پارس ناز پورتال

داستان کوتاه و خواندنی پزشک و مریض هایش

داستان کوتاه و خواندنی پزشک و مریض هایش

داستان کوتاه و خواندنی پزشک و مریض هایش 

داستان زیبا و خواندی درمورد دکتر و سه مریضش را آماده نموده ایم که با خواندن آن درس هاي زیبایی درمورد زندگی می‌گیریم.

 

سه بیمار جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند . به هر سه ، دکتر گفته بود که بر زمینه آزمایشات انجام شده به مریضی هاي لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آن ها وجود ندارد.در آینده اي نزدیک عمرشان به اتمام می‌رسد. آن ها داشتند در این باره صحبت می‌کردند که می‌خواهند باقیمانده عمرشان را چکار کنند.

 

نفر اول گفت: من در زندگی ام همه ي وقت مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه میکنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام . اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می‌خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از جهان کنم. میخواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم .

 

چیزهایی را بپوشم که دلم می خواسته اما نپوشیده ام . کارهایی انجام دهم که به خاطر مشغله چندان انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام .نفر دوم می‌گوید: « من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام . نخستین کاری که می‌کنم اینست که میروم سراغ پدر و مادرم و انها را به منزل ام می آورم

 

تا این چند روز را در کنار انها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم . در این چند روز می‌خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آن ها لذت ببرم . در این چند روز باقی مانده میخواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیر خواهانه و عام المنفعه بکنم . و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند .»

 

نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه اي ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت : « من مانند شما هنوز نا امید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام . من میخواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم نخستین کاری که من می‌خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم میخواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم من میخواهم زنده بمانم و زنده می‌مانم .