پارس ناز پورتال

شعر زیبا و عاشقانه از رابعه بلخی

شعر زیبا و عاشقانه از رابعه بلخی

شعر زیبا و عاشقانه از رابعه بلخی 

رابعه بنت کعب بلخی اولین زن شاعر زبان فارسی است. پدر رابعه والی بلخ بوده است و وی عاشق بکتاش غلام برادرش می شود که برایش تاوان مرگ را به همراه دارد. شعرهای عاشقانه او را در وصف معشوقه اش در زیر می خوانید:

 

ز بس گل که در باغ مأوا گـرفت

چمن رنگ ارژنگ مـانا گـرفت

شبا نافه مشک تبت نداشت

جهان بوی مشک از چه معنا گرفت

مگـر چشم مجنون به ابر اندر است

که گل رنگ رخسار ليلی گرفت

به می ماند اندر عقيقش قـدح

سرشکی که در لاله مأوا گرفت

قدح گـير چندی و دنيا مگـــير

که بدبخت شد آنکه دنيا گـرفت

سـر نرگس تازه از زر و سيم

نشان سر تاج کسری گرفت

چو رهـبان شـد اندر لباس کبود

بنفشه مگــــر دين ترسا گـــرفت

 

عشــق او باز اندر آوردم به بند

کـــوشش بسيار نامد سودمند

عشق دريايی کرانه نا پديد

کی توان کردن شنا ای هوشمند؟

عاشقی خواهی که تا پايان بری

پس ببايد سـاخت با هر ناپسند

زشت بايد ديد و انگاريد خـوب

زهر بايد خورد و پنداريد قند

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشيدن سخت تر گردد کمند

 

الا ای بـاد شـــبگـیـری پیــــــام مـــن بــه دلـبر بر

بگــو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر

به قهـــر از مــن فگندی دل به یک دیدار مهرویا

چنان چــــون حیدر کـــرار دران حصن خیبر بر

تو چـــون مـاهی و من مـاهی همی سوزم بتابد بر

غم عشقت نه بس باشـــــد جفــــا بنهادی از بربر

تنم چـــــون چنبری گشـــته بدان امیــــد تا روزی

ز زلفــــت برفتـــد ناگـــه یـــکی حلقه به چنبر بر

ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبــــــول دارم

که هــــرگـــز سود نکند کس به معشوق ستمگـر بر

اگر خواهی که خوبان را به روری خود به عجز آری

یکی رخســـار خـــوبت را بدان خــوبان برابر بر

ایا موذن بکار و حال عــاشــق گــر خبر داری

سحـــرگـاهـان نگـاه کــن تو بدان الله اکبـــر بر

مدارای “بنت کعب” اندوه که یار از تو جـدا ماند

رســـن گــــرچه دراز آید گـــذ ردارد به چنبر بر