پارس ناز پورتال

افزایش مبتلایان بیماری افسردگی در مردم ایران

افزایش مبتلایان بیماری افسردگی در مردم ایران

افزایش مبتلایان مریضی افسردگی در مردم ایران 

آمار مریضی افسردگی در مردم ایران مي گوید که اکثر مردم افسرده میباشند و متاسفانه کسی به این معضل بعنوان مریضی نگاه نمیکند تا برای درمان آن اقدام نماید. زن نگاهش را دوخته روی یکی از گل هاي قالی، همانجا که یکی از طرح هاي بته جقه سرش را خم کرده، انگار که بخواهد از ترنج وسط قالی خودش را بیرون بکشد

 

اما بین یک گروه بته گیر کرده باشد و به تکرار پایبند شده باشد، زن مدت هاست که نگاهش را دوخته و حواسش به ساعت نیست که از 11 قبل و یک ساعت دیگر بچه ها از مدرسه مي رسند و ناهار مي خواهند، همۀ دنیایش را در سرزمینی دوردست در قابی محصول مي بیند و بی آن که نگاهش را بردارد در خیالش به مقصدهای پراکنده سفر مي کند.

 

وقتی با صدای زنگ تلفن از جایش بلند مي شود هیچ یک از سفرها و مقصدهایش را به دلیل ندارد و تلفن همراه را بر مي دارد تا به دنیای پیرامونش مرتبط شود. او یکی از 20 میلیون فرد مبتلا به افسردگی هست که در آمارهای وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی کشور صرفا بعنوان یک عدد ثبت شده اند.

 

وزیر بهداشت وقتی اعلام کرد که 26 درصد از جمعیت کشور افسرده اند تیر خلاص را بر همه ي خوش باوری ها و خوش بینی هاي بی اساس موجود در جامعه شلیک کرد. حالا دیگر نمی‌شود کار را سرسری گرفت، افسردگی از جمله اختلالات خلقی هست که ادامه زندگی روزمره را از بیمار سلب مي کند و معمولا با عدم اعتماد به نفس و بی علاقگی

 

به انجام فعالیت هاي لذت بخش همراه هست و در مواردی ممکن هست فرد مبتلا چیزهایی را ببیند یا بشنود که دیگران قادر به شنیدن و مشاهده انها نیستند.این نوع مریضی ممکن هست در دوره هاي زمانی تکرار شود و فاصله بین این دوره ها ممکن هست از چند ماه تا چند سال به درازا بینجامد. آمارها نشان مي دهد که 2 تا 7 درصد از بیماران افسرده به وسیله خودکشی جان شان را از دست مي دهند.

 

هدیه جامعه به فرد

اگر چه ژنتیک و استرس را بعنوان مهمترین عوامل بروز افسردگی عنوان مي کنند، پزشک حسین عشایری از متخصصین علوم اعصاب معتقد هست که «ترمیم نشدن ساییدگی هاي سیستم بدن» باعث بر هم خوردن تعادل خلق و خوی فرد مي شود.پزشک عشایری در توضیح اکثر شرایط بر هم خوردن خلق افراد مي گوید: «سائیدگی سیستم عصبی بدن در اوقات فراغت ترمیم مي شود

 

و اوقات فراغت برای برقراری تعادل خلق و خوی هر فردی لازم و ضروری هست، اوقات فراغت را مي توان استراحت فعال نام گذاشت و معمولا در این زمان مغز محاسبه گر انسان به ارزیابی عملکرد و شرایط مي پردازد؛ از آنجایی که انسان بیش از آن که به قبل اهمیت بدهد، آینده نگر هست، معمولا در اوقات فراغت بر آن چه در آینده ممکن هست رخ بدهد، متمرکز مي شود و اگر جو حاکم بر فرد رسیدن روزهای بهتری را نوید ندهد، منحنی خلق فرد رو به افول مي گذارد.»

 

او با تاکید بر اینکه شرایط اجتماعی و محیط حاکم بر جامعه نقش مهمی در تعادل روانی افراد دارند، توضیح مي دهد: «وقتی محیط اجتماعی شاد نباشد، مسلما مردم معمولی غمگین خواهند شد. به این نکته دقت کنید که شادی نیازمند یک دلیل کوچک هست و آن دلیل چیزی جز کیفیت زندگی نمی‌تواند باشد.

 

اگر شرایط اجتماعی به مردم امکان فراهم سازی یک سرپناه و قدم گذاشتن در آینده اي روشن را بدهد، آنگاه شادی میان مردم رواج پیدا مي کند اما در شرایطی که یک عده بدون اینکه کار کنند از تمامی امکانات زندگی برخوردار مي شوند و در مقابل عده اي با انجام کار فقط به شرایط «آستانه بقا» دست پیدا مي کنند، هرگز نمیتوان نشانه هاي شادی را در جامعه یافت.

 

ما در حال حاضر در جامعه مان با فقر شادی روبرو هستیم یا مي توان گفت که هیجان هاي سرگردان و بی صاحب در جامعه داریم. نکته این هست که این نوع هیجان ها حتما باید معطوف به فعالیت و زندگی باشند و در صورتی که این هیجان ها آسیب منفی ببینند فرد دچار صدمه خواهد شد. من نمیگویم در خیابان‌ها بزنیم

 

و برقصیم اما باید خبرهای مثبت و شادی آور نیز در جامعه داشته باشیم تا امید در ذهن مردم جوانه بزند. من معتقدم که شادی تقسیم نشده هم اندوه بزک شده هست.فردگرایی در جامعه ما به قدری چندان شده که همه ي مردم مي خواهند در چارچوب منزل هاي شان شاد و شاد باشند و اصلا نمی‌دانند که شادی یک مسئله اجتماعی هست

 

و معضلات ناشی از کمبود یا نبود شادی در جامعه گریبان تمامی افراد را مي گیرد؛ همانگونه که سیل و زلزله به منزل ها راه پیدا مي کند، مشکلات ناشی از کمبود شادی در جامعه هم به درون تک تک منزل ها راهش را پیدا مي کند. این تفکر که حصار منزل مانع از نشت مشکلات از جامعه به منزل خواهد بود، قطعا نادرست هست.»

 

ژن هاي موثر

عامل ژنتیک هم در بروز مریضی افسردگی موثر هست اما در تعداد زیادی از موارد دیده شده که افراد با وجود سابقه ژنتیک، بروز مریضی یا شرایط حاد را در زندگی شان تجربه نکرده اند و بازرسی عوامل محیطی مانع از بروز مریضی شده هست.عشایری درمورد تاثیر ژنتیک بر بروز مریضی معتقد هست افرادی میباشند که نسل هاي قبلی شان به افسردگی دو قطبی مبتلا بوده اند

 

اما خودشان هرگز چنین تجربه اي نداشته اند؛ چون محیط یا شرایط زندگی مي تواند ژن را فعال کرده یا از فعالیت آن جلوگیري کند. انچه امروز در علم ژنتیک مطرح هست بهره گیری از شرایط پیرامون برای نظارت فعالیت ژن هاست. پس اینکه ما به یک سری افراد که سابقه ژنتیک افسردگی در خانواده شان دارند انگ افسردگی بزنیم یا با بروز کوچک ترین نشانه هایي این افراد را در زمره بیماران قرار بدهیم کار نادرستی هست.

 

نکته دیگری که عشایری به آن اشاره مي کند، این هست که افسردگی را فقط از دیدگاه روانپزشکی نمیشود بررسی کرد؛ اگر چه با تجویز دارو و ارائه روشهای درمانی از قبیل روانکاوی، مشاوره گروه درمانی و غیره مي شود برای بازرسی این مشکل برنامه ریزی کرد اما راه حل نهایی بهره گیری از روانپزشکی اجتماعی، تاریخی و فرهنگی هست.

 

ما احتیاج داریم تا برای بازرسی انچه از سوی وزیر بهداشت افسردگی خوانده شده، تمامی عوامل اجتماعی فرهنگی و تاریخی را مداخله دهیم و تا وقتی به بحث آسیب شناسی اجتماعی به صورت جدی نگاه نکنیم، صرفا با نشست در مطب و تجویز داروهای ضد افسردگی و کمک گرفتن از روانشناسان نخواهیم توانست

 

این مشکل را بازرسی یا از افزایش روز افزون آن پیش گیری کنیم. ما نیازمند آموزش سه بعد زیستی روانی و اجتماعی در مدارسِ کشور هستیم تا با توانمند کردن افراد از بروز مشکلات برای آن ها پیشگیری کنیم.

 

وضعیت روز به روز وخیم تر مي شود

اگر امروز آمارهای رسمی 26.8 درصد ایرانیان را افسرده معرفی کرده، وضعیت به مراتب بدتر هم پیش بینی کرده هست. بر اساس انچه حسن قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت اعلام کرده تعداد جمعیت افسرده ایرانی آنچنان افزایش خواهد داشت که در سال 2030 میلادی «1410 خورشیدی» کشور رتبه دومین کشور افسرده دنیا را تصاحب خواهد کرد؛ در حال حاضر ایران در رتبه چهارم قرار دارد.

 

اعلام اعداد و ارقام از سوی وزارت بهداشت فقط باعث شد تا زنگ خطر در بحث سلامت روان با صدای بلندتری به گوش برسد؛ وگرنه تا پیش از این هم از شیوع افسردگی در جامعه ایرانی خبرهایی منتشر شده بود. نکته اي که این بار در قالب عدد مشخص شده، این بوده که شیوع افسردگی میان زنان 16.8 درصد و در میدان کمی بیش از 10 درصد هست

 

پس حالا اعداد و ارقام هم نشان مي دهند که زنان ایرانی با خطر بزرگی دست به گریبانند و نتیجه تمامی سیاست گذاری هاي حکومتی چند سال جدید در حوزه زنان عملا سبب جلوگیري از بروز افسردگی میان این گروه جمعیتی نشده هست.

 

سلامت روان متولی ندارد

تمامی فعالیت هاي وزارت بهداشت معطوف به درمان مریضی هاي جسمی هست اما وقتی بحث به مریضی هاي جسمی بخش روان مي رسد، کمبود شدید بیمارستان و تخت روانپزشکی رخ مي نماید، تعداد تخت هاي روانپزشکی کشور بین 8 تا 11 هزار تخت عنوان شده و خود وزیر بهداشت ابتدای سال 1394 اعلام کرده که کشور با کمبود 40 هزار تخت روانپزشکی روبرو هست.

 

اما در بخش مشاوره و روان درمانی سازمان بهزیستی کشور متولی هست و مجوز بخشی از مراکز روانشناسی و مشاوره از سوی این سازمان صادر مي شود اگر چه سال ها پیش سازمان ملی جوانان نیز در این اساس مجوز صادر مي کرد.

 

افسردگی گریبان ایرانیان را گرفته

پزشک انوشیروان محسنی بندپی رئیس سازمان بهزیستی کشور گفته که سازمان بهزیستی کشور یکی از سازمان هاي مهم و کلیدی در فراهم سازی و ارتقای سلامت روانی – اجتماعی جامعه در راستای حمایت روانی اجتماعی از کودکان، زنان، سالمندان، معلولین و آحاد جامعه، خدمات متنوعی را ارائه داده و توسعه کمی و کیفی و تسهیل دسترسی به این خدمات را در دستور کار خود قرار داده هست.

 

او اظهار امیدواری کرده که: «با فراهم کردن اساس هاي مناسب در راستای نظارت تعیین کننده هاي اجتماعی موثر بر سلامت و با تمرکز بر نشاط و امید و در جهت کاهش برچسب زنی اختلالات روانی و … بیش از پیش موثر باشیم و از این رهگذر با حذف موانع، دسترسی اکثر و بهتر افراد را به خدمات سلامت روان فراهم کنیم.

 

همه ي تلاش ها

موضوع سلامت روان تاکنون نتوانسته دقت مسئولان و متولیان را به خود جلب کند؛ اگرچه هر از گاهی در این مقوله حرف هایي گفته مي شود اما اراده اي برای نظارت مریضی هاي روان در کشور به چشم نمیخورد و از طرفی برای پیشگیری از ابتلا به افسردگی نیز تاکنون در کشور برنامه اي اجرا نشده هست.

 

لیلا ارشد مددکار اجتماعی که سال هاست در اساس زنان مبتلا به اعتیاد کار مي کند شیوع مریضی هاي روان را یکی از مهمترین دلایل ابتلای زنان به اعتیاد قلمداد مي کند. او مي گوید: «تعداد زیادی از این زنان که امروز با مشکلات ناشی از اعتیاد دست به گریبانند، سال ها قبل با مشکلاتی مثل افسردگی روبرو بوده اند اما عدم شناسایی این مشکلات سبب شده تا با پیچیده تر شدن مشکل، مواد مخدر بعنوان راهکاری برای رهایی مورد مصرف قرار بگیرد.»

 

او با انتقاد از اجرا نشدن برنامه هاي پیشگیری مي گوید: «همۀ افراد از کودکی مي بایست تحت پوشش برنامه هاي پیشگیری سطح اول قرار بگیرند. در این برنامه ها معمولا مددکاران یا روانشناسان با دقت به رفتارهای کودکان مي توانند به راحتی سلامت روان آن ها را بررسی کنند و اگر کودکی در معرض افسردگی

 

یا هر یک از مریضی هاي روان یا حتی آزارهای جسمی و جنسی قرار دارد، شناسایی و مراحل پیشگیری و بازرسی را به اجرا دربیاورند اما انجام اینکار مستلزم حضور افراد متخصص در مدارس هست که متاسفانه این اتفاق هرگز رخ نداده و ما فرصت نظارت و کاهش آسیب هاي ناشی از ابتلای افراد به افسردگی را به راحتی از دست داده ایم.»

 

ارشد در تعریف سطح دوم پیشگیری توضیح مي دهد: «در این سطح افراد در معرض خطر با صلاحدید متخصصان و کارشناسان مورد دقت، بررسی و درمان قرار مي گیرند. در واقع ما در سطح دوم دایره مخاطبان را تنگ تر کرده و فقط افراد در معرض خطر را مورد بررسی قرار مي دهیم که خب اجرای این نوع از پیشگیری مي تواند

 

ضریب سلامت جامعه را به میزان قابل ملاحظه اي افزایش دهد اما متاسفانه این نوع از پیشگیری هم در کشور ما وجود ندارد، خب نتیجه این مي شود که شیوع افسردگی در بین افراد رو به افزایش خواهد بود و آمارها روز به روز بالا مي رود و ما فقط با عددهای بزرگی روبرو مي شویم که با انتشار این اعداد، جامعه را با یک ترس روبرو کرده ایم.»

 

من قرص نمیخورم

افسردگی یا خلق پایین گاهی با مشاوره مدیریت مي شود اما گاهی نیز ترکیبی از روشهای دارو درمانی و مشاوره به افراد کمک مي کند تا بر مشکل شان غلبه کنند اما نکته مهم در روش دوم این هست که تعداد زیادی از افراد حاضر به مصرف دارو نیستند و از ترس اینکه انگ بیمار روانی به آن ها بچسبد حاضر نیستند دارو مصرف کنند،

 

ترویج فرهنگ بهره گیری از دارو برای بازرسی انواع مشکلات ناشی از افسردگی هم هرگز از سوی مسئولین یا رسانه هاي جمعی انجام نشده و خب طبعا مردم بدون دسترسی به اطلاعات شفاف و صحیح، همچنان بر یک دایره بسته به دور خود مي چرخند.

 

وقتی مریم همسرش را کشت

مریم یک روز عصبی شد و همسرش را از بالکن طبقه سوم به زیر انداخت و باعث مرگ همسر شد. او که حالا چندین سال هست در یکی از مراکز نگه داری بیماران روانی مزمن نگه داری مي شود، در حال و هوای روز واقعه مي گوید عصبانی شدم هلش دادم، یهو افتاد پایین؛ فقط سه طبقه بود، اصلا نمیدانم چه جوری مرد. مگه آدم از سه طبقه بیفته پایین مي میره؟

 

سابقه مریم نشان مي دهد که او پیش از این واقعه به افسردگی مبتلا بوده و بر اساس جو فرهنگی حاکم بر خانواده خود و همسرش نمی توانسته به روانپزشک مراجعه کند. با حاد شدن مریضی، بالاخره وی را برای درمان نزد روانپزشک مي برند و برایش دارو تجویز مي شود.

 

 به گزارش پارس ناز خودش مي گوید داروها مفید بود، وقتی مي خوردم خیلی مفید بودم ولی شوهرم اجازه نداد دوباره به پزشک مراجعه کنم. چند بار با هم بحث و دعوا کردیم اما فایده نداشت. همون روز هم داشتم اصرار مي کردم که بهم اجازه بده وقت پزشک بگیرم، لجبازی مي کرد، نذاشت و بعد…

 

مریم سال هاست که برای فرزندانش دلتنگ هست. بعد از آن واقعه تلخ و دردناک هرگز اجازه نیافته تا فرزندانش را ببیند و تنها آرزویش در آغوش گرفتن فرزندانش هست شاید هرگز به آرزویش نرسد.