانیم با مرور این اشعار خاطرات خودرا بار دیگر زنده کنیم. با مجله پارس ناز همراه باشید.
زرد و سرخ و ارغوانی
برگ درختان پاییز
میریزند بر زمین
آرزوهای مـا نیز:
زرد و سرخ و ارغوانی
آن قدر نیامدی
کـه از چهره ام بهار
برگ بـه برگ ریخت
پاییز شدم
دیگر نیا
آشفته میشود خواب هاي رنگی ام
**********
پاییز را ساده منگر
پاییز
اتحاد جنون آمیز برگ اسـت با نور
عاشقانه برگی ست کـه
همرنگ خورشید شده اسـت
چیزی نمانده اسـت
تنها چند برگ دیگر
مانده بر شاخه هایم
اینبار کـه بوزی
دیگر برگی نمیماند بر این تن خسته
و مـن آرام خواهم شد
مثل همین درخت پاییزی
وقتی تمام برگ هایش را
باد برده باشد
**********
تمام فصل ها
فصل تـو اند
کـه پاییزند
و تنهایی
نام دیگر پاییز اسـت
هرچه عمیق تر
برگ ریزان خاطره هات بیشتر
زمین سمفونی برگهاست
نم می زند باران
بدجور بوی غربت می دهد این هوا
نبش قبر خاطرات مرده اسـت انگار
فصل تنهاییست
پاییز اسـت، پاییز اسـت حالا
**********
وقتی خزان میرسد
نالههاي حزین سازی آشنا
با کشش یکنواخت
قلب مرا مینوردد
نمی خواهم گذر زمان را باور کنم
یک مرتبه صدای زنگ ساعت
مرا بخود میآورد
حس می کنم زمان خیال ایستادن دارد
خودم را آهسته بـه باد میسپارم
نسیم بداندیش
مرا چون برگی پژمرده با خود میبرد
مـن در رنگ باخته خود
و رودخانه نزدیکمان غرق می شوم
تنهاتر از مـن و تـو
پاییز
مسافری غریب اسـت
کـه از پل بی انتهای غروب میگذرد
پاییز اسـت کـه باید از این پل بگذرد
**********
کاش میشد هرشب
ساعت را عقب کشید
مثل آن شب در شروع پاییز
می خواهم
یک ساعت
بیشتر دوستت بدارم
برگریزان کـه راه انداختی
واژه هایمان جان گرفت
مـا از تـو شعر گفتیم
دل انارها خون شد
حالا رگبارهایت را تند تر کرده اي
می خواهي بـه زمستان برسی
لطفا تا شعرهایمان دم بکشد
کمی دیگر پاییز باش
**********
درخت فصل خزان
هم درخت میماند
تـو پیشفصل بهاری
نه این کـه پاییزی
پاییز آمدست کـه خودرا ببارمت
پاییز لفظ دیگر مـن دوست دارمت
**********
برگهایم ریخت بر روی زمین
یعنی درخت.
خود بـه مرگ خویشتن
رای موافق می دهد
اردیبهشتم در تب پاییز، گم شد
در برگریزانهاي وهم آمیز گم شد
**********
مفهوم ترین ترانه پاییزم
از خش خش زرد برگ ها لبریزم
بـه رهی دیدم برگ خزان
پژمرده زِ بیداد زمان
کز شاخه جدا بود
چو زِ گلشن روکرده نهان
در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود
اي برگ مظلوم پاییزی
آخر تـو زِ گلشن زِ چـه بگریزی
روزی تـو هم آغوش گلی بودی
دلداده و مدهوش گلی بودی
اي عاشق شیدا دلداده رسوا
گویمت چرا فسردهام
در گل نه صفایی باشد نه وفایی
جز ظلم زِ دل نبردهام
آه بار غمت در دل بنشاندم
در ره او مـن جان بفشاندم
تا شود نوگل گلشن و دیده شود
رفت آن گل مـن از دست
با خار و خسی پیوست
مـن ماندم و صد خار ظلم
این پیکر بی جان
بیا برویم بـه خواب هم
هم را برداریم و برویم بـه همان روزهای نارنج
نارنجی هاي پرتقال
پاییز برگ و برگ هاي زرد و زردهای رنگ
برویم بـه روزهای رنگارنگ
بـه فصل هزار رنگ و طوفان رنگ و رنگ
دارد صبح میشود هوا
بیا بـه پاییز برویم علاقه
بـه زنگ، بـه مدرسه
بـه نامه هاي لای کتاب
بـه گل هاي خشک شدۀ لای دفتر انشا
املا…
بـه پاییز شده اسـت هوا
برویم قدم بزنیم
صدای خش خش برگ ها
صدای سکوت بین مـا
قدم بـه قدم پاییزها و قدم زدن ها و خیابان ها گذشت
پاییز دوست داشتنی اسـت چون تـو دوستش داری
مثل باران کـه زیباست چون تـو زیبایی
یا غمگین می شود، چون تـو غم داری
پاییز میرسد کـه مرا مبتلا کند
با رنگهاي تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد کـه همانند سال پیش
خودرا دوباره در دل قالیچه جا کند
او میرسد کـه از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را برملا کند
او قول داده اسـت کـه امسال از سفر
اندوههاي تازه بیارد، خدا کند
او می رسد کـه بازهم عاشق کند مرا
او قول داده اسـت بـه قولش وفا کند
پاییز عاشق اسـت، و راهی نمانده اسـت
جز این کـه روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند، و خداوند فصلها
یک فصل رابه خاطر او جا بـه جا کند
تقویم خواست از تـو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شـما را جدا کند
خش خش صدای پای خزان اسـت، یک نفر
در رابه روی حضرت پاییز وا کند
نه دلبر در بر اسـت این جا
نه شوری در سر اسـت این جا
نه شوقی تا ز جا خیزی
امان از باد پاییزی…