آیا اعتیاد بـه روابط جنسی بیماری اسـت؟ اگر کسی بـه رابطه جنسی اعتیاد داشته باشد می تواند درمان شود یا تا آخر عمر اوضاع بـه همان منوال ادامه دارد؟ در پاسخ باید بگوییم، اعتیاد بـه روابط جنسی هنوز هم توسط تعداد زیادی از پزشکان و محققان بیماری شناخته نمی شود اما افراد زیادی خصوصا در کشور هـای غربی این اعتیاد هستند، در ادامه با پارس ناز همراه باشید تا این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم.
مـا موجودیت بـه موادی مثل نیکوتین، الکل و دیگر مخدرات و آسیبهاي ناشی ازآن را در جامعه میپذیریم. اما وقتی حرف از اعتیاد بـه رابطه جنسی در بین می آید، برخی کارشناسان آنرا بعنوان یک پدیده واقعی نمیپذیرند. اعتیاد بـه رابطه جنسی در حال حاضر بعنوان یک بیماری با تشخیص بالینی شناخته نمیشود.
بـه این معنا کـه تا کنون آمار رسمی از تعداد افرادی کـه برای دریافت کمک و درمان دراین مورد بـه خدمات ملی بهداشت بریتانیا مراجعه کرده باشند، وجود ندارد. وبسایتی در بریتانیا کـه بـه افرادی با مشکل اعتیاد بـه رابطه جنسی و پورن مشورت میدهد، از سال ۲۰۱۳ بـه این طرف، از 21 هزار نفر در بریتانیا کـه از این سایت تقاضای کمک کردهاند، نظرسنجی کرده اسـت.
از افرادی کـه بـه این سایت مراجعه کردهاند، 91 درصد مرد بودند و فقط 10 درصد آن ها بخاطر این مشکل بـه دکتر مراجعه کرده بودند. اعتیاد بـه رابطه جنسی قرار بود در نسخه جدید کتاب راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی « DSM» کـه یک راهنمای مهم تشخیصی در بریتانیا و ایالات امریکا اسـت، گنجانده شود اما بدلیل فقدان شواهد کافی، ازآن صرف نظر شد.
اما اکنون پیشنهاد شده کـه اختلال “رفتار جنسی اجباری” در راهنمای “طبقهبندی بین المللی بیماریها” « ICD» گنجانده شود. این کتاب راهنما را سازمان جهانی بهداشت تهیه می کند. قمار کـه قبلا مشمول دستهبندی “رفتارهای اجباری” شده بود، درسال ۲۰۱۳ پس از بـه دست آمدن شواهد جدید یکجا با “اختلال غذا خوردن” بطور رسمی بعنوان “اعتیاد” شناخته شد.
پژوهشگران دریافتند کـه بافت فعالیت مغز افراد “معتاد” بـه تماشای پورن مشابه فعالیت مغزی افراد معتاد بـه مواد مخدر در زمانی اسـت کـه مواد مورد نظر شان بـه انها نشان داده شود. نتیجه پژوهشی کـه درسال ٢٠١٤ منتشر شده نشان می دهد کـه فعالیت مغز افراد “معتاد” بـه تماشای پورن مشابه فعالیت مغزی افراد معتاد بـه مواد مخدر اسـت، در زمانی اسـت کـه ماده مورد نظرشان بـه انها نشان داده شود.
در آن زمان، دکتر ولریا وون، پژوهشگر ارشد این تحقیق در دانشگاه کمبریج بـه بیبیسی گفت:”این اولین مطالعهاي اسـت کـه بـه افرادی با چنین اختلالی پرداخته و فعالیت مغزی انها را بررسی کرده، اما فکر نمی کنم کـه دراین مرحله بـه حد کافی دراین باره بدانیم و بتوانیم صریحا بگوییم کـه این اعتیاد اسـت.”
باور داشتن و نداشتن بـه اینکـه کسی می تواند معتاد بـه سکس شود بطور گستردهاي بستگی بـه تعریف مـا از اعتیاد دارد و اعتیاد، تعریفی کـه رسما پذیرفته شده باشد، ندارد. اعتیاد، وابستگی فیزیولوژیک بـه چیزی اسـت کـه ترک آن باعث آسیب جسمانی شود. بنابر این بـه گفته فریدریک توئتس، استادیار افتخاری دانشگاه آزاد بریتانیا، سکس “نمیتواند اعتیاد باشد”. اما بـه باور او تعریفی گستردهتر از اعتیاد میتواند مفیدتر باشد.
دکتر توئتس میگوید دو ویژگی کلیدی برای تشخیص اعتیاد وجوددارد: تلاش برای رسیدن بـه لذت یا پاداش و اختلاف رفتار. بسیاری از کارشناسان معتقدند کـه طلب پاداش، اعتیاد را از “رفتار وسواسی اجباری” متمایز میکند، اما شباهتهاي فراوانی میان این دو وجوددارد. بـه گفته او افراد معتاد در پی لذتی کوتاهمدت هستند ولو اینکـه زیان درازمدت داشته باشد.
اما هیچ لذتی از کارهایی کـه مبتلایان بـه اختلال رفتار وسواسی جبریمیکنند حاصل نمیشود. اما، وقتی مـا همه ی در پی لذت هستیم، چـه چیزی طلب پاداش مـا را از جستجوی لذت افراد معتاد، متمایز میکند؟ از نظر هریت گرود، دکتر روانشناس، رفتاری اعتیاد تلقی میشود کـه بـه حدی برسد کـه بـه فرد و اطرافیان او آسیب برساند.
بـه گفته او اعتیاد بـه غذا و قمار بعنوان بیماریهاي قابل تشخیص شناخته شدهاند، اما اعتیاد بـه رابطه جنسی از جمله انها نیست چون آگاهی عمومی بـه مدت کافی درباره آن وجود نداشته اسـت. دکتر گرود میگوید این بـه آن معناست کـه افراد بیشتری برای تقاضای کمک بالینی و درمان اعتیاد بـه غذا و قمار بـه مراکز درمانی مراجعه کردهاند و این شواهد بیشتری رابه خاطر وجود این بیماریها فراهم کرد.
دکتر ابگیل سن، روان شناس بالینی معتقد اسـت کـه رفتارهای جنسی میتوانند اعتیاد آور باشد اما بـه باور او اگر سکس راهی برای مقابله با افسردگی، اضطراب یا ضربه روحی باشد، دراین صورت سکس مشکل ثانوی بـه حساب می آید. بـه باور او بـه رسمیت شناختن “اعتیاد بـه رابطه جنسی” و گذاشتن نام “اعتیاد” الزاماً کمککننده نیست، بخصوص برای افرادی کـه از سکس برای مقابله با مسائل دیگر استفاده میکنند.
بسیاری اعتیاد بـه رابطه جنسی را بعنوان یک بیماری واقعی قبول ندارند. دیوید لي، درمانگر جنسی می گوید رفتارهایی کـه طبق معمول بعنوان اعتیاد بـه رابطه جنسی ازآن یاد میشود، در واقع علائم درماننشده اختلال خلقی و اضطراب اسـت کـه شواهد کافی برای درمان آن وجود ندارد: “معادل خواندن سکس و خودارضایی با الکل و موادمخدر مضحک اسـت. افرادی کـه بـه الکل اعتیاد دارند، ممکن اسـت درصورت ترک آن بمیرند.”
“اعتیاد بـه رابطه جنسی بیشتر بستگی دارد بـه برداشتهایي کـه از ارزشهاي اخلاقی درباره سکس سالم وجوددارد؛ یعنی اگر بیشتر سکس داشته باشی یا سکس متفاوت از برداشت درمانگر داشته باشی، معتاد بـه سکس هستی.” در مقالهاي تحقیقی کـه برای گنجاندن رفتار جنسی اجباری در نسخه آینده “طبقهبندی بین المللی بیماریها” تهیه شده، گروهی از پژوهش گران علاقه داشتند از همین کار بگذرند.
انها می گویند، این تشخیص نباید برای توصیف “علاقه و رفتار جنسی زیاد” استفاده شود و نباید بر اساس ” قضاوت اخلاقی یا مردود شمردن تکانههاي جنسی” باشد. اما کسانی کـه میخواهند این عارضه بـه رسمیت شناخته شود و اسمی روی آن گذاشته شود، میخواهند مطمئن شوند افرادی کـه ازآن رنج می برند، بتوانند کمک دریافت کنند؛ چـه این رفتار اعتیادآمیز خود مشکل اصلی باشد چـه علائمی از مشکل دیگری باشد.
ربکا بارکر می گوید سکس اولین چیزی بود کـه صبح بـه محض بیدار شدن بـه آن فکر می کرد. سازمان خیریهاي در بریتانیا کـه در زمینه روابط زوجها فعالیت میکند از کسانی کـه اعتیاد “فلجکننده” بـه سکس دارند خواسته برای کمک و مشاوره از خدمات درمانی استفاده کنند. دو نفر از کسانی کـه از اعتیاد بـه رابطه جنسی رنج میبردند درباره تأثیر این عارضه روی زندگی روزمره شان گفتهاند.
“در شرایط حاد حتی پنج بار در روز هم کافی نبود.” ربکا بارکر، مادر سه فرزند، می گوید این مسئله از سال ۲۰۱۴ شروع شد و رابطهاش را نابود کرد.” اعتیاد او باعث میشد کـه دائما از دوستپسرش تقاضای سکس داشته باشد. ربکای ۳۷ ساله میگوید: “این بدون اغراق اولین چیزی بود کـه وقتی از خواب بیدار میشدم بـه آن فکر میکردم. نمیتوانستم از ذهنم خارج کنم.”
“همه ی چیز مرا بـه یاد سکس میانداخت. فکر میکردم بـه افسردگی و کمبود سروتونین مربوط میشود. حس می کردم تمام بدنم بـه آن نیاز دارد.” “با انجام آن آرام می شدم ولی پنج دقیقه بعد دوباره همان آش و همان کاسه.” منزوی شده بودم. خانه میماندم چون از اینکـه این موضوع تمام ذهنم را اشغال کرده بود احساس شرم میکردم.
با اینکـه هیچکس نمیتوانست بفهمد بـه چـه فکر میکنم، اما اصلا آسان نبودم کـه دور و بر آدمها باشم. اعتیاد خانم بارکر بـه سکس رابطه وی را با مشکلات جدی روبهرو کرد. با اینکـه شریک زندگیاش اول از احساس توجه لذت میبرد، اما کمکم این موضوع بـه مسئلهاي بغرنج برای این زوج تبدیل شد.
“اوایل او با این مسئله کنار میآمد اما اواخر اصلا نمیتوانست درک کند. بعد از چند ماه شروع کرد بـه سوالپیچ کردن مـن کـه قضیه از چـه قرار اسـت و این ماجرا از کجا شروع شده.” “مرا بـه خیانت متهم کرد. فکر میکرد چون عذاب وجدان دارم بـه او توجه میکنم و می خواهم بیشتر با او سکس داشته باشم.” خانم بارکر برای درمان اعتیاش بـه سکس تلاش کرد شیوه زندگیاش را تغییردهد.
اواخر سال ۲۰۱۴ خانم بارکر فکر کرد کـه نیاز دارد مدتی از رابطهاش فاصله بگیرد و رفت کـه پیش مادرش بماند. “بـه دوستپسرم گفتم می روم شاید حالم بهتر شود. او هم مخالفتی نکرد اما رابطهمان بلافاصله از هم پاشید.” “آن زمان تحت نظر رواندکتر بودم. مرتب بـه مـن میگفت کـه داروهایم را عوض می کند، اما هیچوقت نگفت کـه گروههاي حامی برای این مشکل وجوددارد.”
خانم بارکر سال ۲۰۱۲ بعد از تولد سومین فرزندش دچار افسردگی شد. او می گوید بعد ازآن کـه درسال ۲۰۱۴ این عارضه شدت گرفت کارش را عوض کرده و بعد از قطع رابطهاش بـه فرانسه رفته اسـت. “چند بار برای غلبه بر افسردگی و اعتیاد بـه رابطه جنسی شیوه زندگیام را عوض کردم.
” گروه خیریه “ریلیت” «Relate» اعتیاد بـه رابطه جنسی را اینگونه تعریف می کند: هرگونه فعالیت جنسی کـه احساس شود “از نظارت خارج شده اسـت”. قرار اسـت سازمان بهداشت جهانی یکسال دیگر “اختلال بیاختیاری در رفتار جنسی” را در طبقهبندی بین المللی بیماریها قرار دهد.
گراهام – کـه نام او برای حفظ هویتش تغییر داده شده – میگوید کـه این عارضه باعث شد کـه خارج از ازدواج با صدها کارگر جنسی رابطه داشته باشد و دچار عذاب وجدانی مخرب شود. “وقتی اعتیاد بـه اوج خود می رسد نمی توانید غیر ازآن بـه چیز دیگری فکر کنید؛ از لحظهاي کـه بیدار میشوید تا زمانی کـه بـه رخت خواب میروید.” “تجریه ترسناک و افتضاحی بود. بـه هیچ عنوان از نظر جنسی لذتبخش نبود.
وقتی صبح با کلامیدیا «بیماری مقاربتی» از خواب بیدار میشوید بـه هیچ عنوان سکسی نیست… ویرانکننده اسـت.” گراهام کـه بیش از ۶۰ سال دارد، می گوید در طی سالها، هرماه صدها پوند خرج سکس کرده اسـت و حتی با بعضی از کارگران جنسی رابطه جدی برقرار کرده اسـت. “چیزی کـه با یک رابطه خارج از ازدواج، سر کار شروع شد، بـه روابط دیگر هم رسید.
اما بر خلاف بیشتر روابط سر کار کـه بدلیل نارضایتی در ازدواج شکل میگیرد، درباره مـن از اعتیادی ناشی می شد کـه باید هرروز ارضا میکردم.” “شـما یک رابطه خارج از ازدواج دارید و بعد دنبال بعدی می روید و همینطور ادامه پیدا می کند.” “خیلی زود متوجه شدم کـه سریعترین و مناسبترین راه برای ارضای اعتیادم این اسـت کـه بابتش پول بدهم. همین شد کـه سه تا چهار بار در هفته با روسپیها قرار میگذاشتم.”
“مثل اعتیاد بـه الکل اسـت. چرخهاي اسـت کـه در ذهن شـما شکل میگیرد. از فکر کردن بـه آن و اینکـه چطور ممکن اسـت اتفاق بیفتد، انرژی میگیرد و بعد اقدام میکنید.” “وقتی تمام میشود از خودتان متنفر میشوید و میگویید دیگر هرگز اینکار را نخواهید کرد.” گراهام میگوید وقتی همسرش متوجه مشکلش شد، احساس خوبی داشت.
گراهام این “زندگی دوگانه ترسناک” را زمانی پایان داد کـه همسرش ایمیلی از او پیدا کرد و مقابلش ایستاد. گراهام از انجمن “معتادان بـه سکس ناشناس” « SAA» کـه ۷۸ گروه در سرتاسر بریتانیا دارد کمک خواست. اکنون میگوید کـه سالها اسـت خارج از ازدواج رابطه جنسی نداشته اسـت. ” بـه SAA رفتم کـه روش درمانیاش بر اساس خویشتنداری اسـت.
مـن بـه کل این دوره این طور نگاه می کنم کـه گویی از شرم بـه افتخار رسیدهام.” “خیلی آسایشبخش اسـت وقتی بـه جلسات گروهی میروی و می بینی کـه آدمهاي دیگر هم هستند کـه بـه همان اندازه شـما مستاصل و بیچاره هستند.” “دوست دارم کسانی کـه دراین موقعیت قرار میگیرند، بدانند کـه راه خروج ازآن وجوددارد و میشود این چرخه را شکست.”
سانگیتا میسکا، با افراد مختلفی ملاقات کرده کـه از اعتیاد بـه رابطه جنسی آسیب دیدهاند. یکی از این افراد زنی اسـت کـه ۲۰ سال پس از ازدواج بطور اتفاقی فهمید همسرش یک زندگی مخفی دارد. این متنی ویرایش شده از داستان او اسـت.
همیشه فکر میکردم یک زندگی زناشویی خیلی معمولی دارم. سالها قبل از ازدواج با هم بودیم و بعد هم برای چند دهه با هم زندگی کرده بودیم و بچهدار شده بودیم. شوهرم تاجر موفقی بود کـه مرتب برای کارش سفر میکرد و مـن وقت زیادی برای خودم داشتم و بچهها را بزرگ می کردم. ولی او آخر هفتهها در خانه می ماند و بـه نظرم رابطهاي عادی داشتیم.
او همیشه از حضور در خانه خوشحال بودو مـن کوچکترین نشانهاي از اتفاقی کـه افتاده بود، ندیده بودم. یک روز برای پیدا کردن چیزی سر میزش رفتم و لپتاپ او باز مانده بود. هیچوقت وی را چک نمی کردم، اما صفحه لپتاپ روی ایمیلهاي او مانده بود. مـن ایمیل رزرو یک هتل در لندن را دیدم، برای فردای روزی کـه قرار بود با دوستانم سفر کنم. با خودم گفتم: “یه کم عجیبه، چرا اتاق یه هتل رو رزرو کرده؟”
تمام روز گوشهاي نشستم و بـه این موضوع فکر کردم. بعد هم کـه بـه تخت رفتم نمیتوانستم این موضوع را از سرم بیرون کنم. بـه خودم جرات دادم و پرسیدم چرا هتل رزرو کرده و او جوابی نداد. این سکوت بـه مـن می گفت کـه یکجای کار بدجوری ایراد دارد. نیم ساعت گذشت کـه برای مـن بـه اندازه دو دقیقه بنظر رسید. بلند شدم و بـه او گفتم: “چـه خبره؟” دقیقا یادم نیست کـه با چـه کلماتی جواب داد.
ولی فقط گفت کـه متاسف اسـت و اینکـه با یک نفر قرار داشته. یک جایی وسط حرفهایش بلند شدم، لباسهایم را پوشیدم و رفتم طبقه پایین. اصلا نمیتوانستم با او دریک اتاق بمانم و اشکم سرازیر شد. سرانجام او از پلهها پایین آمد، روبرویم نشست و گفت کـه چقدر متاسف اسـت. گفت کـه از مدتها قبل بـه کلوب استریپتیز میرود و آنجا یک رقصنده را ملاقات کرده و آن اتاق را برای وقت گذراندن با او رزرو کرده تا رابطهشان را جدی تر کند.
دلم می خواست حرفش را باور کنم. راستش، بدجوری دوست داشتم، باورش کنم. خیلی ناراحت بودم اما بخش کوچکی از وجودم میگفت: “خب حالا، میتونیم راست و ریسش کنیم. اون یه مرد میان ساله کـه یه لحظه خون بـه مغزش نرسیده. میتونی این قضیه رو بگذرونیم.” و بـه این دلیل کـه دوستانم بـه شدت اصرار داشتند مـن در سفر زنانه آخر هفته آنها را همراهی کنم.
با خودم گفتم چند روز دور بودن از او کمک میکند کـه افکارم را متمرکز کنم. چیزی بـه دوستانم نگفتم. می خواستم این راز را پیش خودم نگه دارم. چند روز خیلی سخت را گذراندم و نتوانستم درست و حسابی بخوابم. نمیتوانستم غذا بخورم و نمی دانم چطور توانستم آن مدت را سپری کنم. بـه خانه کـه برگشتم خیلی با هم حرف زدیم و بیشتر وقتها هم اشک مـن درمیآمد.
اما راستش، همیشه حس میکردم، اینکـه تصادفا درست قبل از شروع رابطه جنسی، ایمیل رزرو هتل را دیدم، عجیب اسـت. باور کردن این همزمانی آسان بنظر نمی رسید. برای همین بـه او اصرار کردم کـه در چشمان مـن نگاه کند و بگوید با آن زن سکس نداشته؛ کاری کـه نتوانست انجام دهد. این شاید دو سه هفته بعد از زمانی بود کـه ایمیل را دیده بودم. بعد او بـه مـن گفت:
رابطه جنسی داشته و این رابطه هفتهها و شاید هم ماهها ادامه داشته. بـه مردی چشم دوخته بودم کـه فکر میکردم سال هاست، میشناسمش: “چطور توانسته بود این موضوع را پنهان کند؟ چطور مـن متوجه نشده بودم کـه یکجای کار ایراد دارد؟” نقطه عطف یک روز کـه برای پیادهروی بیرون رفته بودیم بـه وجود آمد، فقط بـه او گفتم: “باید همه ی چیز رو بدونم. مرتب بهم فشار میآد چون حس می کنم کـه همه ی چیز رو نمیدونم.
” تهدید کردم کـه تمام حسابهاي بانکی و ایمیلهایش را چک می کنم. گفتم کـه واقعا باید حقیقت را بدانم. او نگاهی کرد و گفت: “مطمئنی میخوای این قدر جلو بری؟” یک لحظه می خواستم بگویم: “وای نه؛ چیزهایی کـه نمیدونم این قدر زیاد هست؟” ولی نمیدانستم چیزی کـه او گفت با چیزی کـه بعد ازآن می خواست بگوید، قابل مقایسه نبود.
او در دوران ازدواج مـا با روسپیها رابطه داشت. او هم چنین بـه گفت کـه مدت زیادی فیلم پورن می بیند؛ گاهی چند ساعت دریک زمان. و اینکـه در سفر هـای خارجیاش بـه کلوب استریپتیز، کلوب سکس و سینماهایی کـه فیلم سکسی نشان می دهد، رفته اسـت. بـه کسی چیزی نگفتم. یکی دو نفر از دوستانم متوجه شدند کـه کمحرف شدهام و از مـن پرسیدند کـه اوضاعم خوب اسـت؟
مـن همیشه بهانه میآوردم. می گفتم، خستهام یا خوب نخوابیدهام و یا اینکـه حال مادرم خوب نیست. از اتفاقی کـه افتاد شرمنده بودم. میترسیدم اگر بـه مردم بگویم چـه واکنشی نشان دهند. فکر می کردم مردم در مورد ازدواج مـا قضاوت می کنند و آنرا شرمآور می دانند. هم چنین حس می کردم کـه بنظر مردم مـن بـه اندازه کافی برای او خوب نبودم. زیبا نبودم، سکسی نبودم.
همیشه آدم با اعتماد بـه نفسی بودم. از زنهایي نبودم کـه هر هفته بـه ناخنهایشان میرسند یا بوتاکس میکنند. زنی میانسال بودم با کمی اضافه وزن. داشتم پیر می شدم و چین و چروک پیدا کرده بودم، اما فکر می کردم کـه برای سنم طبیعی اسـت. اما این قضیه اعتماد بـه نفسم را نابود کرد. از خودم میپرسیدم آدمی هستم کـه کسی از رفت و آمد با مـن لذت ببرد.؟
بیشتر آرایش کردم و سعی کردم تا جاییکه می توانم خوب بنظر برسم. مدتی بود کـه وزن کم کرده بودم، خیلی وقت از زمانی کـه دوست داشتم هر چیزی را بخورم، گذشته بود. لباسهاي بیشتری خریدم، زود بـه زود سلمانی میرفتم و کمی هم بوتاکس کردم. ولی از طرف دیگر اعتقاد داشتم کـه شوهرم مشکل روانی دارد. بـه نظرم او بیمار بودو بـه کمک نیاز داشت و اینکـه مـن هم بـه او کمک کنم.
وقتی بـه یک درمانگاه رفتم و آنها گفتند کـه شاید رفتارهای او نشانهاي از اعتیاد بـه رابطه جنسی باشد، باورم شد. با خودم گفتم: “خیلی خوب. او بیمار اسـت و مشکل دارد.” میخواستم این را باور کنم، چون بدین طریق میتوانستم بـه خودم خاطرجمعی دهم کـه: “نه، نمیتوانستی کاری بکنی، این اتفاقها همیشه میافتد.”
ولی او یکبار کـه از جلسه مشاوره برگشته بود، گفت کـه مطمئن نیست کـه معتاد بـه سکس و یا گزینههایي کـه او بد می دانست، باشد. وقتی مشاوره ازدواج را شروع کردیم، یکی از چیزهایی کـه کاملا در ذهنم مانده این اسـت کـه شوهرم گفت: قبل از اینکـه مـن حقیقت را کشف کنم، زندگی او مانند حضور در تونلی تاریک با مخفیکاری و دروغ بود. و حالا او توانسته نوری در پایان تونل ببیند.
در خاطرم هست کـه وی را نگاه کردم و گفتم: “خوش بـه حالت، ولی همین حالا کسیکه توی تاریکی مطلق زندگی میکنه، منم. همه ی چی تیره و تار اسـت و کسیکه حالا بار نگه داشتن راز روی دوشش اسـت منم، چون نمیتونم بـه کسی چیزی بگم.” و بـه نظرم این خیلی ناعادلانه بود. نمیخواهم راجع بـه این موضوع با مردم حرف بزنم، چون نمی خواهم قضاوتم کنند. مثلاً، یکبار کـه داشتم مسابقات “رایدر کاپ” را تماشا می کردم.
تایگر وودز رابا دوست دخترش دیدم و فکر کردم: “وای، اون زن کوچیک. مثل پادو میمونه. اون مرد معتاد بـه سکس اسـت و هیچ احترامی بـه زنها نمیگذاره.” مردم یک دیگر را قضاوت می کنند و وانمود میکنند کـه آگاه هستند. از خیلی جهتها ازدواج مـا از چیزی کـه بود بهتر شده اسـت. شاید گفتنش عاقلانه نباشد اما ماهها بـه مرکز مشاوره ازدواج میرفتیم. حالا نسبت بـه یک دیگر خیلی بازتر برخورد میکنیم.
بیشتر با هم حرف میزنیم و این فقط راجع بـه کاری کـه امروز کردهایم یا برنامهاي کـه برای بعد داریم نیست، بیشتر از احساسات مان می گوییم؛ هم چیزهای خوب و هم چیزهای بد. هنوز هم گاهی حالم گرفته میشود، ولی بیشتر وقتها با خودم می گویم کـه هم ازدواج و هم احساساتم بـه یک تعادل حسی رسیده اسـت. می توانم وی را ببخشم؟
در مورد این موضوع با مشاوران صحبت کردهام و باید بگویم کـه نمی دانم بخشش یعنی چـه. فکر نکنم هیچوقت بتوانم وی را بدلیل آسيباي کـه بـه مـن زد ببخشم، ولی میخواهم با او باشم و عاشقش هستم. زندگی با او خوب اسـت. می شود این را بخشش نامید؟ مـن نمیدانم. بـه نظرم در آخر کار مـا از اینکـه با هم هستیم، خوشحالیم. دوستان خوبی هستیم. مـن عاشق او هستم و او هم هنوز عاشقم اسـت.
ضمن اینکـه متنفرم از اینکـه بچهها از این قضیه بویی ببرند واقعا متنفرم. بـه نظرم تمام احترام آنها نسبت بـه پدرشان از بین میرود. و اینکـه خانواده مـن، شوهرم را میستایند. بـه نظرم اگر شـما هم با او ملاقات کنید، باور نمی کنید او کسی باشد کـه این کارها را کرده. او آخرین کسی بود کـه مـن فکر می کردم ممکن اسـت کارهای احمقانه اي کـه کرد روزی از او سر بزند.