پارس ناز پورتال

بررسی حس رقابت بین افراد از نظر روانشناسی

بررسی حس رقابت بین افراد از نظر روانشناسی

بررسی حس رقابت بین افراد از نظر روانشناسی

رقابت داشتن بین افراد، حسی هست که همۀ وقت} وجود داشته هست و اگر چند نفر در یک آلبوم با هم در حال فعالیت باشند مطمئنا حس رقابت بین انها بوجود خواهد آمد. فاکس، روانشناس، کارآفرین و بازیکن سابق تنیس هست که در «جام دیویس» نیز شرکت کرده و تا یک چهارم نهایی ویمبلدون رفته تحلیل خوب و تامل برانگیزی از طبیعت روحیه رقابتی ارائه میکند.

 

کتاب او، «ذهن برنده»، بسیار فراتر از ژانر معمول «استعاره هاي ورزشی» هست و با ترکیبی از نظریات و پیشنهاد هاي عملی، به همراه داستان هایي از قلمروهای ورزش، سرگرمی، تاریخ و دنیای تجارت به موضوع می پردازد. ترجمه گزارشی از این کتاب راکه سایت تحلیلی – روانشناختی psycology today ارائه کرده هست در ادامه می خوانیم.

 

در نیمه اول کتاب ذهن برنده آلن فاکس به سراغ ریشه هاي زیست شناختی انگیزه پیروزی و موفقیت و نیز جدال درونی بین جاه طلبی و ترس از شکستی که ما را تضعیف می‌کند و استراتژی هاي بی تاثیر می رود.

 

آن طور که «فاکس» در این کتاب توضیح می دهد: «ترس ناخودآگاه از شکست، احساسات و مشاهدات را تحریف می‌ کند و باعث می شود فرد برای رقابت دچار تردید شود، تعلل کند، به خودش دروغ بگوید، سایرین را مقصر قلمداد کند، در به اتمام رساندن وظایف ناموفق باشد و در آستانه پیروزی دچار وحشت و اضطراب شود و از این راه ها، اراده ما برای پیروزی را تقلیل می دهد.»

بررسی حس رقابت بین افراد از نظر روانشناسی

او شواهدی دارد که نشان می دهد افرادی که شخصیت هاي «نوع A» دارند (تهاجمی، اضطرابی، ستیزه جو، غالب، هدف گرا و دستاوردگرا)، آنهایی که تحت عنوان «مزومورف» دسته بندی میشوند (بدن هاي قوی و عضلانی همراه با خوی ستیزه گر) یعنی همان هایي که 20 هزار سال پیش، احتمالا کسانی بودند که با موفقیت قبیله خود را رهبری می کردند،

 

برایش شکار و کسب منابع می کردند، از آن و اموال شان دفاع می کردند و ژن هاي قدرتمند را به نسل هاي بعد منتقل می کردند، مزیتی طبیعی در ورزش و تجارت دارند.آن انگیزش برای جلو زدن از دیگران و تصاحب قلمروهای اکثر هنوز وجود دارد. فقط حالا، به جای جنگیدن برای غذا و پناهگاه، ما برای جای پارک، ریاست و دفتر مناسب گوشه ساختمان می جنگیم.

 

اما اگر شما مزومورف هاي نوع A نباشید، چه؟ اگر شما یک نوعت b سهل گیرید که اساسا از مبارزه لذت نمی برید، چه؟ آیا شما مجبورید به مترو و میز کوچک کارتان اکتفا کنید؟ پاسخ «فاکس» به این سوال این هست: «گرچه که نه. صرفا باید مشاهده نمایید برنده هایي که رقابت در طبیعت شان هست، چگونه رفتار می‌کنند و کاری را انجام دهید که آنها می‌کنند.»

 

«فاکس» می نویسد: «این طور که به نظر می رسد، ویژگی هاي روانی درگیر در موفقیت و دستیابی به اهداف، از ورزشی به ورزش دیگر و همچنین به تجارت، انتقال پذیر میباشند.» و این نکته اي هست که در نیمه دوم کتاب «ذهن برنده» به آن پرداخته می شود. این قسمت توضیح می دهد که چه چیز از آدم ها قهرمان می سازد،

 

آنها به چه فکر می‌ کنند، استراتژی هاي شان چیست و درمورد انچه انجام می دهند، چه طور فکر می‌کنند، تا بقیه ما بتوانیم به اندازه کافی قلق هاي شان را یاد بگیریم که اکثر به چیزی که می خواهیم، برسیم. خلاصه اي از این چند مثال را مشاهده نمایید:

 

شدیدا نسبت به رفتارهایی که به نتیجه می رسند یا شکست می خورند، حساس باشید. برنده ها به اینکه چه چیز جواب می دهد و چه چیز نه، توجهی خارق العاده دارند. آنها آگاهانه و تعمدی روی کار پیش رو تمرکز می‌ کنند، از موفقیت ها و اشتباهات شان به سرعت درس می گیرند و رفتارشان را بر آن زمینه تنظیم می‌کنند.

 

برای مثال افرادی که در تنیس موفقند، در می یابند که کدام ضربه، بیشترین نتیجه را با کمترین ریسک دارد و نهایتا می توانند بارها و بارها، در هر موقعیت، برترین ضربه را گزینه کنند. به نظر منطقی می رسد، نه؟ پس چرا این همۀ بازیکن همچنان ریسک هایي مخرب با درصد موفقیت پایین می‌ کنند و ضربات زیادی محکم، زیادی نزدیک به تور یا زیادی نزدیک به خط می زنند و می بازند؟

 

«فاکس» پاسخ می دهد: «بهبود مدام تکنیک، در کنار تلاش فیزیکی، تلاشی روانی می طلبد و فکر کردن، کاری سخت هست. آدم ها در مقابل اینکار مقاومت می‌ کنند، چون راحت تر هست که فقط بدوی و توپ را بزنی.

 

اضافه بر این، در تنیس، یک عامل پنهان وجود دارد: اینکه فقط به توپ بکوبی و نتیجه را به بخت و اقبال بسپاری، کمتر استرس زا و وحشتناک هست، تا اینکه به شکلی بازرسی شده و ارادی، کلنجار بروی که در روشت اثبات قدم باشی و توپ را در زمین نگهداری. در شیوه اول، اگر روز خوبی داشته باشی، می بری؛ اگر روز بدی داشته باشی،

 

می بازی؛ هیچ درگیری احساسی شدیدی نیز در کار نیست. در مقابل، در شیوه دوم، بازی کردن با یک روش اثبات، به بازی طولانی و پر استرس برای کسب امتیاز می انجامد، نبردی بین اراده ها که لازمه اش انضباط احساسی و تمرکزی ممتد هست. هیچ کدام از این ها مطبوع نیست؛ به همین دلیل، افرادی عادی از این اوضاع می گریزند و می بازند.

 

پس باید حواس مان همه ي وقت جمع باشد که چه چیز جواب می دهد و چه چیز نه. سر به زیر انداختن و فشار صرف، ناکارآمد هست. باید تلاشی آگاهانه داشته باشید که با سرِ بالا کار کنید: هوشیار باشید تا ذره ذره همۀ اطلاعاتِ در دسترس را دریافت و جذب کنید. همزمان باید حواس تان به میل طبیعی نادیده گرفتن حقایقی که در تضاد با تصورات قبلی تان میباشند، باشد که باعث تغییر برنامه هاي تان میشوند یا شما را مجبور میکنند کاری کنید که نمی پسندید.

 

گوش به زنگِ مشکلات نیز باشید. فرض را بر این بگذارید که راه حلی هست. افراد پیروز، در حمله به مشکلات، هوشیار و کوشا میباشند. آنها ضعف هاي خود را می فهمند. آنها می خواهند بدانند؛ چون می خواهند که رفع شان کنند. بازنده ها اما متزلزل اند و واقعا باور ندارند که می توانند مشکلات را حل کنند؛ به همین خاطر، رویکرد «سر زیر برف» را اتخاذ میکنند. آنان با نشنیدن و ندیدن مشکلات، از مواجهه با آنها اجتناب می‌ کنند.

 

«فاکس» این نکته را با تعریف داستان «لو» نمایش می دهد؛ «لو» یکی از آشنایان «فاکس»، در طول بیست و هفت سال، خود را به سطوح بالای مدیران میانی یک شرکت رو به رشد در خدمات نفتی رسانده بود. او از شغل راحتش راضی بود و تصمیم داشت تا همچنین بگذراند تا دوران بازنشستگی اش برسد. «اگر لو یک بازیکن بسکتبال بود، کار تیمی را کُند می کرد تا وقت بکشد.»

 

«فاکس» ادامه می دهد: «او از مشکلات متنفر بود. اگر یکی از زیردستانش با مشکلی نزد او می آمد، او تلاشی سرسری می کرد تا آن را برطرف کند؛ اما اگر نمی شد که اغلب نیز نمی شد و آن زیردست، دوباره با همان مشکل حل نشده به سراغش می آمد، او آزرده و خشمگین می شد. برای پرهیز از گرفتاری در این خلق و خویش، افراد یاد گرفته بودند که از او دور بمانند و با مشکلات شان سر کنند.

 

در سال 1996، وقتی قیمت نفت کاهشی بی توقف را شروع کرد، شرکت هاي مربوط به صنایع نفت شروع به جستجوی راه هایي برای حذف هزینه هاي سربار کردند. کارکنان نامولد که حقوق بالا می‌گرفتند، سوژه هایي وسوسه انگیز برای اینکار بودند. نیازی به گفتن نیست که او در موقعیت آسوده خود دوام نیاورد.»

 

چطور میتواند به موقعیت خود ارزش بدهید و از بدترین اوضاع ممکنِ تبدیل شدن به یک «لو» اجتناب کنید؟ خیلی ساده، مشکلات را جستجو و شناسایی کنید و به جای بار اضافی به آنها بعنوان چالش هاي مثبت نگاه کنید؛ اما مهم تر از هر چیز، این فرض اساسی را در نظر داشته باشید که برای هر مشکلی، راه حلی هست.

 

این نگرش، کلیدی هست؛ اگر راه حل اول تان جواب ندهد که اغلب نیز نمی دهد، باعث می شود ادامه دهید؛ به طرز برخوردی مثبت و خوشبینانه منجر می شود که فکرتان را آزاد می‌کند و ذهن تان را به ایده هاي بدیع باز می‌ کند. خواهید یافت که باور به این فرض، آن را به واقعیت تبدیل میکند. اگر هنوز نگرانید که «جنس درست» را ندارید و شاید اصلا برنده به جهان نیامده اید، نگران نباشید.

 

 به گزارش پارس ناز «فاکس» اشاره مین کند آنهایی که مجبور میشوند راهبردهای موفقیت را یاد بگیرند، اغلب به نتایج بهتری می رسند تا برنده هاي ژنتیکی که در وهله اول غبطه شان را می خوریم. «غیر معمول نیست کسانی که ما بعنوان قهرمان رشته خودشان می شناسیم شان، کورکورانه و افراطی کار خود را دنبال کنند و به این ترتیب در روابط شخصی شان غفلت کنند و در نهایت به احساس تهی بودن و ناراحتی برسند.»

 

«تعادل، داشتن چشم انداز و رویکردی با فکر به همه ي سختیهای زندگی راه احتمالی اقناع نهایی را فراهم می‌ کنند.»او می افزاید: «اما چند پیروزی اکثر و اندکی موفقیت اضافی نیز به این روال ضربه اي نمی زند.»