در اينبخش بيوگرافي پروانه اميرافشاري زنجاني با نام هنري حميرا را مرور ميکنيم. خانم پروانه اميرافشاري کـه سن در اواسط دوره 70 سالگي خود هستند اينروزها حال مساعدي ندارند، دعاي مـا هميشه بدرقه سلامتي ايشان ميباشد. حميرا کارنامه کامل و بي نقصي در هنر موسيقي ايران دارد، او در گفتگويي بيان کرده بود: مـن عاشق خدا هستم. در ادامه بيشتر با او آشنا ميشويم.
« واقعاً مـن اين قدر از خدا راضي هستم اين قدر از خدا تشکر مي کنم اين قدر ازش سپاس دارم.هيچي نشده توي دنيا مـن بخواهم، خداي بزرگ بـه مـن ندهد. هيچ چيز نشده… »
پروانه امير افشاري «زاده? ?? اسفند ???? در تهران»، کـه با نام هنري حميرا شناخته مي شود، خواننده سرشناس زن ايراني اسـت. وي در زمينه موسيقي ملي ايران، موسيقي پاپ و موسيقي تلفيقي فعاليت دارد. صداي او بـه گفته استادش علي تجويدي در گستره آلتو قرار دارد ودر عين حال قابليت سوپرانو از ابتدا زير تا بم را داراست. آخرين موزيک خود رابه نام شادي زندگي درسال????خواند.
پروانه اميرافشاري درسال ???? در شهر تهران بدنيا آمد. وي از خانواده? بانفوذ و سرشناس اميرافشاري، کـه اصالتي آذري دارند، اسـت. پدرش از زمينداران بزرگ آذربايجان بود. پدر حميرا مالک ??? قريه و روستا در منطقه? شمال غرب ايران بود. از همان دوران کودکي حميرا، خانه? آنها بـه افتخار افراد بانفوذ حکومتي، شاهد مراسم بزرگ با حضور هنرمندان ناميِ آن زمان بود.
همين امر، انگيزه? اوليه? دختر خانواده براي روي آوردن بـه آواز شد. حميرا، بـه دور از چشم پدر و با تشويق همسر روشنفکر و تازه از کشور آلمان بازگشته? خود، با نامنويسي در آزمون صدا در شوراي راديوي آن زمان، باعث حيرت و تحسين اعضاي شورا شد و پس ازآن تحت آموزش علي تجويدي و ملوک ضرابي قرار گرفت. وي دو سال بعد در ??سالگي بـه يک خواننده? تمامعيار تبديل شد.
حميرا مدت ? سال همسر آهنگساز بـه نام ايراني، پرويز ياحقي بود کـه دراين دوره? زناشويي، آثار ماندگاري با شعرهايي از بيژن ترقي و موزيکهايي از ياحقي را اجرا کرده اسـت. وي بعد از چند سال، بـهدليل مشکلات ويژهاي کـه برايش در زندگي پيش آمد، از پرويز ياحقي جدا شد. بعد از طلاق ارتباط هنري حميرا با پرويز ياحقي بـهطور کامل قطع مي شود.
“پروانه امير افشاري”، در دهه چهل خورشيدي با ترانه ي صبرم عطا کن و با نام هنري حميرا بـه جرگه ي هنرمندان پيوست. ازدواج و همکاري تنگاتنگ هنري او با “پرويز ياحقي”، آهنگساز و نوازنده زبردست ويولن، شهرتي فراگيرتر براي هردو بـه دنبال داشت. حميرا سال هاست کـه در لس آنجلس زندگي مي کند.. با حميرا در پي سالها سکوت بـه گفتوگو نشستيم.
خانم حميرا برگرديم بـه همان سال هاي اولي کـه شـما آمديد بـه جرگ? هنرمندان پيوستيد. آيا خانواد? مذهبي متعصب بودند کـه پدر مخالفت ميکردند با آمدن شـما؟
پدر مـن با تمام هنرمندان بزرگ آشنا بودو همه ي بـه منزل مـا معاشرت داشتند. عاشق موسيقي بود پدر مـن.
چرا مخالفت ميکردند؟
ميگفتند آنها بيآيند براي تـو بخوانند، تـو نبايد بروي براي کسي بخواني. از لحاظ ماديات پدر مـن يکي از بزرگ ترين مالکين ايران بود. از لحاظ مادي هيچ مسئلهاي نداشتيم.
وقتي براي نخستين بار تران? شـما از راديو پخش شد، خودتان چـه احساسي داشتيد؟ بيشتر احساس شعف بود يا اينکـه فکر ميکرديد باز هم پنهان کاري ادامه خواهد داشت؟
پنهانکاري ادامه خواهد داشت. براي همين اسـت کـه ميگويم آدم بايد کتاب بنويسد.
خب از صبرم عطا کن بگوييد
صبرم عطا کن، واقعاً فاجعه زندگي مـن از آنجا شروع شد.
چرا؟ اين ترانه در ايران کـه ولوله اي بپا کرد؟
اينور هم بـهپا کرد، درخانوادهي مـا هم شور و ولولهاي بـهپا شد. يک کودتايي هم اتفاق افتاد.
چرا؟
نمي شود کـه همه ي را بگويم.
حالا کوتاه از صبرم عطا کن بگوييد، براي اينکـه نخستين ترانهي شـما بوده تا آنجايي کـه مـن بـهياد دارم.
نخستين ترانه مـن رابه همان بدبختي کشاند.
کدام بدبختي خانم حميرا؟
اين بدبختي کـه هنوزهم ادامه دارد…
حالا چرابايد خدا بشما صبر عطا مي کرد چرا دنبال صبر ميگشتيد شـما؟
اين قدر صبر بايد عطايم ميکرد کـه تا هم اکنون هم بايد همينطور ادامه ميداد. واقعيت را بگويم، بـه خدا از شوخي گذشته، واقعاً اين درد دل مـن را بگذاريد همه ي بدانند، شـما هم بدانيد. واقعاً مـن اين قدر از خدا راضي هستم، اين قدر از خدا تشکر مي کنم، اين قدر ازش سپاس دارم. هيچي نشده توي دنيا مـن بخواهم، خداي بزرگ بـه مـن ندهد. هيچ چيز نشده. مـن آخر اين جور زندگي را دوست دارم.
درست اسـت کـه اتفاقي براي ايران افتاد، اما براي همه ي بود. براي مـن کـه تنها نبوده، وگرنه از خدا شکايت مي کردم، گله مي کردم. ولي دنيا عوض شد. مـن اين جا از لحاظ ايران نمي توانم حرفي بزنم، از لحاظ اين سرنوشتي کـه براي ايرانيها اتفاق افتاد، اينکـه هرکدام پراکنده شديم، بيچاره شديم، بـه گوشههاي دنيا پرتاب شديم. مـن اين طور احساس ميکنم. مـن کـه اين جا خودم را حبس کردم.
براي مـن کـه فرقي نمي کند. چـه در کوير زندگي کنم… چـه اين جا… ولي ازلحاظ چارچوب زندگي ميگويم. شـما خيال نکنيد کـه مـن در ايالات امريکا هستم. چون هيچ جاي کشور آمريکا را نديدم. براي همين اسـت کـه مي گويم هيچکس نميتواند مثل مـن زندگي کند. اولاً کـه مـن بـه هيچ عنوان حسادت ندارم و هيچوقت دلم نمي خواهد جاي کسي باشم.
اگر بگويند بزرگ ترين شخصيتهاي دنيا بيآيند تا جايت را عوض کنيم، تـو را بکنيم ?? ساله، مـن نميخواهم. نمي خواهم. مـن از زندگيم خيلي راضيام. از خودم، از زندگيم، از اين محدوديتهايم، از اين حصاري کـه دورم کشيده شده، از اينکـه با خدا مي توانم گفت و گو کنم، سرم رابا آرامش بلند کنم، و از او بخواهم .
مـن فکر مي کنم اين خوشبختي بزرگي ست کـه آدم از خودش و زندگيش راضي باشد
ببينيد، از زندگي نه. از زندگي گذشتهي خودم، با کساني کـه زندگي کردم راضي نبودم. مـن بشما گفتم کـه مـن در زندگي زناشويي شانس نداشتم اصلاً. ولي در زندگي تنهاييام خيلي شانس دارم.
شـما سال هاست با ايراني ها تماس نداشته ايد نخستين حرفي کـه دل تان مي خواهد با مردم ايران بزنيد چيست؟
حميرا: ميخواهم بگويم کـه عاشقانه دوستشان دارم، بـه اميد آنها هستم و واقعاً اگر آنها نبودند، مـن هم اکنون وجود نداشتم. چون اصولاً يک هنرمند، يک هنرمند واقعي، بايد يک انگيزه داشته باشد.
اگر انگيزه نداشته باشد، از بين ميرود. واقعيت اين اسـت. مـن هنوزهم آن همه ي پشتيباني، آن همه ي حرفهايي کـه ميزدند، بـهيادم هست. حتي جوانهايي کـه اصلاً مـن را نديدهاند. در فيس بوک هم اگر شـما برويد ببينيد، متوجه ميشويد. اين قدر اين ها بـه مـن اميد ميدهند کـه خيلي اثر دارد.
خانم حميرا علت علاقه جوان ها بشما چيست؟ جوانهايي کـه شـما را نديدهاند. در مورد خيلي از هنرمندان ديگرهم مـا اين مساله را ديده ايم. مثل آقاي بهروز وثوقي. جوان ها خيلي طرفدارشان هستند، بدون اينکـه ايشان را ديده باشند.
مـن فکر مي کنم باعث و باني اينکار پدر و مادر ها هستند. آنها موزيکهاي مـا را گذاشتند يا فيلمها را گذاشتند و اين بچهها ديدهاند و توجهشان را جلب کرده. شايد باور نکنيد، بچه دوساله بـه مامانش ميگويد موزيک حميرا را بگذار.
چون مادرش مـن را خيلي دوست داشته. مـن فکر مي کنم تمام اين ها نسل بـه نسل مي گردد. بچه ها ناآگاهند. اين ها همه ي تاثير تربيت خانواده و حرفهائي اسـت کـه در ميان اعضاي فاميل رد و بدل مي شود. بـههمين دليل مـن فکر ميکنم بايد تشکر واقعي را از پدر و مادر ها کرد.
خانم حميرا شـما بعد از انقلاب بـههر حال فعاليت تان نسبت بـه پيش از انقلاب کمتر بوده درست ميگويم؟
بله، مـن اصولاً در ايران هم کـه بودم، فعاليت هنري زيادي نداشتم. براي اينکـه براي دل خودم ميخواندم. براي اينکـه خواندن را عاشقانه دوست داشتم و عاشق موسيقي بودم. مـن خيلي کم در محافل، در جايي يا در تلويزيونها ودر راديو ظاهر مي شدم. اصولاً در محافل عمومي کمتر شرکت ميکردم. در ايالات امريکا کمتر هم شده اسـت.
گاهي در کنسرتهايم مردم را مي بينم. فقط هم بخاطر اين اسـت کـه انرژي بگيرم و ببينمشان. يک موزيک مـن خواندم بـه نام «ديدار عزيزان». اين ديدار عزيزان البته بـه نام «شاد و خندان» بيرون آمده کـه اصلاً شاد و خندان نبود، اسمش ديدار عزيزان بود کـه اين هم داستاني دارد. مـن خواب ديده بودم کـه رفتهام ايران. آنقدر خوشحال بودم کـه باور کنيد تا سه چهار روز منگ بودم.
در خواب دوستدارنم را ديدم، عشق و علاقهاي کـه عاشقانه بـه مـن ميدادند. ديدم دارم برايشان برنامه اجرا مي کنم. بـه آقاي رادمنش زنگ زدم و گفتم براي مـن چنين اتفاقي در خواب افتاده، هنوزهم انگار بيدار نيستم، مثل اينکـه بيهوشم، مثل اينکـه نميدانم کجا هستم. حالا مـن دلم ميـــخواهد شعري ساخته شود براي آن چشمان مهرباني کـه مـن ديدم، اين ها را شـما در شعر بگذاريد کـه مـن بخوانم.
شعرش مي گويد «شاد و خندان آمدم، بـه جمع ياران آمدم، واسه ديدن شـما راه فراوان آمدم». خيلي قشنگ اسـت. اصولاً موزيکها و ترانههائي کـه مـن در درازاي اين ?? سال خواندهام، تمامش اتفاقاتي بوده کـه برايم افتاده. مـن بايد موزيک و شعري کـه مي خوانم، در همان لحظه اول در وجود مـن انقلاب کند. يعني بايد شوروحالم عوض شود. وگرنه مـن هر موزيک و شعري را قبول نميکنم کـه بخوانم.
خانم افشاري درمورد اين عکس نوروزي نوشته: « عاشقانه همه ي شـما عزيزان دلم را دوست دارم ، براي مـن هم دراين لحظه هاي آغازين سال جديد دعا کنيد فقط براي يکبار هم کـه شده ايران عزيزم را ببينم و بتوانم همه ي ي شماها رابا تمام احساسم در آغوش بکشم. »
همه ي مـا احتمالا در زندگي مان ولو براي يکبار عاشق شده ايم. شـما وقتي عاشق شديد چـه ترانهاي را خوانديد؟ چي گفت شاعر کـه بـه دل تان چسبيد؟
مـن فقط يکبار عاشق شدم. هيچ بشري نيست کـه عاشق نشده باشد. اگر هم بگويد عاشق نشده دروغ مي گويد. يعني بشر نيست آن کسيکه عاشق نشده. اين عقيدهي مـن اسـت.
خب چيزهايي بوده. بله… موزيک «پشيمانم» بوده، يکي «صبرم عطا کن» بوده کـه البته آن زماني بود کـه مـن تازه خواندن را شروع کردم. يکي «امان از درد دوري» بوده کـه واقعاً ديگر ميخواستم فريادم را آن چناني ابراز کنم. بعضي جاهايش معلوم اسـت کـه خيلي ناراحتم. يکي «خانهام را ميخواهم» بوده …خيلي بوده
شايد شـما قبول نکنيد. يک هنرمند واقعي بـه عقيدهي مـن اگر انگيزه نداشته باشد، اصلاً نمي تواند بخواند. اگر شـما همين حالا بـه مـن بگوييد بخوان، مـن نمي توانم. مگر اينکـه خودم در احساس خودم فرو بروم. وگرنه بـه هيچ عنوان مـن نميتوانم. مـن تعجب مي کنم کساني کـه مي گويند بخوان و فوري مي خوانند.
مـن حتما بايد آن حالت احساس، آن وقايعي کـه برايم اتفاق افتاده، آن شور و حال در وجودم بيآيد، تا بتوانم آهنگي را بخوانم. نميتوانم همينطوري يکدفعه فيالبداهه بـه مـن بگويند بخوان و مـن هم مثل اين صفحههاي گرامافوني کـه قديمها ميگذاشتند، شروع کنم بـه خواندن.
مـن اصولاً زياد نمي خوانم. شـما شايد باور نکنيد. موزيکساز مـن هم وقتي بـه مـن موزيک ميدهد و مي گويد بخوان، مـن مي گويم از مـن نخواهيد بخوانم. مـن بايد توي مغزم مرور کنم. شعر بايد با مـن زندگي کند. مـن هيچوقت نميتوانم امروز کـه بـه مـن موزيک بدهند، فردا اگر گفتند بخوان بخوانم. چون تا با آن زندگي نکنم، احساسم را ندهم، با آن وقتم را نگذارنم… نمي توانم شروع بـه خواندن کنم.
مـن با شعر مثل يک انسان رفتار مي کنم. بايد با آن آشنا شوم، هويتش را بشناسم و درمن حل شود. آن وقت با مغزم ميخوانم، توي سرم مرور ميکنم. شب ها کـه مي خواهم بخوابم. بايد توي سرم بيايد. احساس مي کنم صداي خودم را ميشنوم. باور کنيد صداي خودم را ميشنوم. در آن صورت اسـت کـه ميدانم آن موزيک طرفداران زيادي هم پيدا خواهد کرد. ترانه هاي مـن همه ي پيام دارند.
شـما مثل اينکـه بـه شعر خيلي علاقمنديد.يعني اول اين شعر اسـت کـه روي شـما تأثير مي گذارد بعد موزيک و بقيه مسائل.
بايد هر سه با هم جفت باشند. نگيني کـه شـما روي پايهي زيبايي ميگذاريد، اگر آن نگين قشنگ جا نيفتاد، ميافتد. مـن شنيدم گاهي اوقات شعرها و موزيکهايي را ديگران مي خوانند کـه واقعاً مي گويم حيف از اين موزيک و شعر کـه او ميخواند. متوجه هستيد! آن بياني کـه بايد بکند، احساسي کـه بايد نشان دهد، در آن خواننده مـن نمي بينيم.
متأسفانه، متأسفانه آهنگسازهايي مـا اين جا داريم، کـه نمي دانم بـه چـه منظوري اينکار را انجام مي دهند. البته در ايران هم همينطور بوده. مسائل مادي يا مسائل دوستيست، مـن نمي دانم، اما شعرها را کساني ميخوانند کـه مثل اينکـه لباسي را تن يک چوب کنند. ميدانيد، اصلاً نمي خورد. نه بـه شخصيتاش، نه بـه صدايش، نه بـه آن حالت و رفتارش.
بـه عقيدهي مـن شاعر وظيفه دارد شعرهايي بسازد کـه بـه شخصيت آن خواننده بيآيد. اگر شـما مثلا بـه کسيکه همه ي بعنوان يک آدم شلوغ مي شناسندش ودر اجتماع کارهاي ناپسندي کرده باشد، يک شعر معصومانه را بدهيد کـه بخواند، واقعاً مسخره اسـت. مـن کمتر کسي را ديدهام کـه بـه اين موضوع فکر کند. يک فرم ديگرهم وجوددارد.
اغلب شعرهايي کـه بـه درد يک مرد مي خورد، مثلا اظهار عشق يک مرد اسـت بـه يک زن، بـه دست زن داده ميشود و يا برعکس. مـن ?? ساله مي خوانم، هيچکدام از ترانههايم اين طوري نبوده. ممکن اسـت اگر هم خوانده باشم، زن هم ميتوانسته بـه مرد بگويد. يعني دوتايي ميتوانستند.
بعضي وقتها آهنگساز براي مـن موزيک ميسازد يا شاعر شعر مي گويد، مـن ايراد ميگيرم. ميگويم اين مردانه اسـت. اين خشن اسـت بـه صداي مرد مي آيد. اين موزيک با صداي مـن جور نيست. هرچه اصرار ميکند، ميگويم اين نمي خورد بـه صداي مـن.
شعر کداميک از شاعرها را بيشتر مي خوانيد؟
بيژن ترقي، معيني کرمانشاهي، رهي معيري، هما ميرافشار، ليلي کسري. از شعر همينها بيشتر خوشم مي آيد تا شعرهاي ديگران. آنها هم قشنگ و زيباست. ولي بايد بـه صورت ديگري خوانده شود. مـا ايرانيها غم را دوست داريم، غم زيبا را دوست داريم، غم هم خودش يک زيبايي خاصي دارد. البته توي دل کساني کـه احساس داشته باشند.
کلام پاياني
ميخواهم کـه احساسات قلبي خودم رابه گوش هموطنان عزيزم برسانم و بگويم با قلبي سرشار از عشق و محبت، با بوسه هاي عاشقانه بـه روي صورت ماه همه يي هموطنانم در سراسر جهان، بـهخصوص فرزندان قهرمان و سلحشور ايرانزمين و پارسي زبانان، اين عيد سعيد باستاني راکه از نياکان مـا بـهيادگار مانده، تبريک بگويم.
يکي تـو فکر عشقه يکي تـو فکر ياره
يکي هميشه مست و يکي منم کـه بي تـو بي قراره
يکي رسيد بـه يارش يکي در انتظارش
يکي داره مي خنده بـه روزگاري کـه وفا نداره
دلم مي خواد کـه امشب امشب پر ستاره
بهت بگم عزيزم عاشقتم دوباره باز دوباره باز دوباره
مي گيرم دست تـو رو کـه بگم عزيز مـن
ديگه تـو دفتر دل اسم عشق و خط نزن
هرکسي عشق و شناخت يه گل شقايقه
بخون از ترانه هام واسه هر کي عاشقه
دلم مي خواد کـه امشب امشب پر ستاره
بهت بگم عزيزم عاشقتم دوباره
باز دوباره
باز دوباره