پارس ناز پورتال

اینشتین در زندگی خصوصی با همسر

اینشتین در زندگی خصوصی با همسر

اینشتین در زندگی خصوصی با همسر 

اینشتین در زندگی علمی خود نابغه بوده است و همگان در برابر وی سر تعظیم فرود می آورند اما در زندگی خصوصی چطور؟آیا در زندگی با همسر نیز اینشتین مانند یک اعجوبه بوده است؟ بندیکت داستان را از جایی شروع می‌کند که دو دانشجوی به نام‌های آلبرت و میلِوا (Mileva) رابطه‌شان را با هم شروع می‌کنند؛ رابطه‌ای که علاقه به علوم و ریاضیات (رشته میلوا) و عشق بینشان در آن مشهود است.

اینشتین در زندگی خصوصی با همسر

انیشتین بر خلاف بسیاری از مردان زمان خود سرخوش و البته غیرعادی بود؛ البته نه از آن مردهایی که در برابر زنان باهوش جبهه می‌گیرند، بلکه کاملا بالعکس.

 

اولین اختلاف انیشتین و همسرش
اولین اختلاف آن‌ها، بر اساس ادعای رمان، زمانی شکل گرفت که رابطه به ظاهر تساوی گرایانه‌ی آن‌ها به خاطر عدم درج اسم میلوا توسط انیشتین در اولین مقاله مهمش شکل گرفت؛ این در حالی بود که او به همراه میلوا روی مقاله کار کرده بودند و حتی در رمان بندیکت آمده که میلوا بیش از آلبرت برای آن مقاله زحمت کشیده بود!

 

حقیقت اما چیز دیگری می‌گوید: علیرغم اینکه گفته شده میلِوا با انیشتین در تهیه و نگارش مقالات او همکاری داشته است اما بر اساس یک نتیجه‌گیری منطقی نمی‌توان این ادعا را صحیح دانست، زیرا شواهد کافی از هوش و دانشِ میلوا در دست نیست تا بتوان چنین نتیجه‌گیری کرد که او نیز قادر بوده به اندازه آلبرت آن مفاهیم علمی را عمیقا درک کند.

 

البته اصلا قصد نداریم بگوییم که میلوا زن باهوشی در زمینه ریاضیات نبود و یا اینکه استعدادهای او توسط انیشتین کاملا خاموش شده است (این را در نظر بگیرید که باور اجتماعیِ آن روزها این بود که جایگاه زن به ویژه پس از تولد فرزندان فقط محدود به منزل است). با این وجود، فارغ از جنسیت افراد بسیار کمی وجود داشتند

 

که توان علمی‌شان به پای گنجینه مغزیِ انیشتین می‌رسید. گرچه این بحث در یک رمان مطرح شده اما اینگونه به نظر می‌رسد که از این حیث ایده‌ای دور از ذهن را مطرح کرده است. اکثر خوانندگان رمان “انیشتین دیگر” در صورتی که با واقعیات زندگی او آشنایی نداشته باشند، به سرعت احساس خواهند کرد

 

که حق و حقوق میلوا در مقالات (و بعدها جایزه نوبل) از جانب آلبرت انیشتین بزرگ سلب شده بود. آلبرت انیشتین حتی در تخیل هم شخصیت بسیار بزرگی است که بخواهد چنین عمل کند.

 

مرز باریک بین واقعیت و خیال
با این حال، این بحث صرفا در حد گمانه‌زنی یا تخیل باقی نمی‌ماند زیرا با جلو رفتن رمان، رفتار آلبرت با میلوا در گذر زمان و همزمان با افزایش شهرت جهانی او بدتر نشان داده می‌شود؛ هر چه جلوتر می‌رویم، میلوا بیشتر در دنیای مادرانه و مراقبت از همسر و فرزندانش غرق می‌شود.

 

افزایش تحقیرهای میلوا از سوی آلبرت انیشتین کاملا خواننده را شوکه می‌کند! خواننده‌‌ای که فراموش می‌کند آن رمان صرفا یک خیال پردازی است، نمی‌تواند به این باور برسد که باید دیدگاه مثبت و یا حتی خنثی خود نسبت به انیشتین را کنار بگذارد، چرا که انیشتین را می‌توان در کنار داروین به عنوان مشهورترین دانشمندان تمام تاریخ دانست.

 

تا جایی که من می‌دانم چنان تغییر تاریکی در زندگی انیشتین وجود نداشت. در واقع ادعای رمان با آنچه از دوستان انیشتین در مورد او نوشته شده مغایرت دارد. البته آن ادعاها می‌توانند کامل یا ناقص صحت داشته باشند ولی هرگز به طور حتم نمی‌توان در مورد آن نظر داد. یقینا نمونه‌های زیادی وجود دارد

 

که یک مرد موفق در خلوت خود با زنش به شکل بدی برخورد کند اما از بیرون از ازدواج، همه فکر کنند که چه زندگیِ شیرینی در کنار هم دارند.می‌دانیم که انیشتین از مدت‌ها پیش با یکی از دخترهای بستگان نزدیکش رابطه داشت و سرانجام با او ازدواج کرد. حتی شواهدی در دست هست که نشان می‌دهد

 

آلبرت اینشتین و همسرش میلوا به صورت توافقی طلاق گرفته و آلبرت تمام مبلغ جایزه نوبلش را برای نگهداری دو پسرشان به میلوا داد. هیچ یک از این تعاریف اساسا با برخورد نامناسب آلبرت و میلوا که در رمان بندیکت نشان داده شده بود، همخوانی ندارد. اما بحث اصلی من این است که آلبرت انیشتین یک شخصیت خیالی نیست و حتی نباید در رمان نیز تا این حد به او تاخت.

 

نویسنده داستان کیست؟
ماری بندیکت خودش یک وکیل با بیش از 10 سال سابقه و فارغ التحصیل دانشگاه بوستون است. خانم بندیکت در رمانش گفته که اساس ادعاهایش محل زندگی آلبرت و میلوا و همچنین محل کار آن‌ها بوده و از مطالب شخصی‌ای استفاده نکرده است.

 

تم اصلی رمان بندیکت در مورد رابطه زنی به نام میلوا به یک مرد قدرتمند بود اما هیچ زنی با سطح دانشی او (زنی که در رمان در بردن جایزه نوبل سهم داشته) نباید چنین نگاهی به علم داشته باشد. بندیکت حتی تلاش کرده تا مفاهیم مختص انیشتین را در داستانش به کار گیرد اما او این کار را به شکل ضعیفی انجام داده

 

که نشان از عدم تسلط کافی وی به مفاهیم انیشتین دارد. البته خانم بندیکت اعتراف می‌کند که تسلط کافی به موضوعات انیشتین نداشته ولی به همین منظور باید با یک شخص متخصص مشاوره می‌کرد و یا به کل بر روی موضوع دیگری رمان می‌نوشت.

 

کلام آخر
دست است که این رمان در مورد آلبرت انیشتین و همسر اولش میلوا نوشته شده است، اما خوانندگان باید بدانند که مدارک و شواهد کافی و یا حتی ناکافی برای اثبات آن ادعاها وجود ندارد.شاید بهتر بود که نویسنده صحبت‌هایش در مورد عدم وجود مدارک را به جای انتهای کتاب به اول آن منتقل می‌کرد

 

تا خواننده بداند که دارد صرفا یک رمان تخیلی می‌خواند. البته باز جای شکرش باقی است که در آخر کتاب این صحبت‌ها مطرح شده گرچه به شخصه اعتقاد دارم که بسیاری از خوانندگان منتظر پایان کتاب نمی‌مانند و خودشان زودتر می‌فهمند که واقعیت چیز دیگری است!