زهرا یزدانی دهه هفتادی هست و پرتلاش ، در رشته کشتی توانسته عنوان هاي قهرمانی زیادی به به دست آورد و چهره اي شناخته شده در ورزش بانوان میباشد. ما دخترها هریک تصویری از یک نسل را درست میکنیم و برای نسل بعدی میفرستیم؛ تصویری که براساس آن ما را قضاوت میکنند. تصویری که از نسل دخترهای دهه 60 وجود دارد با تصویری که این روزها دخترهای دهه 70 از خودشان میسازند متفاوت هست.
کافی هست از یک دهه شصتی درمورد دهه هفتادیها بپرسید تا بگویند: «امان از دهه هفتادیهاي بیگمان و آسانطلب.» و اگر از دهه هفتادیها این سوال را درمورد دهه شصتیها بپرسید، اگر نگویند اصلا برایشان اهمیتی ندارد می گویند: «افسرده و همه ي وقت در حال تفکرند!» چند روز پیش که به آرایشگاه رفته بودم،
یک دختر 17، 18ساله با خانمی که مسئول پیرسینگ بود گفتگو می کرد و می خواست روی گوشهایش 6پیرسینگ گوناگون با رنگهاي طلایی و نقرهاي بگذارد، از لابهلای حرفهایش میفهمم قصد سفر به ترکیه دارد و می خواهد گذشته از سفر روی بینیاش هم یک نگین بگذارد.
کمی نگران عفونت و مسائل اینچنینی هست، ولی چندان فرصت ندارد و میخواهد کارش هرچه زودتر انجام شود. کمی شگفت زده بودم که دختر دهه هفتادی و با آن سن کم، دنبال این حکایتهاست! آن روز گذشت و آن دختر دهه هفتادی در گوشه ذهنم ماند تا اینکه با زهرا یزدانی، قهرمان کشتی بانوان، گفتگو می کردم.
زهرای 19ساله هم دهه هفتادی هست، اما دنیای او با همنسلهایش متفاوت هست؛ زهرا برعکس دیگر دخترها دنبال کاشت ناخن و تتوی ابرو و جراحی بینی نیست و دعادعا میکند گوشش بشکند!
رویای او یا به گفته خودش و همنسلهایش، فانتزی او «شکستن گوشش» هست! مگر میشود دختری آرزوی شکستن گوشش را داشته باشد؟ اصولا زیبایی برای دخترها دغدغه هست و همه ي دوست دارند جذاب به نظر برسند، اما زهرای حکایت ما نگاه متفاوتی دارد و میگوید: «همۀ زیبایی را دوست دارند،
ولی هرکس هم زیبایی را در چیزی میبیند، من هم آن را در کشتی میبینم و به نظرم، شکستن گوش خیلی هم زیباست و اگر این رخداد برایم بیفتد، کلی شاد می شوم و ذوق می کنم.» امروز با این دختر متفاوت دهه هفتادی گفتوگو کردیم؛ دختری که جزو نسل اول کشتی بانوان به حساب می آید
و در مسابقات داخل سالن آسیا هم توانست یک مدال طلا و یک مدال برنز بهدست بیاورد، دختر باغیرتی که وقتی با ناداوری نایبقهرمان شد، روی سکو اشک ریخت…
انشاالله دیگر نپرسند «مگر دختر هم کشتی میگیرد!»
زهرا! چه شد سر از کشتی درآوردی؟ تو سالها تکواندوکار بودی…
بله، من حدود 10سال تکواندو کار می کردم، اما به آن چیزی که در ذهنم بود نرسیدم؛ بعد از آن به تشویق خانواده و دوستانم به کشتی پرداختم.
تکواندو را در چه سطحی بازی می کردی؟
طلای کشور را داشتم و بهعنوان فنیترین تکواندوکار انتخاب شده بودم. سه سال هم عضو تیم ملی بودم.
اگر تا این اندازه خوب بودی، چرا تغییر رشته دادی؟
خب، فقط به مسابقات کشوری فکر نمیکردم و دلم میخواست در سطح بینالمللی هم بدرخشم؛ در کل به آن چیزی که میخواستم نرسیدم و تصمیم گرفتم به تجربه جدیدی بپردازم.
چرا کشتی را انتخاب کردی؟
کشتی ورزش نوپایی هست و من برای اینکه مدال بگیرم به این سمت آمدم. سال اول در کشوری چهارم و به اردو دعوت شدم و آن اردو نقطهاي بود که توانستم خودم را بسازم؛ به همین علت، از پزشک منظمی ممنونم با اینکه چهارم شدم، اما مرا دعوت کردند و خوشحالم که شرمنده آنها نشدم و به آن جواب مثبت دادم.
شنیدم پدرت در کشتیگیر شدنت نقش بسیاری داشته هست، با او تمرین می کنی؟
بله، با پدرم تمرین میکنم که خیلی سخت هست «می خندد» یقین کنید از اردو هم سختتر هست. فشار تمرینات پدرم بالاست؛ آنهم بهعلت اینکه مربی برادرم نیز هست و فکر میکند من هم باید مانند برادرم باشم، اما آمادگی بدنی پسرها از دخترها خیلی بالاتر هست و روی همین حساب به من بسیار سخت میگیرد.
با این اوصاف، فکر می کنم در منزل شما باید یک تشک کشتی باشد یک طرف برادرت و طرف دیگر تو، پدرت هم داور…
«میخندد» کوچکتر که بودیم اینکار را چندان میکردیم. همه ي وقت کشتی می گرفتیم.
پدر و مادرت طرفدار کدامیک از شما بودند؟
اکثر طرف برادرم را می گرفتند.
چرا؟ پدرها که اکثر دختری میباشند؟
«می خندد» نه برادرم از من کوچکتر هست و برای همین اکثر هوای وی را دارند.
برادرت در چه ردهاي کشتی می گیرد؟
امیرمحمد نایبقهرمان نوجوانان دنیا هست و هم اکنون برای جوانان حاضر میشود.
پس شما یزدانیها کشتی را قرق کردید؟
«می خندد» بله، ما یزدانیها کشتی را مال خود کرده و در قرق خود ما درآوردهایم. کشتی در خون یزدانیهاست. رضا یزدانی هم پسرعمهام هست، برادرم هم که در رده نوجوانان و جوانان کشتی می گیرد، من هم که در بانوان هستم. تازه حسن یزدانی هم از اقوام دور ماست.
رضا یزدانی چقدر کمک کرد کشتیگیر شوی؟
رضا همه ي وقت تا جاییکه بتواند به من کمک میکند؛ گرچه اول که به کشتی آمدم خوشنود نبود؛ آنهم به این علت که دیده بود در تکواندو چقدر زحمت کشیدهام و وقتی در یک رشته سالها تلاش میکنی و به رده ملی میرسی، بعد تغییر رشته میدهی، کار عاقلانهاي نیست «میخندد»، اما من اینکار را کردم و رضا هم مخالف بود، ولی وقتی دید مصمم هستم حمایتم کرد. هر بار که به کمکش نیاز داشته باشم هست.
انشاالله دیگر نپرسند «مگر دختر هم کشتی میگیرد!»
رضا به ترکمنستان هم آمد و کنارت در مسابقات بود، چقدر حضورش برای تو خوب بود؟
تاثیر مثبت زیادی داشت. قرار بود از روز اول مسابقات در ترکمنستان کنارم باشد، اما نتوانست ویزا بگیرد و روز پایان آمد. در روزهای اول بهعلت آن ناداوری که رخداد افتاد بسیار غمگین بودم. بدترین رخداد زندگیام بود و در آن لحظه خیلی غمگین شدم و گریه کردم. رضا با من مدام تلفنی گفتگو میکرد که آرام شوم.
وقتی رضا آمد من به چشم قهرمان کشتی به او نگاه نمیکردم و به چشم پسرعمه و عضوی از خانوادهام وی را می دیدم که خیلی خوب توانست مرا جمعوجور کند. رضا به من گفت: «آرامشت را حفظ کن، اگر تو اشتباه نکنی حتماً حریفت اشتباه می کند و در آن صورت می توانی بهنفع خودت از آن بهره گیری کنی.» همان رخداد هم افتاد.
خیلیها اعتقاد دارند کشتی ورزشی مردانه هست، نظر تو چیست؟
من حق میدهم بگویند کشتی ورزش مردانهاي هست آنهم بهدلیل اینکه کشتی سختیهاي خودش را دارد. من دوومیدانی، ژیمناستیک و تکواندو کار کردهام، اما هیچیک بهاندازه کشتی سخت نبودهاند. کسی که عاشق کشتی باشد می تواند این سختی را بردباری کند. کشتی عشق هست. ورزش بسیار شیرینی هست.
وقتی کاری را دوست داری سختی آن دیگر اذیتدهنده نیست. برای من هم همین اکنون کشتی اذیتدهنده نیست و لذت میبرم؛ گرچه از روز اول عاشق کشتی نبودم، ناکامی مدالنگرفتن در تکواندو برای من حسرت شده هست، حتی همین اکنون که در کشتی مدال آسیایی دارم، اما باز هم آن را فراموش نکردم. مدتی زمان برد تا عاشق کشتی شدم.
خب پس همین اکنون به آن چیزی که می خواستي رسیدی، کسب مدال؟
خیلی خوشحالم، دنبال مدال بودم، اما هنوز کارم تمام نشده و تازه با این مدال سختی راه کم شد. همین اکنون اکثر از هر چیزی کشتی را دوست دارم و حاضرم برای رسیدن به موفقیت همۀ کار کنم. این مدال دستگرمی بود، هنوز به آن چیزی که می خواهم نرسیدم. من دنبال مدال جهانی هستم
و میخواهم خوشرنگترین آن را کسب کنم. سقف آرزوی هر ورزشکاری حضور در المپیک هست؛ انشاالله کشتی بانوان هم بتواند جواز المپیک را کسب کند و ما هم در این میدان بجنگیم و مدال کسب کنیم.
حکایت اشکهایت روی سکو در ترکمنستان چه بود؟ چرا اشک ریختی؟
آن روز مسابقات سختی را پشت سر گذاشته بودم، وزن 55کیلوگرم بسیار شلوغ بود، چهارپنج کشتی گرفتم و قرعه سختی به من افتاده بود. یک کشتی گذشته از فینال آن قدر سخت بود که وقتی از زمین بیرون آمدم همۀ بدنم میلرزید، نه از استرس، بلکه بهدلیل فشار چندان مبارزه بود. فینال هم برنده بودم،
اما پنج ثانیه پایان اتفاقاتی افتاد که بازنده شدم، برایم بسیار سنگین بود بازی سطح بالایی داشتیم. ناداوری طلا را از من گرفت. از هر طرفی که به آن نگاه میکنم بسیار سخت بود. بدتر از ناداوری این بود که شنیدم عدهاي گفتند برای تظاهر روی سکو گریه کردهام. به من نگاه کردند و این حرفها را زدند؛ دلم شکست و واقعا از ته دلم گریه کردم. خیلی دوست داشتم با پرچم ایران دور سربلندی بزنم، اما با ناداوری مدال طلا را از من گرفتند.
اما بعد از آن مدال طلا گرفتی و جبران کردی؟
بله، افرادی که به من گفتند برای تظاهر گریه کردم، درواقع، این حرفها انرژی خاصی به من داد که خودم را ثابت کنم. همۀ تلاشم را کردم که در کشتی کلاسیک که همان فرنگی آقایان می شود طلا بگیرم. به نماینده ترکمنستان خوردم کسی که در چهار روز گذشته چهار طلا گرفته بود، کشتی حساسی بود 30ثانیه اول توانستم وی را ضربه فنی کنم.
فینال هم با ازبکستان کشتی گرفتم که آن را هم ضربه فنی کردم. حرصم سر حکایت مدال نقره را اینجا خالی کردم «میخندد». فکر میکردم اگر طلا بگیرم خیلی شادتر از این میشوم، اما چندان آنطور که فکر می کردم نشد، نمی دانم چرا ولی چندان ذوق نکردم.
از عملکرد خودت خوشنود هستی؟
به نظرم، باید کمی حرفهايتر عمل می کردم، از خودم توقع بیشتری داشتم، اما در نهایت باید افرادی که از کشتی سر درمیآورند درمورد عملکردم نظر بدهند.
با پدرت در باشگاه تمرین می کني ایراد نمی گیرند؟ هادی و مهروز ساعی که خواهر و برادر بودند اجازه نداشتند با هم تمرین کنند.
نه، خدارا شکر با پدر و دختر کاری نداشتهاند و ما باشگاه می رویم تمرین میکنیم. برخیوقتها هم در دریا یا کوه و جنگل تمرین می کنیم.
کشتی کلاسیک را چگونه میبینی؟ برخی بابت محدودیت سنی غمگین میباشند…
کشتی کلاسیک می خواهد بگوید حجاب محدودیت نیست. مطمئنا فدراسیون برترین تصمیم را خواهد گرفت، از ژاپن مربی آوردهاند وقتی تا این اندازه خرج میکنند تصمیمی نخواهند گرفت که به ضرر کشتی تمام شود. من به مسئولان کشتی اعتماد دارم و فکر می کنم تصمیم درستی گرفتهاند.
در مسابقات کشتی کلاسیک شرکت می کنی؟
بله، حتماً شرکت می کنم. اولین دوره این مسابقات هست، ولی کلاسهاي آموزشی خوبی برگزار کردند، مربی ژاپنی آوردند و انشاالله بتوانیم سطح خوبی را به نمایش بگذاریم. کشتی آزاد تجربه تازهاي برای ماست و تلاش میکنیم در آن هم بدرخشیم.
دقت فدراسیون به بخش بانوان چگونه هست؟
تا کنون بسیار خوب بوده هست، آقای خادم همۀ تلاشش را کرده که در سطح جهانی حاضر شویم. گذشته از خادم کسی درمورد کشتی بانوان حتی گفتگو هم نکرد، اما او هم آلیش و هم کلاسیک را پشتیبانی کرد و همین اکنون در رقابتهاي بینالمللی حاضر می شویم. فدراسیون کاملا از کشتی بانوان پشتیبانی میکند.
به نظرم، هم اکنون خود ما کشتیگیرها باید طوری رفتار کنیم که بعداً نگویند کاش کشتی بانوان نبود. نباید اجازه بدهیم سرکوفت بزنند. از سوی دیگر، انتظار پشتیبانی از مردم را داریم. فدراسیون در همۀ ردهها تیم دارد و خرجهایي که برای این تیمها میشود بالاست. اردوها بهموقع برگزار می شوند و با اینکه نوپا هستیم، فدراسیون نهایت پشتیبانی را از ما کرده هست، فقط انشاالله دیگر وقتی میگویم من کشتی گیرم کسی تعجب نکند و با آغوش باز پذیرای ما باشند.
همین اکنون هم از اینکه می گویی کشتیگیر هستی کسی تعجب میکند؟
بله، من هر بار می گویم کشتیگیر هستم بسیار تعجب میکنند و می گویند مگر کشتی بانوان هم داریم؟ گرچه بعد از بازیهاي ترکمنستان، مردم اکثر با کشتی بانوان آشنا شدند.
و اینکه آرزویت چیست؟
اول، دوست دارم در مسابقات المپیک حضور داشته باشم و انشاالله این رقابتها هم به المپیک راه پیدا کند و بتوانم مدال کسب کنم، اما سوای این به گفته بچهها فانتزیام این هست که گوشم بشکند «می خندد» خیلی دوست دارم گوشم بشکند.
جدی میگویی؟!
بله، یکی از علامتهاي کشتیگیربودن شکستن گوش هست و من هم دلم میخواهد این علامت را داشته باشم. دعادعا میکنم تا زودتر گوشم بشکند «می خندد»
بین دخترها گوش کسی شکسته هست؟
نه، هنوز گوش کسی نشکسته و انشاالله اولین نفر من باشم. نیایش میکنم هرچه زودتر بشکند.
خب آنقدر دوست داری بگو پدرت یا رضا یه ضربه بزنند تا بشکند.
نه، به آن شکل نمیخواهم، دوست دارم در مسابقه حقیقی بشکند.
چگونه میشود یک دختر آرزوی شکستن گوشش را داشته باشد؟ اصولا دخترهای همسن تو دنبال زیبایی میباشند.
درست هست هرکسی زیبایی را دوست دارد؛ گرچه هرکسی هم زیبایی را در چیزی می بیند و من هم همین اکنون همه يچیز را در کشتی می بینم. به نظرم، شکستن گوش خیلی هم زیباست. «میخندد»