پارس ناز پورتال

خاطرات خنده دار من (طنز)

مجموعه : مطالب طنز
خاطرات خنده دار من (طنز)

خاطرات خنده دار من (طنز)

خاطره اول:

رفته بودم دکتر پوست بعد خانومه امده بود از منشی مطب شماره تلفن همراه جراح بینی مطب کناری میخواست

 

منشی:شما بگید کارتون چیه من به دکتر خودمون بگم اگه شمارشون داشتن بهشون زنگ بزنیم اجازه بگیریم که شماره بدیم یا نه

 

خانومه:میخواهیم جراحی ترمیمی بینی انجام بدیم

 

منشی:تا اونجایی که من میدونم این جراح کار ترمیمی سایر جراح ها رو انجام نمیدن

 

خانومه:شما بهش بگید چهار نفریم با هم میریم پیششون
منشی:هر چهارتاتون ترمیم دارید!؟
خانومه:بله تو یه روز عمل کردیم
منشی o_O
من و سایر افراد منتظر@_@

 

حالا.منشی زنگ زد به جراح و شرایط گفت

 

جراح(تقریبا داد میزد میشد صداشو شنید):مگه بقالی که چونه میزنه چه یکی چه چهارتا فرق نداره انجام نمیدم

 

خانومه:-)
جراح:-
دماغهاشون:-!
ملت دماغ عمل کنه داریم!؟

 

خاطره دوم:

آقا یه دفعه که داشتم میرفتم خانه ریاضیات سرم پایین بود حواسم اونجا نبود یهو یه یه جفت پا رو جلوم دیدم و سریع ترمز دستی مو کشیدم (از اونجایی که من دخمل خوفیم سرمو بلند نکردم که طرفو ببینم) بعد به راهم ادامه دادم من داشتم از خجالت آب میشدم که پسره گفت حواست کجا بود داشتی میرفتی بغلم ؟؟؟؟!!!!! هنوزم که هنوزه احساس میکنم اگه یه دفعهمنو تو خیابون ببینه میزنه زیر خنده .

 

خاطره سوم:

براچند روزی میخوام برم اردو چمدونمون خراب شده داغون به مامانم میگم حالا من چی ببرم میگه انتظار نداری که بخاطر تو برم صد تومن بدم چمدون بگیرم منم گفتم

 

خو اول اخر که باید بگیری میگه نخرم چند سال دیگه که شوهرت دادم برا تو میخرم هر وقت هم ما لازم داشتیم از تو میگیرم من داشتم تختمو گاز میزدم اخه مادر دور اندیش یا منفعت طلب یا صرفه جویی داریم؟قلفونش برم تنها دلیل زندیگمه به افتخارش بلایک بهترین عشق دنیا دوست دارم

 

خاطره چهارم:

یکی از شیطنتای دوران جاهلیتمون با دوستان این بود. (6سالگی): ی ورزشگاه چمن مخروبه رو همراه حصار کشی بتنی رو فرض کنید ک همه جاش بستست و از بالاش میپریدیم. پر بود از جک و جونور و مهد عنکبوتای قرمز و سیاه و زرد رنگ!

 

سره ی نخ قیر میزدیم،وارد لونه ی عنکبوت میکردیم- اینا گاز میگرفتن فک میکردن حشره هست و ولش نمیکردن چون میچسبید دیه خو. 4-5تا میگرفتیم و وارد پلاستیک نوشابه خانواده میکردیم هم میزدیم و یکم گیج میشدن، بعد میاوردیم بیرون. با سورنگ سم عنکبوت رو از پشتش(بقولی باسن خخووخخ) میکشیدیم بیرون ، گاهی اوقات ب آدم میپریدن و ترسناک بود واقعا.

 

3-4تا سرنگ میکشیدیم و ی مایع زرد رنگ بد بو. بعد ببینید کله خرابی و نادانی رو، میرفتیم سره لونه ی مورچه ها و دورشو خندق میکندیم و آب میریختیم دایره وار ک فرار نکنن، سورنگ رو تو لونه ی مورچه ها میزدیم و اینام مثه مور و ملخ لونه رو خالی میکردن و ی سورنگ هم پشتیبان رو سرشون خالی میکردیم و مردنشونو واچ میکردیم و لذت داشت! ج ا ه ل ی ت… باشد ک خدا مارا ببخشد.