پارس ناز پورتال

شعر در راه زندگانی از محمد حسین شهریار

شعر در راه زندگانی از محمد حسین شهریار

شعر در راه زندگانی از محمد حسین شهریار 

در روز گرامی داشت محمدحسین شهریار برایتان شعر بسیار جذاب و خواندنی از این ادیب معاصر ایران داریم که در ادامه میخوانید. سید محمدحسین بهجت تبریزی “زاده 1285 – درگذشته ۱۳۶۷” متخلص به شهریار «پیش از آن بهجت» شاعر ایرانی اهل تبریز بود که به زبان‌هاي ترکی آذربایجانی و پارسی شعر سروده هست.

 

وی در تبریز به‌جهان آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. ۲۷ شهریور را “روز شعر و ادب پارسی” اسم‌گذاری کرده‌اند. وجه تسمیه این اسم گذاری سالروز درگذشت شهریار هست.

 

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم اي گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را
سخن با من نمی گوئی الا اي همزبان دل
خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان
خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را

 

اشعار شهریار

 

شب و جلوه ي جمال
شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
چه میکند بدو چشم شب فراق تو ماه
که این ستاره شماران ستاره بارانند
مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد
در این بهار که بر سبزه میگسارانند
به رنگ لعل تو اي گل پیاله هاي شراب
چو لاله بر لب نوشین جویبارانند
بغیر من که بهارم به باغ عارض تست
جهانیان همۀ سرگرم نوبهارانند
بیا که لاله رخان لاله ها به دامنها
چو گل شکفته به دامان کوهسارانند
نوای مرغ حزینی چو من چه خواهد بود
که بلبلان تو در هر چمن هزارانند
پیاده را چه به چوگان عشق و گوی مراد
که مات عرصه حسن تو شهسوارنند
تو چون نسیم گذرکن به عاشقان و ببین
که همچو برگ خزانت چه جان نثارانند
به کشت سوختگان آبی اي سحاب کرم
که تشنگان همه ي در انتظار بارانند
مرا به وعده جهنم مساز از او نومید
که کافران به نعیمش امیدوارانند
جمال رحمت او جلوه می‌دهم به گناه
که جلوه گاه جلالش گناهکارانند
تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست
که بندگان در دوست شهریارانههند