رابیند رانات تاگور شاعر و متفکر کشور هندوستان اولین کسی هست که توانست از قاره آسیا به جایزه صلح نوبل دست پیدا کند. رابیندرانات تاگور در ششم ماه می سال ۱۸۶۱ میلادی در شهر کلکته در کشور هندوستان دیده به جهان گشود. تاگور بزرگترین شاعر ایالت بنگال هست که هم به زبان هندی و هم به زبان بنگالی شعر میسروده هست.
او خود بعضی از اشعارش را نیز به زبان انگلیسی ترجمه می کرد. هم سرود ملی هند و هم سرود ملی بنگال از تصنیفات تاگور هست. تاگور بسیار کم سن و سال و فقط هشت ساله بود که سردن شعر را آغاز کرد.
او اضافه بر سرودن شعر، فیلسوف و موسیقیدان و نقاش نیز بود. تاگور چهاردهمین فرزند خانواده بود. پدرش دبندرانات«مهاریشی» از پیشوایان مذهبی و فردی متمول و مادرش سارادادیوی بود. تاگور در جایی در مورد مرگ مادرش چنین می گوید: «اولین باری بود که با مفهوم نیستی و رفتن بیبازگشت
آشنا شدم آن هنگام که پیکر مادرم را به معبدی بردند و سوزاندند.» پدربزرگ تاگور نیز از بزرگان شهر بود که ثروت بسیاری داشت و کارهای بزرگی از جمله تاسیس دانشگاه پزشکی را به انجام رساند. تاگور از کودکی و در منزل با فلسفه و موسیقی و نقاشی و نویسندگی آشنا شد و خواندن و نوشتن را نیز در منزل آموخت.
مادر و برادر بزرگترش بزرگترین مشوق او برای میل به سوی فلسفه و دانشاندوزی بودند. تاگور را به آموزشگاهها و مدارس مختلفی فرستادند اما او با هیچکدام انس و الفت نگرفت و مشهور هست که تاگور گفته هست که مدرسه آمیزهاي از بیمارستان و زندان هست. تاگور دوازده ساله بود که به همراه پدر از طبیعت هیمالایا دیدار کرد و به سیر و سیاحت پرداخت و در آنجا بود که عبادتگاه هندیان بر تاگور تاثیرات فراوانی بر جا گذاشت.
اولین کتاب تاگور در سن ۱۷ سالگی منتشر شد. تاگور به دانشکدهي حقوق لندن رفت و در آنجا به تحصیل در رشتهي حقوق پرداخت. در مدت تحصیل در انگلستان بود که شعر مشهور «قلب شکسته» را سرود. تاگور در سال ۱۸۹۰ از هندوستان به بنگال شرقی یعنی بنگلادش امروزی مهاجرت کرد تا به جمعآوری داستانها و اساطیر بومی بنگلادش مبادرت بورزد.
تاگور بین سالهاي ۱۸۹۳ تا ۱۹۰۰ هفت آلبوم از اشعار خود را منتشر تولید؛ او از این دوره بعنوان پرکارترین دوران کاری خود نام میبرد. تاگور از سالهاي ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۵ بیش از چهل داستان کوتاه خود را در هفتهنامههاي بنگالی به چاپ رساند و همچنین دو کتاب «مایه نفرت» و «آشیان ویران» را نیز منتشر تولید که مخاطبان بسیاری را جلب کرد.
رابیندرانات تاگور در سال ۱۹۰۱ خارج از کلکته مدرسهاي تولید که پس از گذشت ۲۰ سال به دانشگاهی بزرگ تبدیل شد. او در فاصلهي چند سال همسر و دو فرزند خود را از دست داد که این اتفاقات تاثیر بسیاری بر تاگور گذاشت. تاگور پس از انتشار «مدایح» در کشور آمریکا و جهان غرب به شهرت بسیاری رسید.
«ویلیام باتلر ییتس» یکی از بزرگترین شاعران و نمایشنامهنویسان ایرلندی که خود برندهي جایزهي نوبل نیز هست در مورد اثر «مدایح» ِ تاگور چنین می گوید: «سادگی این اشعار مرا شگفتزده كرده هست، موزون و گوشنواز، رنگ اشعارش به روح من آرامش می دهد و جهانی را به عکس می كشد كه تمام عمر رویایش را دیدهام.» تاگور اعتقاد داشت که فرهنگ ایرانی و هندی ریشههاي مشترک فراوانی دارد از اینرو دو بار در عمر خود به ایران سفر کرد.
هفتادمین سالگرد تولد تاگور در سال ۱۳۱۳ «۱۹۳۲» در ایران برگزار شد. او هر دو باری که به ایران سفر کرد بر مزار سعدی و حافظ و فردوسی حاضر شد و ادای احترام کرد. پدر تاگور فارسی میدانست و در کودکی تاگور برای او حافظ میخواند. دیدار اول تاگور از ایران در هفتم اردیبهشت ۱۳۱۱ بود که در این سفر با نویسندگان و شاعران ایرانی دیدار داشت. ملکالشعرای بهار در آن زمان در ستایش تاگور شعری نیز سرود.
سيصد و ده چون بگذشت از هزار
گفته شده اين شعر خوش آبدار
جانب بنگاله فرستادمش
هديهي تاگور لقب دادمش
از وطن حافظ شيرينسخن
بگذرد آن طوطي شکر شکن
طوطي بنگاله بر آيد ز هند
جانب ايران بگرايد ز هند
چون من از اين مژده خبر يافتم
پاي ز سر کرده و بشتافتم
ديدمش آن سان که نمودم خيال
بلکه فزونتر به جمال و کمال
قد برازنده و چشم سياه
رخ، چو به ابر تنکی چهره ماه
اوست نمودار بت باميان
زانش گرفتيم چو جان در ميان
اي قلمت هديه پروردگار
هديهي ايران بپذير از بهار
ادوارد تامپسون که شرح حال مفصل تاگور را نوشته هست در اینباره چنین میآورد: «من بارها و بارها در هند زاده خواهم شد. من هند را با همه يي فقرش، همۀ بیچارهگی و سیاهروزیاش، بیش از هر چیز دیگر دوست میدارم.» تاگور بر روی گاندی تاثیر بسیار گذاشت و لقب «مهاتما» یا روح بزرگ، لقبی بود که تاگور به گاندی داده بود هر چند در بعضی امور با گاندی اختلاف نظر نیز داشت.
هنگامی که گاندی از تاگور خواست که برای ترویج صنایع بومی ریسندگی کند تاگور این توصیه را رد کرد و در پاسخ گاندی گفت که اگر بداند این دوکریسی هند را به استقلال و آزادی میرساند هر روز دوکریسی میکنم. تاگور استقلال و آزادی و رسیدن به قدرت علمی و صنعتی اخیر را در گرو اقتباس دانش و مهارت پیشرفتهي زمان میدانست. برای اولینبار در ۱۰ مارس ۱۹۱۵ تاگور و گاندی با یکدیگر دیدار داشتند که پس از این دیدار دوستی پایداری بین آن دو به وجود آمد.
تاگور در سال ۱۹۱۵ از دولت بریتانیا لقب «شوالیه» دریافت کرد هر چند پس از کشتار مردم پنجاب در سال ۱۹۱۹ از لقب و نشان دوری گزید و آن را برای فرماندار آن زمان هندوستان پس فرستاد. بیش از شصت جلد کتاب شعر از تاگور منتشر شده هست و داستانها و مقالات و نمایشنامههاي او به بیشتر زبانهاي زندهي جهان ترجمه شده هست.
از آثار بیشتر شناختهشدهي تاگور می توان به «سلطان قصر سیاه»، «میوهجمعکن»، «اشعار خبیر»، «رشتههاي گسسته»، «مذهب بشر»، «هدیه عاشق»، « چیترا» و «نامههایي به یک دوست» اشاره کرد. کتاب «گیتانجالی» در سال ۱۹۱۳ برندهي جایزه نوبل شد. گیتانجالی به زبان بنگالی به معنای «پیشکشهاي آهنگین» هست
که آلبوماي از شعرهای بنگالی تاگور هست. علی دهباشی در مورد این کتاب و شهرت جهانی آن چنین می نویسد: «گیتانجالی معروفترین کتاب شعر تاگور هنوز همۀ ساله} تجدید چاپ می شود و در نشریات و مجامع معتبر ادبی مورد بحثوبررسی هست.
همین طور داستانها و رمانهایش. تاگور هشت نمایشنامه هم منتشر کرد که همگی به فارسی ترجمه و بعضی از آن ها اجرا شده هست. انچه مایه شهرت جهانی تاگور شد، شاعری او بود و خود نیز در بین اساسهاي کارهای هنری و ادبی، شعر را زیادتر میداند و می گوید: «در این هنگام که به شامگاه زندگی رسیدهام و به قبل خود به توجه مینگرم، متوجه میشوم
که انچه درمورد آن من را یقین حاصل هست این هست که شاعر هستم… ادعا نمی کنم که عالم زبانی هستم، ادعا نمی کنم که رهبر سیاسی هستم، ادعا نمیکنم که عالم اخلاق یا پیشوای دینی هستم، ولی می گویم که شاعرم…»
تاگور مشابه متفکر و ادیبی هست که ضمن آشنایی و تسلط به ادبیات و فرهنگ غرب، میراث ادبی و فرهنگی سرزمین خود را حفظ کرد و ضمن آنکه عمیقا بومی ماند ولی جهانی اندیشید و به یک تعادلی در نگرش خود نسبت به تمدن، فرهنگ و ادبیات رسید. تاگور بعنوان یک هنرمند در عرصههاي مختلف آثار ارزشمندی از خود بهجا گذاشت
که حیرتانگیز هست. از شاعری که وی را به جایزه نوبل رساند تا رمان و قصهنویسی. از دانش موسیقی که وی را در حد موسیقیدانی برجسته میشناساند و سرانجام آثار نقاشیاش که در یک دهه پایانی عمر صدها تابلو نقاشی ارزشمند خلق کرد.»
هندیان از روی علاقهاي که به تاگور داشتند به او لقب گوردیو «Gurdew» دادند که معنای آن پیشوا بود.تاگور در سال ۱۹۴۰ به کوههاي هیمالایا رفت؛ همانجایی که برایش یادآور کودکی و سفر به همراه پدر به آن سامان بود. در آنجا حالش خراب شد و به ناچار به کلکته بازگشت. مریضی در او ماند تا اینکه در ۲۵ ژوئیه ۱۹۴۱ تن به تیغ جراحی سپرد.
در ۷ اوت همان سال که هشتاد سال و سه ماه داشت درگذشت. جسد وی را در کنار رود گنگ سوزاندند و خاکسترش را به شانتینیکتان که مدرسهاش بود فرستادند.