در هیچکدام از مراحل زندگی،بکار بردن خشم و خشونت مفید نخواهد بود، این حقیقت را همه ی مـا میدانیم اما در عمل ممکن اسـت نتوانیم بر خشم غلبه کنیم. خشم یک حس اسـت و زمانی ایجاد می شود کـه حقمان ضایع شود یا فکر کنیم حقمان ضایع شده؛ یعنی ممکن اسـت واقعا حقی از مـا ضایع نشده باشد
و برداشت مـا این باشد کـه این اتفاق افتاده. پس این حس بسیار شایع اسـت ودر موقعیتهاي مختلف در هر فردی ایجاد می شود. مـا باید بتوانیم این حس را مثل تمام حسهاي دیگر مثل غم و… نظارت کنیم تا از آسیبی کـه می تواند بـه مـا بزند، کاسته شود.
یکی از راههاي رایج برای مهار خشم، بیان و ابراز آن اسـت چون فروخوردن آن، میتواند علائم اضطرابی، افسردگی و حتی علائم جسمانی مثل سردرد و بدندرد را در پی داشته باشد. گاهی هم اشخاص با مکانیسم جابجایی، خشم رابه یک موضوع یا فرد دیگری معطوف می کنند. نمود بیرونی خشم، خشونت اسـت. گاهی این خشونت معطوف بخود فرد هم می شود و بـه صورت خودزنی، خودکشی، سرزنش مداوم خود و… بروز پیدا میکند.
اما وقتی درباره خشونت خانگی صحبت میکنیم، طبق معمول نمود بیرونی این خشم را روی سایر افراد خانواده می بینیم؛ یعنی ممکن اسـت یکی از اعضای خانواده از موضوعی یا کسی بیرون از خانه رنجیده و عصبانی باشد و بجای عکسالعمل بـه همان فرد، خشم خودرا معطوف بـه همسر و فرزند کند.
افراد مختلف، براساس ویژگیهاي شخصیتی، شدت خشم و این کـه از چـه کسی عصبانی هستند، چقدر از این خشم نسبت بـه آن فرد آگاهی دارند و چقدر توانایی ابراز خشم دارند، طبق معمول واکنشهاي مختلفی نشان می دهند. شایع ترین واکنش طبق معمول براساس مکانیسم «بیرونریزی» انجام می شود؛
یعنی فرد بلافاصله بعد از عصبانیشدن، واکنش نشان می دهد؛ مثلاً فریاد میکشد، ناسزا می گوید، در رابه هم میکوبد، ظرفی را میشکند یا حتی برخورد فیزیکی با طرف مقابل پیدا می کند. اینها نمونههاي واضح بروز خشم هستند کـه در زندگی روزانه بارها شاهد آن بودهایم و بیشتر از کسانی سر می زند کـه مکانیسم بازرسی خشم ضعیفی دارند یا شدت خشمشان بسیار زیاد اسـت و نمودهای بیرونی بیشتری دارد.
امان از خشم فروخورده!
همیشه خشمها بـه اسانی ابراز نمی شود. اصلا گاهی فرد از خشم خود آگاهی ندارد یا نمی تواند خشم خودرا ابراز کند چون مثلاً از طرف مقابل می ترسد، احساس ضعیف بودن می کند و… چنین خشمهایي مخصوصا در روابط خانوادگی کـه رابطههایي نزدیک و عاطفی اسـت، بـه شکلهاي مختلف خودرا نشان میدهد.
یکی از انواع خشونت خانگی «سکوت» اسـت. مراجعهکنندگان متعددی داشتهام کـه میگویند درصورت ناراحتی، بطرف مقابل چیزی نمیگویند و وقتی میپرسیم چرا؟ جواب می دهند اگر حرفی بزنم کار بـه دعوا و مرافعه میکشد بنابر این ترجیح می دهم موقع عصبانیت، چیزی نگویم.
غافل از این کـه این سکوت، یک نوع خشونت خانگی اسـت کـه متاسفانه افراد طبق معمول تحصیلکرده بیشتر مرتکب آن میشوند چون فکر می کنند بروز خشونت عینی بـه صورت ناسزاگویی، پرخاشگری و تخریب اموال، کار درستی نیست و ترجیح میدهند سکوت کنند.
نوع دیگر خشونت خانگی، پرخاشگری منفعلانه اسـت. این پرخاشگری طبق معمول بصورت کوتاهی در انجام کارها و وظایف و سنگ انداختن در مسیر طرف مقابل خودرا نشان میدهد. مثلاً فرد بـه همسرش میگوید: «برویم خانه مادرم». زن نمی خواهد بـه این مهمانی برود و از این تصمیم مرد عصبانی اسـت ولی چون نمی تواند
مخالفتش را ابراز کند یا اصلا نمی داند عصبانی اسـت، آماده شدن رابه تعویق میاندازد و آن قدر تاخیر و این دست، آن دست میکند تا بـه هرحال برنامه رفتن بـه مهمانی بـه هم بخورد در حالیکـه شاید خیلی بهتر باشد خانم بگوید: «مـن نمی خواهم خانه مادرت بیایم.»
متاسفانه این نوع پرخاشگری بین نسل جوان و تحصیلکرده رواج زیادی دارد و روزبـهروز بیشتر هم می شود. علت این اسـت کـه فکر می کنند اینکار بهتر از بروز خشم و بالغانهتر اسـت، غافل از این کـه چنین رفتاری شرایط را بسیار پیچیدهتر میکند چون هیچکدام از طرفین متوجه نمیشوند کـه در دسترس خشم یا در حال ارتکاب یک نوع خشونت خانگی هستند.
بهترین راهکار، گفتوگوست
بهترین راهکار برای ابراز دلخوری و خشم، صحبت درباره موضوعی اسـت کـه مـا را عصبانی و ناراحت میکند اما متاسفانه اینروزها درخانوادهها کمتر از این راهحل ساده استفاده می شود و بجای آن، سکوت، کممحلی و پرخاشگری منفعلانه، بـه تعویق انداختن اجابت خواستههاي همسر،
خروج از رابطه، غرق شدن در کار، برقراری روابط خارج از روابط زناشویی، کاهش میل جنسی و نادیده گرفتن نیاز جنسی همسر و… دیده میشود کـه بسیار پیچیدهتر و درونیتر از رفتارهایی مثل کتکزدن، تخریب و فحاشی اسـت و درکش برای طرف مقابل سختتر خواهد بود.
در موارد زیادی مـا روانپزشکان باید بارها و بارها با افراد صحبت کنیم تا بالاخره بـه این نتیجه برسند کـه اصلا خشمی وجوددارد یا نه و گاهی اصلا نمیپذیرند کـه عصبانی هستند. متاسفانه اگر نتوانند خشم خودرا بپذیرند و ابراز کنند، رابطهشان روز بـه روز سردتر و بار عاطفی آن کمتر می شود، بدون این کـه بدانند علت این اتفاقهاي ناخوشایند، خشم اسـت.
زنوشوهرها باید بدانند یکی از عواملی کـه باعث گسترش، تثبیت و پیشرفت یک رابطه می شود، آگاهی نسبت بـه حسهایي اسـت کـه دارند؛ از غم و اضطراب گرفته تا عصبانیت اما متاسفانه چون فکر میکنند بالغانه شدن رابطه بـه معنی این اسـت کـه در آن پرخاشگری و درگیری وجود نداشته باشد، راهکارهایی را برمیگزینند کـه بدون این کـه متوجه باشند، تیشه بـه ریشه روابطشان می زند و متاسفانه باعث بهتر شدن رابطه کلامی نمی شود.
استفاده از اهرم قدرت برای ابراز خشم و عصبانیت
یکیدیگر از انواع خشونت خانگی، استفاده یکی از اعضای خانواده از اهرمهاي قدرتی اسـت کـه در دست دارد. اهرمهاي قدرت در فرهنگها متفاوتاند. طبق معمول در جامعه سنتی مـا، رابطه زناشویی اهرم قدرتی برای خانمها محسوب میشود بنابر این بعضی خانمها با محروم کردن همسر از برقراری رابطه، خشم خودرا نشان میدهند.
این اتفاق در حالی میافتد کـه خیلی وقتها خانم از خشم خود اطلاع ندارد یا شوهر کـه در ساختارهای سنتیتر، قدرت مالی دارد، سعی میکند با محرومیت مادی، سلب اجازه برای رفتن بـه سر کار، خانه مادر و… خشم خودرا نشان دهد.
در چنین مواردی باید بـه دنبال این باشیم کـه خشم از کجا نشات میگیرد. در تعداد زیادی از موارد مثلاً وقتی خانم شکایت می کند همسرش از نظر مالی تامینش نمی کند یا اجازه بیرون رفتن بـه او نمی دهد، بررسیهاي بیشتر نشان می دهد اصلا مشکل فرد، این مسائل نیست و خشم خودرا از مسالهاي دیگر، بجای صحبت کردن درباره آن، بـه این صورت ابراز میکند.
بجای سکوت، صحبت کنیم
متاسفانه تاثیر چنین ابراز خشمهایي کـه باعث می شود طرف مقابل متوجه مشکل اصلی نشود، این اسـت کـه احساس می کند حقش ضایع شده و احساس خشم در وجودش ایجاد و تقویت می شود و اگر او هم بلد نباشد چگونه خشمش را بیان کند، رابطه تخریب خواهد شد. این همان چیزی اسـت کـه مردم بـه آن «لجبازی» می گویند و عملا تشدید خشم در کسی اسـت کـه متوجه نمیشود چرا دارد آسیب می بیند یا تنبیه میشود.
حتی بزرگترین نکته در تربیت فرزند، این اسـت کـه بچه بداند چرا تنبیه می شود و مادرش عصبانی اسـت. در رابطه زن و شوهر هم باید همین گونه باشد.ندانستن علت روشهاي تنبیهی و رفتار طرف مقابل باعث تشدید خشم میشود و طبق یکی از تئوریهاي شناختی، «خشم معطوف بخود» نتیجهاش افسردگی اسـت.
وقتی فردی نتواند خشم خودرا بیان کند یا نداند اصلا چرا این اتفاقها میافتد و نتواند جریانها رابه مسیر درست هدایت کند، نهایتا تمام آثار منفی رابه سمت خود برمیگرداند. مراجعان زیادی دارم کـه میگویند مـن هر چـه تلاش کردم بفهمم چرا همسرم چنین برخوردهایی دارد، متوجه نشدم و این موضوع باعث شد کمکم افسرده شوم. بعد کـه مساله را بررسی می کنیم، بـه خشم طولانیمدت همسر دراین رابطه یا اصلا از جای دیگری، پی میبریم.
انواع شخصیت و ابراز خشم
طبق معمول افرادی کـه شخصیت هیجانی یا شخصیت ضداجتماعی، مرزی و خودشیفته دارند، خشم خودرا بهتر و با پرخاشگری و فریاد کشیدن بیان می کنند اما افراد با شخصیت وابسته، از ترس این کـه نکند طرف مقابل را از دست بدهند، خشم را درون خود میریزند. آن ها روز بـه روز افسردهتر می شوند و بطرف مقابل قدرت میدهند کـه بـه اوضاع مسلطتر باشد و بـه رویه خود ادامه دهد.
یکی از ویژگی اشخاص با شخصیت وسواسی – اجباری، این اسـت کـه نمی خواهند دیگران را ناراحت کنند و از خود برنجانند بنابر این خشم خودرا بروز نمی دهند و فکر می کنند طرف مقابل باید خودش متوجه شود چرا عصبانی هستند. دقیقا یکی از بزرگترین انحرافهاي شناختی بین زن و شوهر، همین اسـت
کـه فکر میکنند نباید همه ی چیز رابه زبان بیاورند و همسرشان باید بفهمد چرا عصبانی هستند. آن ها معتقدند عشق واقعی این اسـت کـه طرف مقابل آن قدر آن ها را بشناسد کـه بداند چرا ناراحت یا عصبانی هستند.این انحراف شناختی در خیلی از افراد دیده می شود. شخصیتهاي وابسته و مخصوصا شخصیتهاي وسواسی– اجباری بین جوانان تحصیلکرده زیاد اسـت
و بالغانه بودن رفتار رابه این نسبت میدهند کـه نباید کسی را از خود برنجانند و برای توجیه، پای اعتقاداتی مثل حفظ حقوق زن، کوتاه آمدن و گذشت و… را وسط می کشند در حالیکـه این برداشتها اشتباه اسـت.گاهی هم افراد می دانند اگر فریاد بزنند یا خشونت فیزیکی داشته باشند، کار بـه دادگاه و کلانتری و… کشیده میشود، بنابر این خشم را از مسیر اشتباه دیگری پیش میبرند.
پرخاشگری منفعلانه رایج شده اسـت
اینروزها در مطب و کلینیک، با پرخاشگری منفعلانه بسیار مواجه میشویم و با افرادی روبهرو هستیم کـه از اهمالکاری، سنگاندازی و دیگر رفتارهای اینچنینی همسرشان شکایت دارند. یا از همسری کـه میگوید اصلا با کار کردن تـو مخالفتی ندارم ولی هزار اما و اگر میآورد و برای هر کاری، نه میآورد و برای آن دلیل و برهان دارد.
حواسمان باشد کـه چنین رفتارهایی رابطه را بسیار موذیانه و مخفیانه از بین میبرد و بعد از گذشت سالها، طرفین متوجه می شوند موریانهاي کـه از وجود آن خبر نداشتهاند، پایههاي رابطهشان را جویده و متاسفانه این آگاهی زمانی اتفاق میافتد کـه صمیمیت و رابطه خوبشان از بین رفته اسـت.
اگر در دسترس خشونت خاموش هستید، بخوانید
اگر زن و شوهر نمیتوانند باهم صحبت کنند یا هر چـه حرف میزنند بـه جایی نمی رسند، باید بدانند مسالهاي وجوددارد کـه مقابله با آن و حتی درکش از عهدهشان خارج اسـت پس باید از متخصص کمک بگیرند.این خشم، می تواند ناشی از بیکفایتی، ناامیدی، فشارهای کاری و درسی، ناامیدی از آینده و مسائل اجتماعی باشد و زن و شوهر متوجه آن نمیشوند
و هر چـه برای التیام رابطه و زندگی مشترک تلاش می کنند، بـه نتیجه نمی رسند. اگر می بینید در زندگیتان فریاد و کتککاری نیست اما نمی توانید باهم صحبت و مشکلی را حل کنید، باید حتماً بـه رواندکتر مراجعه کنید.
این کـه حس میکنید عصبانی نیستید، بـه این معنی نیست کـه خشونت خانگی وجود ندارد. زن و شوهری کـه میگویند مـا اصلا دعوا نداریم، مـا را بیشتر نگران میکنند چون احتمالا خشمی نهانی وجوددارد کـه ویرانگر اسـت. مگر میشود بحث نکرد و اختلافنظر نداشت؟
بـه گزارش پارس ناز اگر این همسران بیشتر دقت کنند، متوجه میشوند ظاهر همه ی چیز خوب اسـت اما چیزی بـهعنوان لذت و آرامش در زندگیشان وجود ندارد. بـه جرات می توانم بگویم بیش از نیمیاز زنوشوهرهاي جوانی کـه بـه مـن مراجعه می کنند و حدود 4-3 سال از ازدواجشان میگذرد، دچار همین خشمی هستند
کـه زیاد در رابطهشان وجود داشته و متوجهش نشدهاند یا در جای دیگری بوده و وارد زندگیشان شده و بعد از مدتی متوجه شدهاند چیزی در رابطهشان درست نیست و چون متوجه مشکل نشدهاند، مراجعه میکنند.حواسمان باشد، الزاماً رابطهاي کـه دیگران از بیرون میبینند و تایید میکنند ودر آن هیچ فریاد و ناسزایی نیست، صمیمی و عاطفی نیست پس بـه دنبال نجات زندگیمان باشیم.