پارس ناز پورتال

دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردند

دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردند

دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردند 

ما وقتی دانشمندان را در ذهن تصور می کنیم یک انسان باهوش و فراست را متصور می شویم. اما باید بدانید که اینطور نیست. برخی دانشمندان آدم های نرمالی نیستند؛ بعضی از آن ها با وجود موفقیت های علمی، شخصیت، نظریات و تجربیات احمقانه ای داشته اند.

 

ما به چه کسی می گوییم دانشمند؟ به کسی که احتمالا سال ها درس خوانده و سختی کشیده و بعد توانسته روی موارد علمی پیچیده ای کار و تحقیق کند و به دستاوردهای قابل ملاحظه ای برسد. در یک نگاه کلی، نین افرادی در زندگی شخصی خودشان افراد بسیار باشخصیت و متینی هستند

 

و کمتر رفتارهای احمقانه از آن ها سر می زند یا به خاطر پشتوانه علمی ای که دارند کم پیش می آید حرف های عجیب و غریب بزنند و تئوری های آبکی صادر کنند اما واقعیت این است که تعداد دانشمندان عجیب اصلا کم نیست و بسیاری از این افراد غیر از موفقیت های علمی در موارد مشخص در دیگر موارد نظرات چرند زیادی دارند

 

که باعث شده فهرست های زیادی از احمق ترین و دیوانه ترین دانشمندان دنیا درست شود و دست به دست بچرخد.این وسط افرادی مثل ژوزف منگله، فرشته مرگ نازی ها هم هستند که احمق نبوده اند اما در امور وحشیانه و غیرانسانی ید طولایی داشته اند و به خاطر خشونت زیادشان در آزمایش ها معروف شده اند.

 

این بار اما می خواهیم با بعضی دانشمندان آشنا شویم که یا برای رسیدن به اهدافشان مسیرهای احمقانه ای طی کردند یا این که در کنار دستاوردهایشان بر تئوری های خنده داری پافشاری می کردند؛ افرادی که بعضی کارهای آن ها برای ما مضحک و البته ترسناک است.

 

خوزه دلگادو؛ 2011- 1915

دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردندخوزه دلگادو که از دانشگاه مادرید فارغ التحصیل شده بود، امکان داشت از دانشگاه ییل لقب پروفسوری بگیرد اما تحقیقات او روی کنترل ذهن همه چیز را تحت تاثیر قرار دارد؛ یعنی زمانی که او دهه های 50 و 69 در ییل، میله های الکترود را به مغز پستانداران وصل و تلاش می کرد آن ها را توسط ارسال امواج رادیویی کنترل کند.

 

بعدا هم میله را درون مغز پستانداران بزرگ تر مثل گاو و بز جایگزین کرد اما شاید هشداردهنده ترین آزمایش او روی حداقل 25 نفر انسان بود. هر چند که این کار او فقط باعث خشم افراد می شد اما خودش فکر می کرد دارد آن ها را کنترل می کند.

 

جمله ای از دلگادو وجود دارد که می گوید: «ما باید به صورت الکترونیکی مغزها را کنترل کنیم. در آینده، روزی مغز سربازان و ژنرال ها توسط سیستم های الکتریکی کنترل خواهدشد».

 

ورنر فورسمن؛ 1979- 1904
دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردنددر اوایل دهه 30 میلادی ورنر فورسمن اعتقاد داشت که یک کاتتصر با میله جراحی نازک می تواند برای رساندن داروها به قلب بیماران وارد شود اما در اثبات ایده اش ناتوان بود و نمی توانست آن را آزمایش کند چرا که می ترسید این کار باعث مرگ کسی شود. ولی بالاخره در مخالفت علنی با رییس بخش جراحی،

 

فورسمن یکی از پرستاران را متقاعد کرد که این عمل را رویش انجام دهد. پرستار با اکراه این ریسک را قبول کرد اما وقتی این کار ررا کرد، نمی دانست چه بلایی سرش خواهدآمد. او خیلی راحت روی تخت عمل دراز کشید، انگار که قرار است یک بی حسی موضعی در بدنش ایجاد شود.

 

دکتر برشی درست بالای آرنج پرستار ایجاد کرد و میله را از درون سیاهرگ بازو به داخل بطن راست فرو کرد. یک سفر 65 سانتی متری طولانی. سپس خیلی راحت هر دو راه افتادند و به بخش رادیولوژی رفتند تا مطمئن شوند میله درست جای گرفته است. این مسئله باعث شد 13 سال بعد زندگی هر دو نفر شامل تنبیهات شدید اداری بیمارستان شود.

 

زمینه کاری دکتر از قلب به ارولوژی تغییر کرد، مقام او تا یک افسر بهداری ارتش نازی کم شد و در جنگ جهانی اسیر جنگی آمریکایی ها شد و بعد از جنگ به عنوان یک کارگر الواربری به کار گرفته شد اما بعد از پایان تنبیهات دوباره به دنیای پزشکی بازگشت.این آزمایش خطرناک باعث شد فورسمن در سال 1956 نوبل پزشکی را ببرد.

 

سرگئی بروخوئنکو؛ 1960- 1890

دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردنددانشمند اهل شوروی سرگئی بروخوئنکو بیشتر معروفیتش را به دستاوردهای مهمش در زمینه عمل قلب باز مدیون است اما آزمایش های وحشتناک خارج از ذهن او، دیگر عالم شهرتش است. بروخوئنکو تنها به تکه تکه کردن حیوانات بعد از مرگشان راضی نبود. درواقع او دوست نداشت وقتی این کار را می کند حیوانات مرده باشند حتی بعد از این که سرشان را بریده بود.

 

در اواخر دهه 30 میلادی بروخوئنکو و تیم تحت هدایتش تعدادی آزمایش انجام دادند؛ مثلا در یکی از آن ها سر یک سگ را جدا می کردند و سپس آن را دور از بدنش به وسیله سر و ته کردن آن و رساندن خون با دستگاه، زنده نگه می داشتند تا ببینند چه اتفاقی می افتد اما این تنها کار هیولایی بروخوئنکو نبود.

 

شکل دیگر کار او این بود که تمام خون بدن یک سگ را از بدنش بیرون می کشید تا بعدا احتمالا توسط فرانکشتاین شوروی- لقبی که به بروخوئنکو داده بودند- زنده شود. این آزمایش های بروخوئنکو سال 1940 در فیلمی با عنوان «آزمایش هایی در زمینه احیای اندام ها» جلوی دوربین رفت.

 

ویلیام باکلند؛ 1856- 1784
دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردندویلیام باکلند، فارغ التحصیل کالج کورپوس کریستی، آکسفورد و معاصر با داروین، به عنوان اولین کسی که شرح کاملی درباره فسیل دایناسور مگالوساروس نوشت، شناخته می شود اما او در زمان فراغت، مردی بود که روی خوردن هر چیزی اصرار داشت و منظور از هر چیزی خیلی واضح و مشخص است.

 

از جمله کباب جوجه تیغی، شترمرغ، پلنگ، سگ و حتی ادرار خفاش اما به هر حال شاید بزرگ ترین ادعای ذائقه ای باکلند این باشد که گفته قلب چروکیده لویی چهاردهم را خورده است! مسئله ای که مسلما حرف هایش در مورد مگالوساروس را هم تحت الشعاع قرار می دهد.

 

 به گزارش پارس ناز بعد از خواندن سرنوشت لاکلند ممکن است هر دانشمند دیگری تصور کند برای داشتن جایگاهی در کتاب تاریخ باید در برابر آزمایش های عجیب تسلیم شود و هر چیزی را که سر راهش سبز شد، بجود، البته شاید هم این طوری جواب ندهد.

 

جان پل استاپ؛ 1999- 1910
دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردندچاک یگر اولین کسی بود که در سال 1947 دیوار صوتی را شکست اما آن موقع کسی نمی دانست که اگر در این سرعـت، خلبان از هواپیمایش بیرون بپرد چه اتفاقی برایش خواهدافتاد. تئوری می گفت شتاب منفی ناگهانی باعث می شود تا G بسیار زیادی به خلبان وارد شود که ممکن است از توان تحمل انسان خارج باشد و خلبان در لحظه بمیرد.

 

در آن زمان تصور می شد، 18 برابر G یعنی شتاب گرانش زمین حداکثر میزان قابل تحمل توسط انسان باشد. پس پزشک نیروی هوایی جان پل استاپ تصمیم گرفت این مسئله را روی بدن خودش امتحان کند و ببیند چه اتفاقی برای خلبان ها خواهدافتاد.

 

برای این آزمایش نیروی هوایی آمریکا یک سورتمه طراحی کرد که می توانست استاپ را با سرعت به جلو براند و سپس ناگهان متوقف شود و او رادر یک استخر آب بیندازد. حرکت با 145 کلیومتر در ساعت شروع شد و سرعت کم کم زیاد شد. در زمانی که سورتمه متوقف شد، سرعت به 1017 کیلومتر بر ساعت رسیده بود

 

و وقتی پزشکان به او رسیدند، صدمات شدیدی دیده بود از جمله شکستگی دنده ها، جمجمه و استخوان ها بعد از این حادثه او دچار سردرد شدیدی شده بود و حتی برای چند روز بینایی اش را از دست داده بود، چرا که چشم هایش تقریبا نزدیک بود از کاسه سرش بیرون بزنند. او در این آزمایش 42.5 برابر G را تجربه کرد که تقریبا برابر با این است که یک فیل 3175 کلیوگرمی روی شما بایستد.

 

بری مارشال؛ 1951
دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردنددر اوایل دهه 80 میلادی روبین وران و بری مارشال درباره باکتری اچ پیلوری تحقیق می کردند و پیش بینی هر دو این بود که این باکتری با زخم معده و رطان معده ارتباط دارد اما بقیه معتقد بودند اسید درون معده آن قدر قوی است که هیچ باکتری خاصی نمی تواند در آن دوام بیاورد.

 

هر دو دانشمند تلاش های ناکامی برای ایجاد زخم معده در خوک ها از طریق این باکتری انجام دادند و در نهایت مارشال ناامید شد و وقتی اعصابش به هم ریخت، یک دفعه بخشی از باکتری های کشت شده را قورت داد و امیدوار بود ظرف چند سال آینده دچار مشکلات معده ای شود اما در عوض، عوارض باکتری تنها چند روز بعد حاصل شد.

 

کمتر از یک هفته بعد، مارشال دچار استفراغ های شدید شد و تنفسش به خاطر فساد باکتری به سختی افتاد و معده اش دچار التهاب شد. او تا دو هفته بعد آنتی بیوتیک مصرف کرد و در نهایت هم بهبود پیدا کرد. سال 1985 آن ها نتایج تحقیقات شان را منتشر کردند ولی تا سال 2005 طول کشید که مارشال و وارن، نوبل پزشکی را دریافت کنند.

 

نیکولاس مینوویچی؛ 1941- 1868
دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردنداعدام از طریق آویخته شدن به دار، هزاران سال است که انجام می شود اما نظرات مختلفی در مورد این که دقیقا چه اتفاقی برای بدن انسان می افتد وقتی با یک طناب در هوا معلق شده، وجود دارد. نیکولاس مینوویچی دانشمند رومانیایی بیش از 200 نمونه از دار زدن را بررسی کرد اما هنوز فکر می کرد نکات کلیدی مهمی را از دست داده است.

 

مینوویچی به این نتیجه رسید که وقتی او بعد از مرگ افراد نتایج را بررسی می کند، نکات دست اول را از دست می دهد و برای همین فکر کرد بهترین راه برای پیدا کردن جواب ها این است که خودش را حلق آویز کند تا بفهمد چه اتفاقی می افتد.

 

طی دو هفته مینوویچی و همکارانش چندین بار خود را حلق آویز کردند تا ببینند چه چیزی احساس می کنند. حالا نتیجه چه بود؟ تقریبا هیچی، چون هیچ کدام بیش از چند لحظه نمی توانستند درد را تحمل کنند.

 

آلن واکر بلر؛ 1947- 1900
دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردنددر سال 1933، آلن واکر بلر به یک عنکبوت سیاه ماده اجازه داد او را برای مدت 10 ثانیه به خاطر مطالعه روی تاثیر زهر روی یک انسان بالغ نیش بزند. بلر ظرف چند دقیقه مشکلات شدید تنفسی پیدا کرد، سپس دچار گرفتگی عضلانی در تمام بدنش شد. دو ساعت بعد او به خاطر افت وحشتناک فشار خون به بیمارستان رفت.

 

بدنش عرق کرده بود، روی زمین افتاده بود و از درد به خود می پیچید. او با وجود درد شدیدی که تحمل می کرد به پزشکان گفته بود بگذارند آن قدر آن جا بماند تا بتوانند از او نوار قلب بگیرند.یک روز طول کشید تا او بتواند دوباره سرپا شود. با وجود همه چیزهای دیگر قلب او دچار مشکلی نشد.

 

چندین هفته بعد تمام عوارض سم از بین رفت. سپس بلر به یک نتیجه درخشان رسید، آن هم این که سم عنکبوت سیاه ماده به شدت برای انسان ها خطرناک است!

 

استابین فیرث؛ 1820- 1784
دانشمندانی که کارهای احمقانه هم می کردنداستابین فیرث محققی در دانشگاه پنسیلوانیا بود که روی یک طرح علمی خاص و البته یکی از خطرناک ترین های آن کار می کرد. به عنوان یک دانشجوی دکترا او در این ایده غرق شده بود که تب زرد واگیردار نیست و این غرق شدن تا حدی پیش رفت که او به آزمایش های بزرگی برای اثبات آن دست زد.

 

فیرث یک تیغ به دست گرفت و با اعتماد به نفس بسیار بالا آن را روی دستش کشید تا کاملا بریده شود. سپس استفراغ یک بیمار مبتلا به تب زرد را روی زخمش ریخت. وقتی که اتفاق خاصی نیفتاد و استابین تفاوتی حس نکرد، همان ماده را به چشم هایش مالید و بعد اندکی از آن مایع حال به هم زن را خورد و به عنوان آخرین حرکت احمقانه، خودش را به خون ادرار و بزاق بیمار آغشته کرد.

 

در نهایت فیرث وقتی که بعد از تمام این کارها و گذشت زمان مریض نشد، تئوری اش را ثابت کرد. با این همه حالا همه ما می دانیم که فیرث وقتی همه این کارها را کرد که بیماران از مرحله سرایت عبور کرده و رو به بهبود بودند. به عبارت دیگر، با این که فیرث استفراغ یک بیمار را خورد، هیچ کمکی به درمان این بیماری نکرد و حالا همه می دانند که تب زرد یک بیماری واگیردار است و با نیش پشه هم منتقل می شود.