پارس ناز پورتال

گفتگو با سامان ارسطو بازیگر ایرانی که تغییر جنسیت داد

مجموعه : اخبار سینما
گفتگو با سامان ارسطو بازیگر ایرانی که تغییر جنسیت داد

گفتگو با سامان ارسطو بازیگر ایرانی که تغییر جنسیت داد 

سامان ارسطو از بازیگران و کارگردان هاي ایرانی هست که تابوی تغییر جنسیت ترنس ها در ایران را تا حدودی توانسته بشکند و آزادانه در این باره صحبت نماید. « من «ترانس‌سکشوال» هستم، نه بیمارم و نه اختلال دارم. من این طوری به جهان آمده‌ام. من با جسمی به جهان آمدم که متعلق به من نبود.»

 

«تغییر جنس» در ایران بر خلاف دیگر کشورهای اسلامی مجاز محسوب می شود و این پیشگامی را مدیون فتوای امام خمینی «ره» هستیم. ایشان سال‌ها پیش در سال 1343 به روا بودن اصل تغییر جنس فتوا دادند؛ گرچه اظهارنظر از سوی فقها درمورد آن همچنان مسکوت بود تا این که «فریدون ملک‌آرا» در سال ۱۳۶۴ نزد آیت‌الله خمینی «ره» رفت

 

و با بیان این استدلال که از نظر روانی خود را یک زن می داند، از او برای تغییر جنس کسب تکلیف کرد و امام خمینی «ره» پس از تأیید پزشکان متخصص مورد اعتمادش به او اجازه چنین کاری را داد. از آن پس مساله تغییر جنس از نظر فقهی در این کشور مسلمان تسهیل شد و باب گفت‌وگوی حقوقی و فقهی درمورد آن باز شد.

 

هویت جنسیتی اما به معنای تشخیص ذهنی فرد از خود بعنوان مرد یا زن هست. تشخیص هویت جنسیتی از کودکی شروع میشود و در نوجوانی تقویت میشود و به ثبات میرسد. هویت جنسیتی فرد در واقع شامل رفتارهای بیرونی فرد در جامعه، خانواده و یا در ذهن خود فرد هست که ممکن هست مردانه یا زنانه باشد و ممکن هست

 

رفتار بیرونی فرد با اندام‌هاي جنسی زمان تولدش سازگار و یکسان نباشد. بعنوان مثال ممکن هست فردی با اندام جنسی زنانه متولد شود اما رفتار مردانه داشته باشد و هویت جنسیتی فرد مردانه باشد.

 

اختلال هویت جنسیتی زمانی رخ می دهد که ذهنیت فرد از جنسیت خویش با اندام جنسی زمان تولد خود متفاوت هست «مثلاً فرد با اندام جنسی مردانه متولد شده اما خود را زن تصور می کند و رفتار زنانه می کند». به این افراد به اصطلاح «دگرجنس‌گونه» یا «trans sexual» گفته میشود . گرچه بعضی درمورد اختلال‌نامیدن این مساله حرفهایی دارند اما نهایتا می توان گفت که این مشکل ممکن هست در کودکی و یا در زمان بلوغ رخ دهد.

گفتگو با سامان ارسطو بازیگر ایرانی که تغییر جنسیت داد

نامش «فرزانه» بود. «فرزانه ارسطو». اما روزی رسید که احساس کرد با بقیه فرق داد، احساس کرد کالبدش متعلق به خودش نیست و باید یک تغییر اساسی به وجود بیاورد؛ هر چند این روند 17 سال طول کشید اما فرزانه سرانجام سال 87 پیروز به جراحی تغییر جنس شد و با نام «سامان ارسطو» زندگی را از سر گرفت.

 

از همان سال به صورت شخصی در راستای معالجات روحی و جسمی به حمایت افراد ترنس‌سکشوال در شهر تهران و شهرستان‌ها پرداخت و نمایش «همان باش که نیستی» را هم با همین مضمون روی صحنه برد. چهره سامان ارسطو طبعا برای شما آشناست؛ چون وی را بارها در سینما و تلویزیون دیده‌اید.

 

آن چه میخوانید، گفتگوی ما با سامان ارسطو درمورد زندگی شخصی‌اش هست. از روزهای «فرزانه» بودن تا «سامان» شدن و همه ي احساسات و دردهایش…

 

آقای ارسطو! طبعا شما یک روزی احساس کردید که با سایر دوستانتان فرق دارید؛ حالا از سر کنجکاوی دوران کودکی یا هرچیز دیگر. چه زمانی احساس تفاوت کردید؟

 

فکر میکنم، شش یا هفت ساله بودم که احساس کردم متفاوتم و با دختربچه‌هاي دیگر که اطرافم میباشند، همسو نیستم. من از همان اول همۀ وقت} تی‌شرت و شلوارک می‌پوشیدم؛ در حالیکه بیشتر دختربچه‌ها دنبال دامن‌ کوتاه و کفش تق‌تقی بودند. هیچ‌وقت یادم نمی آید پشت ویترین یک مغازه به کفش‌هاي پاشنه‌بلند چشم دوخته باشم،

 

اصلا همه ي وقت کفش‌ها و لباس‌هاي پدرم را می‌پوشیدم؛ اما هیچ‌گاه سر کمد لباس‌هاي مادرم نمی‌رفتم؛ با این حال در این باره با کسی صحبت نمیکردم. زمانی هم که به این حس متفاوت بودن رسیدم، هنوز با واژه «ترانس‌سکشوال» آشنا نبودم؛ گرچه این را هم بگویم که پدرم جراح بود و همۀ وقت} به من میگفت تو متفاوتی! پدرم با من مدارا می کرد و همراه بود.

 

بعدتر فهمیدم که من یک «ترانس» هستم؛ گرچه بعد از جراحی هم باز یک ترانس هستم. میخواهم بگویم ما ترانس‌سکشوال‌ها باید اول خود ما را مفید بشناسیم. معتقدم ما زن یا مرد به جهان نمی آییم. بچه که به جهان می آید به دلیل آناتومی و فیزیکش نام وی را دختر یا پسر میگذارند؛ در صورتی که این نام‌گذاری فقط بر مبنای ظاهر هست و نه برمبنای هویت. به نظر من وقتی پنج سالگی را رد میکنیم، تازه به این مفهوم زن یا مرد پی می بریم.

 

من در ابتدا باید بعنوان یک انسان روی خودم کار کنم؛ حالا مهم نیست زن هستم یا مرد، مهم این هست که من یک انسانم. وقتی این موضوع را درک کنیم، میتوانیم روی خود ما کار کنیم. برای من مهم این هست که انسانم. با این دیدگاه هست که می توانم با جامعه درست برخورد کنم؛ اما وقتی بعنوان یک ترانس خودم را جدا از دیگران ببینم و اگزجره «بزرگ‌نمایی بیش از حد» هویت جنسی‌ام را نشان دهم، جامعه نسبت به من حالت دافعه نشان می دهد.

 

می شود کمی این موضوع اگزجره کردن را باز کنید و بیشتر در درمورد‌اش حرف بزنید؟

 

ترانس‌سکشوال مریضی نیست؛ حتی اتفاق هم نیست، اختلال هم نیست. یک آدمی ترانس به جهان می آید. اگر بین اعداد 1 تا 6 بگوییم که مثلا عدد 1 مرد کامل و عدد 6 زن کامل هست، می توان گفت که 80 درصد نه زن کامل و نه مرد کامل میباشند به دلیل تمایلاتشان. من معتقدم وزارت بهداشت باید بستری را برای ترانس‌ها فراهم کند.

 

آن چه شما بعنوان ترانس از آن یاد میکنید، همان چیزی هست که آن را بعنوان اختلال هویتی جنسیتی می‌شناسند.

 

این جمله غلط هست. «اختلال هویت جنسیتی» غلط‌ترین جمله ممکن هست. این موضوع اختلال که نیست هیچ، هویت ما و آن چه درون ماست، محسوب میشود. من جسمم را تغییر دادم تا با هویتم تطبیق پیدا کند. ترانس سکشوال نه اختلال هست و نه مریضی.

 

اما در حیطه روانشناسی جایی به ترانس‌سکشوال میگویند «اختلال» که فرد هنوز هویت جنسیتی‌اش را پیدا نکرده هست.

 

اشتباه ما همین هست. متاسفانه حتی دانشجویان روانشناسی ما هم اصلا نمی دانند هویت جنسی یعنی چه؟ آن‌وقت یک کلمه اختلال هم به آن چسبانده‌اند. متاسفانه جریانی هم هست که از این سیستم حمایت میکند.

 

شما می گویید، درستش چیست؟

 

«انجمن ترانس‌سکشوال‌ها». مانند «انجمن کودکان کار». من ترانس‌سکشوال هستم؛ نه بیمارم و نه اختلال دارم. من این طوری به جهان آمده‌ام. من با جسمی به جهان آمدم که متعلق به من نبوده.

 

از زمانی که متوجه این تفاوت شدید، چقدر طول کشید که موضوع را بپذیرید و با آن کنار بیایید؟

 

من همان اول با این موضوع کنار آمدم و شروع کردم به تربیت خودم.

 

خانواده‌تان هم متوجه بودند؟

 

آن‌ها متوجه بودند اما من بروز نمی‌دادم. مرد و زن فقط یک واژه هست. مثلا این لیوان را از اول به شما یاد دادند که بگویید، لیوان. نامش می‌توانست چیز دیگری باشد. ما نباید انقدر درگیر واژه‌ها باشیم. آن هم واژه‌هایي که بی‌تاثیرند.

گفتگو با سامان ارسطو بازیگر ایرانی که تغییر جنسیت داد

مشاهده نمایید، ترنسی که با یک خروار آرایش بیرون می آید، در واقع روحش «زن» هست. این روح مهم هست، جسم که ارزشی ندارد. متاسفانه بعضی ترانس‌ها به علت عدم آگاهی از خود و جامعه‌شان در آرایش‌کردن، راه رفتن و … اگزجره رفتار میکنند، یا بارها این بچه‌ها را مجبور به ازدواج می کنند. آن‌قدر روند مجوز گرفتن برای جراحی سخت هست

 

و پزشکی‌قانونی سنگ می‌اندازد که اینها چنین رفتارهایی از خود نشان می دهند. می خواهند بگویند: «من هستم، من را مشاهده نمایید!» ما باید بار این افراد را سبک کنیم. مگر در کشور بیمارستان تخصصی قلب نداریم؟ خب، برای این بچه‌ها هم بیمارستان تخصصی داشته باشیم. برای این بچه‌ها فقط یک انستیتو روانشناسی تاسیس کرده‌اند

 

که چند روانشناس آنجا نشسته‌اند و فقط سوال‌هاي الکی می‌پرسند. انقدر سوال‌ها پیش پا افتاده هست که حد ندارد. در آن انستیتو به بچه‌ها تلقین مریضی‌ می کنند و باعث افسردگی آن‌ها میشوند.

 

شما هم درگیر این پروسه و این انستیتو شده‌اید؟

 

من نگذاشتم درگیرم کنند. این همان بحث شناخت از خود هست. من تمام تلاشم این هست که یک مجوز به من بدهند تا بچه‌هاي ترانس را جمع کنم و بتوانم راجع به این بحث شناخت از خود آگاهشان کنم.

 

فکر میکنم، در جامعه ما ترانس‌هایي که ظاهر مردانه با هویت زنانه دارند، مشکلشان بیشتر هست.

 

بله. مشکلاتشان بیشتر هست؛ چون جامعه مردسالار هست. گرچه نه فقط در ایران بلکه در اروپا و کشور آمریکا هم همین‌طور هست.

 

تجربه خودتان چطور بود؟

 

سال 67 بود که با دکتر محرابی آشنا شدم. آن زمان 22 ساله بودم. نظرم عوض شد و سال 71 دیگر روند جراحی را پیگیری نکردم؛ چون تصمیم گرفتم برای خودم پایگاه اجتماعی بسازم. مثلا کار و سوادم را ارتقا دهم. کار تئاتر را قوی‌تر پیش گرفتم و پرقدرت جلو رفتم.

 

پیروز هم بودید؟

 

خیلی. همین الانم موفقم. من اساسا آدم موفقی هستم.

 

قرار بود راجع به تجربه شخصی خودتان بگویید؟ بعدش چه شد؟

 

بله. آن 9 روانشناس را میگفتم که سوال‌هاي عجیب می‌پرسیدند. از من هم ازآن سوال‌ها پرسیدند اما آن قدر سوال‌هایشان عجیب بود که دوست داشتم میز را بردارم و بکوبم روی سرشان.

 

مگر سوال‌هایشان چه بود؟

 

مثلا می‌پرسیدند شما نسبتا به یک خانم چه حسی دارید؟ گفتم مانند همان حسی که شما دارید. حس، حس هست دیگر! به آن‌ها گفتم سوال‌هاي چرت می‌پرسید. دوباره رفتم پیش دکتر محرابی و گفتم من نیاز به روانکاوی ندارم. دکتر محرابی قبول کرد و مجوز داد برای جراحی.

 

این را هم بگویم که من در سال 70 یک ازدواج اجباری داشتم. نمایش «همان باش که نیستی» که روی صحنه بردم روایت همین اتفاق هست.

 

چرا خانواده‌ات اینکار را کردند؟

 

خب! شما یک پدر و مادر دارید و یک خواهر و برادر. ممکن هست مثلا پدر و مادرتان با موضوع کنار بیایند اما خواهر و برادرتان نه.

 

چه شد که ازدواج کردید؟

 

من فقط یک روز در این ازدواج ماندم. یکسال و نیم هم طول کشید تا جدا شدم.

 

خب! آن زمان این برایتان موضوع خیلی دردناکی بوده هست.

 

خیلی. اما بعضی وقت‌ها تجربه‌هاي تلخ باعث میشوند تو خودت را پیدا کنی.

 

شما چطور از این تجربه تلخ عبور کردید؟

 

با مطالعه. با رفتن به یک روستا و درس دادن به بچه‌هاي آن‌ها. مساله این هست که تو راه عبور را چطور پیدا کنی؟ من روی موضوع آگاهی پافشاری می کنم. وقتی به خودت آگاه شوی خیلی مسائل حل هست. مهم‌ترینش این هست که کسی را قضاوت نمیکنی. بعضی آدم‌ها خودشان را نمی‌شناسند اما دکتری دارند و 10 کتاب هم نوشته‌اند.

 

از وقتی ازدواج کردید تا زمان جراحی چقدر طول کشید؟

 

17 سال.

 

خیلی طولانی هست.

 

اما من در این 17 سال برترین مطلب‌هایم را نوشتم. روی کارهای “برتولت برشت” تحقیق کردم. به بچه‌هاي روستا درس دادم. 8 جایزه بازیگری گرفتم و برترین اجراهایم را روی صحنه بردم.

 

اما به هر حال همواره با این موضوع درگیر بودید. مثلا در کارهای تئاتر مجبور بودید، نقش زن بازی کنید؛ چیزی که نیستید.

 

مهم نیست؛ من بازیگرم. روی صحنه نقش زن بازی کردم و مهم نیست. اساسا خودم را اذیت نمی کردم. آن زمان مانتوی ساده می‌پوشیدم. همه ي هم می‌دانستند من متفاوتم. اتفاقا وزارت ارشاد که می‌رفتم با مردها دست می‌دادم اما حراست ایراد نمی گرفت. بعد از جراحی حراست گفت ما می‌دانستیم تو با بقیه فرق داری، برای همین جلویت را نمیگرفتیم.

 

این تجربه‌ها خیلی شگفت‌انگیز و خاص‌اند. میخواهم سراغ تجربه شخصی در جراحی برویم. نامه گرفتید، بعدش چه شد؟

 

زنگ زدم به مهتاب کرامتی. سر فیلم برداری «بیست» بود. گفتم مهتاب باید ببینمت. او دوست دوران دانشگاهم بود. رفتم پیشش و گفتم که مجوز جراحی گرفتم. او راحت پذیرفت و حتی یک جراح مفید به من معرفی کرد. رفتم پیش دکتر مهدی‌زاده برای جراحی رحم و تخم‌دان که در بیمارستان «رسول «ص»» انجام شد.

 

دیدنی هست بدانید بیمارستان «رسول «ص»» برای نخستین‌بار این جراحی را روی من انجام داد. دکتر مهدی‌زاده یک جراح فوق‌العاده و انسان شریفی بود. پرستارهای آنجا هم هوایم را داشت.

 

بعد از جراحی چه حسی داشتی؟

 

بینظیر. برترین احساس بود. باز هم به کمک مهتاب به دکتر حسینی معرفی شدم تا جراحی سینه انجام دهم. من هزینه‌اي پرداخت نکردم. مهتاب کرامتی تقبل کرد. اما برای جراحی آخر باید می‌رفتم سراغ دکتر کهن‌زاد در بیمارستان «پارس». آنجا خیلی گران بود. بهزیستی هم فقط یک میلیون تومان کمک میکرد و من حقوق چندانی نداشتم که بتوانم دستمزد دکتر کهن‌زاد را پرداخت کنم.

 

جراحی‌تان چند مرحله بود؟

 

سه جراحی که برای من در یک پروسه سه ماهه انجام شد. جراحی آخر خیلی سخت و مهم هست. یعنی همان جراحی که اندام جنسی را تغییر می دهد. همان جراحی قرار بود دکتر کهن‌زاد انجام دهد. بیمارستان «پارس» که اصلا بیمه قبول نمی کند. برای همین با مائده طهماسبی صحبت کردم. او گفت نگران نباش با دکتر صحبت کردم

 

که تخفیف دهد و گرچه این را هم گفت که چهل نفر از بچه‌هاي بازیگر به حسابم پول ریختند. دیدنی بود همۀ بازیگرهای خانم برای جراحی من پول واریز کرده بودند. هدیه تهرانی، کتایون ریاحی و… خیلی احساس شعف کردم. هنوز هم شعف دارم. جراحی‌ام آن زمان توسط دکتر کهن‌زاد، خیلی مفید انجام شد.

 

نقاهت طولانی بود؟

 

دکتر کهن‌زاد فکر نمی کرد برای من که در 42 سالگی جراحی کردم، دوران نقاهت انقدر کوتاه باشد. خب! ‌42 سالگی خیلی برای این عمل دیر هست. هرچند که جراحی برای ترانس‌ها اجباری نیست اما من دوست داشتم بدنم را تطبیق دهم.

 

درصد خانواده‌هایي که با این موضوع کنار می آیند، چقدر هست؟ به ویژه با جراحی.

 

درصد خانواده‌ها خیلی کم هست. گرچه مشکل خانواده نیست؛ مشکل آموزش هست. آگاهی به مردم نمی دهند. مثلا فیلم «آیینه‌هاي روبرو» فیلم خوبی بود اما مگر در چند سینما اکران شد؟ باید بودجه باید صرف آگاه‌سازی شود. یک نامه به من بدهند، خانواده‌ها را جمع کنم، آگاهی بدهم. کتاب وفیلم به آن‌ها نشان دهیم. کاری ندارد. من فقط مجوز میخواهم؛ نه پول و نه هیچ چیز دیگر.

 

من سال 87 جراحی کردم اما می دانید، پس از آن چند فیلم کار کردم؟ حتی دوست‌هاي صمیمی‌ام به من نقش نمیدهند و می گویند که نمی شود، کار کنی. چرا؟ حتی چند نفر زنگ زدند، برنامه «ماه عسل» و گفتند، سامان ارسطو را به برنامه‌تان دعوت کنید تا در این باره صحبت کند اما آن‌ها گفتند، این موضوع خط قرمز صدا و سیما هست. خط قرمز یعنی چه؟ حتی نمایشم را هم هیچ‌کس حمایت نکرد؛ هر چند که خیلی مفید دیده شد.

 

بالغ بر 50 خانواده با اینکار آگاه شدند که اگر پول جراحی فرزندانشان را ندارند، حداقل آن‌ها را بفهمند. حالا مشاهده نمایید، اگر اینکار حمایت می‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد؟

 

من 115 قصه نوشته‌ام. این قصه‌ها قصه خیلی‌از آدم‌هاست.

 

حس و حال شما برای من دیدنی هست. وقتی حرف‌هاي شما را مرور می کنم آن 17 سال در ذهنم می آید. اما شما در صحبت‌هایتان راحت از آن عبور میکنید.

 

17 سال خیلی سخت.

 

شما شانس آوردید. بعضی‌ها این شانس را ندارند و تا آخر عمر مانند همان 17 سال شما زندگی میکنند.

 

نباید این طور باشد. اتفاقا خواهش کردم، وزیر بهداشت بیاید نمایش ما را ببیند تا این 17 سالی راکه من تجربه کردم کسی تجربه نکند.

 

پس مرور این 17 سال اهمیت دارد. ما برای این که این تلخی را نشان دهیم باید بیشتر راجع به آن حرف بزنیم.

 

این 17 سال تلخ‌ترین قسمتش تنهایی بود. واقعا تنها بودم. تنهایی درونی خیلی تلخ‌تر از تنهایی بیرونی هست. تو نمی توانی به برترین رفیقت هم توضیح دهی که چه مساله‌اي داری. این دردآور هست.

 

روابط عاطفی‌ات چطور بود؟

 

خیلی سخت بود. به چه کسی می‌توانستم اعتماد کنم؟ تجربه دست یکی را گرفتن و با او بستنی خوردن یک رویای همیشگی بود برایم. همۀ رویاهای من به حقیقت پیوسته‌اند جز رویای جوانی‌ام؛ من جوانی نکردم. در جامعه‌اي بودم که به سطحی از آگاهی نرسیده بود که به من کمک کند اما امروز رسیده هست. رویاهای من هیچ‌گاه تحقق پیدا نکرد.

 

هنوز هم؟

 

نه! دیگر کنار آمده‌ام. دو سال هست ازدواج کرده‌ام.

 

ازدواج کردنتان هم باید تجربه جالبی باشد.

 

آره دیدنی هست. خیلی. آن آدم می‌دانست من چه کسی هستم و مرا پذیرفت.

 

راستی این را نگفتم. یکی از خاطرات تلخ من این هست که چهار بار به من شوک الکترونیکی دادند. به من گفتند روانی! و در بیمارستان «روزبه» بستری‌ام کردند. من حتی دارو درمانی شدم گرچه خودم به شدت جلوی این موضوع را گرفتم. بر اثر این شوک من ماه‌ها فراموشی داشتم. مثلا می‌دانستم این لیوان هست اما نمی‌توانستم اسمش را بگویم.
گفتگو با سامان ارسطو بازیگر ایرانی که تغییر جنسیت دادبا چه تشخیصی شوک الکترونیکی دادند؟

 

گفتند توهم زدی.

 

تشخیص اسکیزوفرنی داده بودند؟

 

بله! و گفتند افسردگی داری. هرچند که من بعد از آن موضوع افسردگی شدید گرفتم.

 

وقتی از فرزانه به سامان تبدیل شدي،‌ روابط دوستانه‌ات چه شد؟

 

یک‌سری ارتباط‌شان را با من قطع کردند و بعضی‌ها هم ماندند.

 

روابط‌ میان‌فردی دچار اختلال نشد؟

 

نه. می خواستم همۀ آن‌طور که من هستم، دوستم داشته باشند نه آنطور که خودشان دوست دارند. اما در حیطه کاری بی‌مهری زیاد به من شد. مثلا در آلبوم محله «گل و بلبل» کار کردم و قرارداد بستم. یک سکانس هم گرفتند اما بعد گفتند نمی توانی بیایی. پولم را هم ندادند. آن کار می‌توانست، شروع خوبی در تلویزیون برای من باشد. توضیحی هم ندادند.

 

در واقع بر اساس یک نامه نوشته نشده ممنوع‌التصویر شدي؟

 

می شود گفت. با من برخورد شخصی شد. از وزیر نامه دارم که ممنوع‌الکار نیستم.

 

مفید شد که به انزوا نرفتی.

 

خواستند مرا منزوی کنند اما نتوانستند.

****

 

حرفهای سامان ارسطو گرچه دربردارنده تجربه‌هاي شخصی ارزشمندی هست اما همچنان به تبیین و نگاه علمی بیشتری نیاز دارد. دکتر «شهریار کهن‌زاد» که در این اساس تخصص و شهرت زیادی دارد و همان دکتر معالج سامان ارسطوست، در پاسخ به این پرسش که علت اختلال هویت جنسیتی چیست؟ میگوید: در کتاب‌هاي مرجع،‌ زیاد علل این مریضی را تنها در حد اختلال کروموزمی و هورمونی به ویژه در دوران جنینی میدانند.

 

هیچ شاهدی در ثابت این فرضیه‌ها وجود ندارد. من زیاد این توضیح‌ها را کافی و قانع‌کننده نمی بینم. بر این باورم در شیوه نگرش فلسفی شرق توجیهی قانع‌کننده‌تر وجود دارد. نگاه شرقی در تکوین انسان برای روح، جنسیت قائل هست. در این شیوه نگرش روح انسان، بدوا زن یا مرد هست. از این رو در رستاخیز ارواح انسان‌ها با جنسیت‌هاي پیشین خود برانگیخته میشوند؛ بنابرین روح باید با جنسیت مشخصی در کالبد آدمی شکل گیرد.

 

او ادامه می دهد: در ظاهر و بر اساس واقعیت‌هاي علمی هر یک از ما از منظر جسمی چهار سطح جنسی داریم. اولی جنسیت کروموزومی هست. دوم جنسیت غددی هست که دستور تولید غدد جنسی را صادر می کنند. سوم جنسیت ظاهری هست و چهارم جنسیت اجتماعی . به نظر من اختلال هویت جنسی ایرادی هست که در هیچ‌ یک از این موارد به تنهایی قرار نمیگیرد. این کیفیت پیچیده را تنها با توجیه‌ها و تبیین‌هاي فلسفی می شود تعریف کرد.

 

وقتی از او می‌پرسیم نشانه‌هاي این مساله کدام‌اند؟ پاسخ می دهد: این نشانه‌ها در کودکان این‌گونه هست که تعداد زیادی از این افراد، برای خود نام جنس مقابل را می‌پسندند. از اندام تناسلی خود انزجار دارند. مثلا پسرها وجود آلت جنسی خود را نفی میکنند و دخترها از نشسته ادرار کردن پرهیز می کنند و از رشد سینه‌ها هراسان می شوند.

 

آن‌ها عمدتا بر این باورند که وقتی بزرگ شوند جنس دیگری پیدا خواهند کرد. پوشش‌هایي که به جنس مقابل تعلق دارند، بهره گیری می کنند. احساس اضطراب و افسردگی و…

 

او معتقد هست:‌ این اختلال اصلا شایع نیست. علت رواج زیادی که در بعضی گزارش‌ها در مناطق گوناگون جهان وجود دارد، عمدتا ناشی از خطای تشخیصی هست. در صورتی که به آن توجه کافی نشود، تعداد زیادی از بیماران همجنس‌گرا با این گروه اشتباه شده و مشکل‌هاي درمانی زیادی بروز میکند.

 

دکتر کهن‌زاد درمورد چگونگی تشخیص نیز می گوید: برای تشخیص درست، توجه، زمان و تخصص لازم هست. اضافه بر این همجنس‌گرایی، افسردگی و اضطراب، اختلال‌هاي هورمونی و نقصان‌هاي روحی و روانی نیز باید در نظر گرفته شوند. به یاد داشته باشیم که اختلال هویت جنسی با روان‌درمانی معالجه نمیشود. تنها راه درمان این افراد، جراحی و فراهم سازی جنسیتی هست که بیمار در خود سراغ دارد.

 

او همین طور تاکید میکند: این بیماران، پس از گذران یکی از سخت‌ترین درمان‌هاي موجود در طب، وقتی بالاخره از زیر تیغ عمل طولانی چند ساعته جراحی چون من به در آمدند، با حضوری بدون تجربه، شکننده و نو در اجتماع هم‌شاگردی، همسایه و همکار شما خواهند شد. در نظر داشته باشید که این درست لحظه سنجش انسانیت شماست.

گفتگو با سامان ارسطو بازیگر ایرانی که تغییر جنسیت داد

گفتگو با سامان ارسطو بازیگر ایرانی که تغییر جنسیت داد

گفتگو با سامان ارسطو بازیگر ایرانی که تغییر جنسیت داد

گفتگو با سامان ارسطو بازیگر ایرانی که تغییر جنسیت داد