پارس ناز پورتال

دلنوشته های عاشقانه زیبا و خواندنی اهالی احساس

دلنوشته های عاشقانه زیبا و خواندنی اهالی احساس

دلنوشته های عاشقانه زیبا و خواندنی اهالی احساس

مثل همیشه نگاهم می‌کنی …
حتی، بی‌تفاوت‌تر از قبل …
من امّا،
آب از سرم گذشته‌است !
آنقدر در آبیِ وجودت غرق شده‌ام،
که حتی،
تلخیِ نگاهت برایم شیرین می‌شود …
زهره عبداللهی
.
.
.

هنوزم بعد از سالها . . .
وقتی که می گویی ؛ دوستت دارم
صورتم گل می اندازد
من همانم
دنیاعوض شود،بازمن همانم . . .
فاطمه یوسفوند
.
.
.

هر صبح
درست زمانیکه از خواب می پرم
دوباره یادم میفتد که باید فراموشت می کردم …
آنوقت
چشم هایم را میبندم،
و همینکه حروف اسمت را زمزمه می کنم
پشت پلک هایم
لا به لای آن همه سیاهی
تو را می بینم که خیره ای به من !
با همان نگاه همیشه ات …
همان لبخند …
و فقط خدا می داند که چقدر سخت ست دوباره چشم باز کردن …
سجاد شهیدی
.
.
.

شهر بی تو مثل شهریور
پر از سرمای دی
رفتی و پایانِ تابستان،
زمستان ساختی
سید مصطفی هاشمی
.
.
.

هوای تنهایی، فضای خانه را پر کرده‌است …
کسی پاسخگویِ این دلتنگی نیست !
و خاطراتمان
زنگ می‌زند …
درست مثل یک تکه آهنی که بیهوده …
درست مثل تلفنی که بی وقفه …
زنگ می‌زند…
زهره عبداللهی
.
.
.

عاقل
آن که
دیوانه تو میشود !
رضا یاراحمدی
.
.
.

رقص من و باران ولبخندت دعاکن
هروقت دلتنگم شدی باران ببارد !
الهه هادینا
.
.
.

چند سالیست به جای آینه،
قاب عکس بیست سالگی‌ام را نگاه می‌کنم !
جوان نیستم …
فقط،
نمی‌خواهم باور کنم
چند سال است که رفته‌ای …
زهره عبداللهی
.
.
.

مرا میان چشمهایت پنهان کن
شبیه رؤیایى که هر شب
آرزوى دیدنش را دارى
رویا پارسا
.
.
.

بر شـانه ی تنهائیم طـرح پرنده می کشم
بر روی بوم صورتم با درد خنده می کشم
مثل گوزنِ خسته ای، دنیا برایم تنگ شد
منـّت برای مردن از گرگ درنده می کشم
سید مصطفی هاشمی
.
.
.

چشم می دوزم
به کوچه هایی که سپرده ام
بروند ، بدوند
گیج بخورند و خیابان شوند
مست شوند و به جاده بزنند
تلوتلو بخورند و از راه و بیراهه
به “تو” برسند!
برایت بگویند از چارقد خاکیم
از موهای بافته م
از پیرهن بته جغه ام
و از چشمهایم !
شاید خدا پا درمیانی کند
قائله ی پریشانیم را از پابوسی قدمهات
تا بستن چشمهایم
ختم به خیر کند…
به بوسه ی “تو” بر پیشانیم !
الهه هادینا
.
.
.

با گلبرگ های خاطراتمان
خانه ای می سازم !
سقفش،
بوی سرخ ترین لبخندهایت را می دهد …
خانه ای که گاهی
دورترین لحظه های با تو بودن را
در آغوشم
به تصویر می کشد …
زهره عبداللهی
.
.

نه برف
نه بوران
نه کولاک
آدمی را زمستانِ روابط سیاه میکند !
رضا یاراحمدی

 

شهرِ شعرِ من پس از تو غرق ویرانی شده
سـروها پـوشیده از طـوفـان عریانی شده
بعدِ تو تنها ردیف شعر من از هم گسست
شاعری در پای چشمان تو قربانی شده
سید مصطفی هاشمی
.
.
.

پاییز شد دوباره یادم تو را فراموش
رفتی و جای خالیت دارد مرا در آغوش
با چتر خیست از اشک می رفتی از کنارم
ای بی وفا کجایی حالا که بی قرارم
در سینه دارم از تو آتش فشان آهی
ترسم نفس کشم تا دنیا شود تباهی
پاییز شد دوباره اما خبر نیامد
آن یار بی وفایم باز از سفر نیامد
ابراهیم لنگری
.
.
.

کمی آهسته‌ تر دنیا ! که «تیرِ» رفتنش این‌بار
برای کُشته‌ای چون من، دگر «آذر» نخواهد شد !
زهره عبداللهی
.
.
.

هـزار بـار مـُرده اند برای زنـدگیِ سـخت
و درد چنگ می زند به میله های سرد تخت
نشسته اند بی هدف به روی سیم های برق
گــرفته کُـل شـهر را پـرندگان بـی درخـت
سید مصطفی هاشمی
.
.

دیوانگى هر کس مختص بخودش است ،
کیست که بتواند انکار کند دیوانه نیست وقتى به زندگى اُمید دارد؟!
رویا پارسا
.
.
.

دنیا را به این نمیدهم …
به این یکی هم …
و این یکی …
و این یکی …
و …
من و تو که هیچ؛
هر که تو را دیده باشد هم می داند
که این شعر؛
طولانی ترین ست و تا ابد ادامه دارد
چرا که تار های مویت؛
تمام نشدنی ست …
سجاد شهیدی
.
.
.
چای تلخی کنار سینی غم ، تو شکر بودی و زمان قاشق
رفته ای و خیال شیرینت با زمان حل نمیشود، برگرد . . .
الهه هادینا