پارس ناز پورتال

حکایت آموزنده جوجه مرغابی از مولانا

حکایت آموزنده جوجه مرغابی از مولانا

حکایت آموزنده جوجه مرغابی از مولانا 

حکایت دیدنی و آموزنده از مولانا شاعر و عارف سرشناس ایرانی که خواندن آن مي تواند برای ما آموزنده و همراه با درس هاي فراوان باشد.دست تقدیر روزی تخمی غریبه را هل داد کنار تخم هاي مرغی خانگی. جوجه ها که از سر تخم بیرون آوردند مرغ از همۀ جا بی خبر دید که یکی از جوجه ها سر و وضعی متفاوت با بقیه دارد.

 

به چشم مرغ و جوجه هایش، آن جوجه متفاوت نه قشنگ بودنه با استعداد و به همین خاطر وی را به حساب نمی آوردند. تا اینکه روزی جوجه هابرای خوردن غذا و درس گرفتن از مادر به خارج از منزل رفتند.مرغ داشت به بچه ها یاد مي داد که آب خطر دارد و اگر در آن بیفتند غرق مي شوند که جوجه متفاوت داخل آب پرید اما غرق نشد چون او جوجه مرغابی بود.

 

مولانا در این داستان به مخاطبانش گوشزد مي کند که همۀ آدم ها مانند جوجه مرغابی اند و جزئی از دریای وحدانیت.به همین خاطر البته اسیر دنیای مادی که مرغ خانگی تمثیلی از آن هست شده اند اما سرانجام باید راه شان را به سوی سرمنشا اصلی پیدا کنند.