یک مادر شیطان صفت، دختر 16 ساله اش را در هتل در اختیار مردان می گذاشت و این دختر 16 ساله باردار شد، جزئیات حاکی از این است که این مادر دختر خودرا وادار به تن فروشی می کرده است. نوجوان 16 ساله اي که در شهر دبی به اجبار مادرش به تن فروشی مشغول بوده دو ماهه باردار است. مادر پاکستانی 42 ساله دختر نوجوان خودرا با رویای کار دریک سالن زیبایی به شهر دبی می آورد.
اما به محض ورود در مقابل پدر خانواده اعلام می کند دخترش باید به تن فروشی مشغول شود. این مادر جنایتکار دختر خودرا در ازای دریافت پول در اختیار مردان مختلف قرار می داده است.
قربانی نخست از انجام تقاضای مادرش سرباز زده، اما تحت فشار توهین ها و داد و فریاد مادرش وادار به برقراری رابطه با مردان متعدد شده است. این مادر دخترش را از طریق یک خانم در هتلی که از قبل رزرو می شده به مدت 2 ساعت در اختیار مردان قرار می داده است.
مادر قربانی و یک تاجر 50 ساله پاکستانی هردو با اتهام قاچاق انسان در دادگاه مواجه هستند. دختر نوجوان در مسیر هتلی در شارجه برای دیدار با یکی از مشتریان اش توسط پلیس بازداشت شده است. پلیس، زنی که او را تا هتل مشایعت می کرده رابه دلیل تحت تعقیب بودن بازداشت می کند. به گزارش دکتری قانونی، هیچ علائمی ناشی از آسیب جسمانی در بدن این دختر مشاهده نشده است.
مادر این نوجوان در طول تحقیقات اذعان داشته بعنوان خدمتکار مشغول بکار بوده، اما برای حل و فصل یک بدهی مالی به پول بیشتری نیاز داشته که وادار شده از دخترش دریک خانه فساد استفاده کند.
سپس اعتراف کرده طلبکارش به همراه همسرش در مقابل مبلغ بدهی دخترش را برای برقراری رابطه در اختیار مردان می گذاشته است. بعلاوه طبق گزارش دکتری این دختر 2 ماهه باردار ودر یک بنیاد حمایت از زنان و دختران تحت مراقبت قرار دارد.
چشمهایم را بستم و ازدواج کردم، خیلی هم خوشحال بودم. پدرم نیز کلاه خودش را کج گذاشته بودو بادی به غبغب میانداخت و می گفت خیالش از این وصلت و آینده من آسان است. او معتقد بود عروس یک خانواده اسم و رسمدار و ثروتمند شدن، بخت و اقبال بلند میـــخواهد که نصیب هرکسی نمیشود. خانوادهام دست به جیب شدند و جشن باشکوهی برای مراسم عقدکنان ما برگزار کردند.
من هم غرق رؤیاهایم شده بودم و خودم را خوشبختترین عروس دنیا می دیدم. اما این احساس خوشبختی و سعادت عمری نداشت و کوتاهتر ازآن چیزی بود که فکرش را می کردم. چهار روز از عقدمان گذشته بود. همسرم گوشهگیر و منزوی بودو انگار حرفی برای گفتن نداشت.
از رفتارهای همسرم شاکی شده بودم و موضوع رابه خواهر و مادرم اطلاع دادم. پدرم خودش را قاطی ماجرا کرد و گفت این نوع رفتارها مخصوص افراد باکلاس است و چند ماه که بگذرد تو هم مثل آنها خواهی شد.
نمیدانستم چه بگویم و فقط به این موضوع فکر میکردم که به پشتوانه پول و دارایی پدر شوهرم می توانم آیندهاي درخشان داشته باشم و همین مسئله مرا آرام می کرد. دوهفته از ازدواجمان گذشته بود که خواهر بزرگم ما رابه خانهاش دعوت کرد.
همسرم راضی نمیشد به این میهمانی بیاید. اصرار مادرش و سماجت من باعث شد راه بیاید و خواستهام را بپذیرد.شوهرم گوشهاي نشسته بودو با گوشی تلفن همراهش ور میرفت. خواهرم و شوهرش از این رفتار او شاکی شده بودند اما به خاطر من چیزی نمی گفتند.
چند روز از این میهمانی گذشت که مادرم با مقدمه چینی سر صحبت را باز کرد و گفت: آن شب که خانه خواهرم بودیم یک رشته زنجیر و پلاک طلا در خانه آنها گمشده است. من با شنیدن حرفهاي مادرم از کوره در رفتم و بلافاصله با خواهرم تماس گرفتم. متأسفانه احترام خواهر بزرگم را زیر پا گذاشتم.
هر چه به دهانم رسید نثارش کردم و گفتم دیگر پا به خانهاش نخواهم گذاشت. این نخستین مسئله جدی زندگیمان بود که منجر به ناراحتی و تنش شد. چند ماه بعد در مراسم جشن تولد مادرم حلقه انگشتری گرانقیمت همسر برادرم گم شد. خانوادهام می خواستند موضوع را مخفی کنند اما مادرم در همان جلسه به داخل اتاق صدایم زد و مرا در جریان قرار داد که چه اتفاقی افتاده است.
من به روی شوهرم نیاوردم اما آخر شب از داخل جیب لباسش انگشتر راکه در لایه داخلی لباس مخفی کرده بود پیدا کردم. انگشتر را بیصدا به مادرم دادم و چیزی نگفتم. صبح روزبعد او در حالیکه بههم ریخته بود به خانه پدرش برگشت.
ازآن روز فکر من و مادر و پدرم حسابی مشغول شده بود. در میهمانی دیگری که دوهفته بعد در خانه خواهرم برگزار کردیم مچ همسرم را در حال خالی کردن جیبهاي کت لباس شوهرخواهرم در اتاق خواب گرفتیم.
دستش رو شده بودو دیگر نمیتوانست حرفی بزند.با روشنشدن این واقعیت تلخ، شوهرم صادقانه اعتراف کرد به سیگار و موادمخدر اعتیاد دارد و طلاهای سرقتی رابا مواد عوض میکند. انگار دنیا روی سرم خراب شده بود. چشمانم سیاهی میرفت و داشتم خفه میشدم. به کلانتری رفتم و کارشناس اجتماعی کلانتری من رابه مرکز مشاوره آرامش پلیس خراسان رضوی معرفی کرد.
دلم برایش میسوخت و حتی گفتم حاضر هستم کمکش کنم تا اعتیادش را ترک کند. پدر و مادرش هم نگرانش هستند. اما حيف که به هیچ صراطی مستقیم نیست و می گوید اصلا نمیخواهد در قید و بند زندگی مشترک باشد. از حق و حقوقم گذشتم و مهریهام را بخشیدم و بیسرو صدا طلاق گرفتم.
زن تحصیلکرده بعنوان مسافر شیطانی سوار خودرو های مدل بالا می شد
زن و مرد معتاد که فرشهاي ابریشمی گرانقیمت خانهاي را دزدیده بودند؛ بازداشت شدند و به دزدیهاي سریالیشان اعتراف کردند. از چندی پیش ماموران کلانتری 118 ستارخان از فعالیت زن و مرد جوان معتاد و سابقه داری با خبر شدند که با ورود به خانه هاي مردان اغلب مجرد اموال انها را سرقت می کنند.
انها تحت تعقیب پلیس بودندو زمانی که قصد فروش دو تخته فرش ابریشمی و اقلام قیمتی را داشتند، شناسایی و بازداشت شدند.
تحقیقات پلیسی نشان میداد متهمان مهندسی خواندهاند. زن 30 ساله به افسر تحقیق گفت: مدرک کارشناسی معماری دارم. 10 سال است که معتاد به شیشه و هروئین هستم. دریک شرکت معماری کار می کردم اما به خاطر اعتیادم اخراج شدم. دریک مهمانی با پوریا آشنا شدم. او نیز معتاد به شیشه بودو با هم سرقتها را انجام میدادیم. در جریان تحقیقات، پوریا که مهندس برق بود نیز گفت:
مهری بهعنوان طعمه سوار خودرو های مدل بالا شده و به خانههاي افراد پولدار راه پیدا می کرد. بعدبا نوشیدنی مسموم آن ها را بیهوش کرده و با ورود به آن خانهها اموال قیمتی و فرشهایشان را سرقت می کردیم. او حتی یک روز با مرد 37 سالهاي که چند تخته فرش ابریشمی نفیس و اشیای گرانقیمت آنتیک در خانه داشت، طرح دوستی ریخت با آبمیوه مسموم او را بیهوش و همراه من اموال او را سرقت کرد.
مدونای 55 ساله خواننده و بازیگر مشهور جهان با رقصنده 26 ساله هلندی تیمور استفنس در حالیکه معاشقه میکردند در رستوران ono در روتردام دیده شدند. کارکنان این رستوران به برنامۀ تلویزیونی گفته اند که آن ها با هم بسیار صمیمی بودند و از با هم بودنشان لذت می بردند. کریسمس گذشته تیمور به همراه مدونا و فرزندانش برای تعطیلات به پیست اسکی gstaad در سوییس رفته بودند.
در تعداد زیادی از رسانه ها از تیمور بعنوان «مرد جوانی که رابطه نزدیک با یک زن مسن تر دارد» نام برده شده است. گفتنی است مدونا از چند هفتG پیش رابطه اش رابا دوست پسر 28 ساله پیشینش پایان داده و این امکان وجوددارد که با تیمور رابطۀ تازه اي را آغاز کند.