پارس ناز پورتال

ریشه ضرب المثل زیبای قاضی دیوان بلخ

ریشه ضرب المثل زیبای قاضی دیوان بلخ

ریشه ضرب المثل زیبای قاضی دیوان بلخ

از میان ضرب المثل های شیرین زبان فارسی برای شما قاضی دیوان بلخ را انتخاب نموده ایم تا داستان اصلی آن را با هم بخوانیم.اگر چشم قاضی به دوستان و بستگان افتد و گوشی قاضی هر ندایی را پذیرا باشد آنچنان دیوان و دارالقضا را به دیوان بلخ تشبیه كنند.

 

آورده اند كه …
در زمان قدیم در شهر بلخ شبی دزدی از دیوارخانه ای بالا رفت . تصادفاً در حین بالا رفتن از دیوار پایش لغزیده به زمین افتاد و پایش شكست ، بر اثر انعكاس صدا همسایه ها از خانه بیرون دویده ، دزد را دستگیر و به كلانتری تسلیم نمودند. دزد از كلانتری جهت معالجه به بیمارستان اعزام شد و در انجا شكایت نزد قاضی برد كه چون دیوارخانه بلند ساخته شده بود و من نتوانستم از دیوار بالا بروم بدین جهت صاحبخانه مقصر و بایستی از عهده خسارت وارده برآید .

 

قاضی دیوان بلخ دستور احضار صاحبخانه را صادر و بدین جهت صاحبخانه نیز گناه را به گردن بنا ، كه دیوار بلند ساخته و بنا هم خشتمال را مقصر قلمداد نمود و به همین طریق خشتمال نجار را كه قالب خشت را بزرگ ساخته و نجار هم پس از حضور در دادگاه اذعان كرد ، چون عاشق روی دختری بودم روزی كه مشغول ساختن قالب بودم

 

و حسب تصادف همان دختر پسری رو از درب دكانم گذشت و بر اثر عبور او عقل و دل و دینم ازدست برفت ، نتیجه اینكه دخترك را خواستند ، او هم دعانویسی را گناهكار دانست كه به مادرش دعایی را داده بود كه از اثر آن دعا چنین مهوش قدم به عرصه وجود گذارده بود .

 

بالاخره دعانویس بدبخت محكوم شد كه یك چشمش را از حدقه در آوردند ، او هم اظهار داشت در همسایگی ما شكارچی هست ، هرگاه شكاری را هدف قرار می دهد یك چشمش را به هم گذارده و با چشم دیگر نشانه روی می كند و چون یك چشم شكارچی زاید است به جای چشم من چشم او را در آوردند . قضات دیوان بلخ با الاتفاق رأی دعانویس را پسندیدند و . به اتفاق آراء ، رای صادر كردند كه یك چشم شكارچی را در آوردند .

 

منبع:shamiim.ir