پارس ناز پورتال

داستان جالب و خواندنی کسادی بازار

داستان جالب و خواندنی کسادی بازار

داستان جالب و خواندنی کسادی بازار 

داستان هاي آموزنده میتوانند درس هاي زیادی به ما دهند تا بتوانیم طرز فکر خودرا در زندگی به سوی خوب التیام دهیم.یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط میگوید: روزی مرحوم مرشد چلویی مشهور خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت: داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم؟

 

دیر زمانی وضع ما خیلی خوب بود روزی سه چهار دیگ چلو میفروختیم و مشتری‌ها فراوان بودند، اما یکباره وضعیت زیر و رو شده مشتری‌ها یکی یکی پس رفتند، کارها از سکه افتاده، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمیشود …؟

 

شیخ تأملی کرد و فرمود:قصور خودت است که مشتری‌ها را رد می کنی

 

مرشد گفت: من کسی را رد نکردم، حتی از بچه‌ها هم پذیرایی می کنم و نصف کباب به آن ها میدهم.

 

شیخ فرمود: آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود؛ بار آخر وی را هل دادی و از در مغازه بیرون کردی؟!

 

مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد، وی را یافت و از او عذر خواست، و پس ازآن تابلویی بر در مغازه‌اش نصب کرد و روی آن نوشت:

 

نسیه داده می شود، حتی بشما. وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت می شود.