پارس ناز پورتال

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن 

عروسک آنابل یکی از نمادهای ترس و وحشت در فیلم ها هست, اما چرا این عروسک را بعنوان یک علامت از ترس معرفی می‌کنند؟ از زمان نخستین فیلم «Conjuring» یک سوال ذهن تماشاگران را مشغول کرد; حکایت این فیلم تا چه حد بر زمینه واقعیت بود؟

 

آیا واقعا عروسک واقعی آنابل وجود دارد؟ و اگر چنین هست آیا به اندازه عروسکی که در فیلم نشان داده شد شیطانی هست؟پاسخ نخستین سوال بله هست, واقعا چنین عروسکی وجود دارد. با این حال یقین کردن یا نکردن حکایت هایي که درمورد این عروسک گفته شده به خودتان بستگی دارد.

 

سوال دم کمی پیچیده تر هست. تنها چیزی که مشخص هست آن هست که حکایت هاي واقعی آنابل اثبات کرده اند گاهی واقعیت از حکایت خیلی بدتر هست.عروسکی که باعث چنین صدمه هایي شده اکنون در موزه اِد و لورن وارن نگه داری می‌شود. عروسک را داخل یک جعبه شیشه اي با اخطار  باز نکنید  نگه داری می‌کنند.

 

با این که عروسک واقعی آنابل با انچه در فیلم «Annabelle; Creation» وجود دارد خیلی متفاوت هست, اما شمار زیادی از چیزهای ترسناکشان با هم یکسان هست.ظاهر این عروسک بسیار فریبنده هست. لورن وارن در باره آنابل می‌گوید; این ظاهر عروسک نیست که خوفناک هست, بلکه انچه درونش هست ترسناکش می‌کند; شیطان.

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

احتمالاً وارن ها به لطف فیلم «Conjuring» مهم ترین بخش حکایت باشند اما این شروع ماجرا نیست و خیلی گذشته از آن اتفاقاتی افتاده هست.شروع ماجرای خوفناک عروسک آنابل از سال 1970 شروع شده هست زمانی که یک مادر برای دخترش دُنا که دانشجوی پرستاری بود بعنوان هدیه تولد از فروشگاه اسباب بازی فروشی یک عروسک میخرد.

 

در آن زمان دُنا با دوستش آنجی زندگی میکرد و یک ماه از کادویی که مادرش به او داده بود می گذشت.عروسیک خیلی زود ماهیت واقعی خود را نشان داد و برای این دو دختر تبدیل به یک کابوس واقعی شد.

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

آنابل با چند حرکت اندک کارش را شروع کرد – گاهی اوقات دستش را لزرش می داد. چیزهایی که می‌توان به راحتی توجیهشان کرد.دُنا و انجی برایشان سوال نمی شد که چرا آنابل از روی صندلی به زمین آمده – احتمالا افتاده؟ اما خیلی زود حرکات افزایش پیدا کرد و دیگر نتوانستند توجیهی بیاورند.

 

آن ها عروسک را در اتاق دُنا می گذاشتند و سپس آن را بیرون اتاق انجی پیدا می‌کردند. طولی نکشید که امور از بازرسی خارج شد. دو دختر ادعا میکردند که آنابل به آن ها حمله میکند و حتی اقدام به خفه کردن یکی از دوستانشان کرده.

 

حملات آنابل
لو دوست نزدیک این دو دختر خیلی نسبت به عروسک بد بین بود و حس میکرد این عروسک تسخیر شده هست. اما آن ها توجهی نکردند و می‌گفتند این فقط یک عروسک هست. اما حکایت روی شیطانی تری به خود گرفت و آنان را وادار به اقدام کرد.

 

انها در قسمت هاي گوناگون آپارتمان خود یادداشت هایي را پیدا کردند که به ظاهر چندان عجیب نبود به جز این که چیزهایی عجیبی روی کاغذ هاي پوستی نوشته شده بود و دخترها نمیدانستند انها از کجا می‌آیند.هر یادداشت پیامی متفاوت داشت, ” به لو کمک کن ” و ” به ما کمک کن ” تنها دو همانند از پیام هایي بود که با خطی کودکانه نوشته شده بودند.

 

یک روز دُنا از سرکار بر میگردد و متوجه خون روی دست هاي عروسک می‌شود.آنابل سر جای مادام العمر اش روی تخت بود, اما لکه هاي قرمز روی دستش چشم دُنا را گرفت – به نظر خون می آمد. گویا مایع قرمز رنگ از درون خودِ عروسک بیرون می آمد.دیگر همه ي چیز خیلی جدی شده بود و دخترها باید کمک می‌گرفتند. بنابراین از یک مدیوم « احضار کننده روح » کمک خواسته شد.

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

احضار روح و روحِ یک دخترِ مرده
نخستین مدیم بعد از یک جلسه احضار روح یک تیئوری را مطرح کرد. او برای دخترها حکایت دختر هفت ساله اي را گفت که سالها پیش مرده بود.بر زمینه گفته هاي مدیم ساختمان آپارتمان درست جایی بود که پیکر دختر پیدا شده بود. وقتی عروسک به این آپارتمان برده شده بود روح آنابل ظاهراً آنجا بوده و به عروسک علاقه مند شده و خواسته که آن را تسخیر کند. و بدین ترتیب دختر واقعی – آنابل هیگینز – تبدیل می شودبه عروسک آنابل.

 

در یک عمل پیش بینی نشده و حیرت آور دخترها تصمیم میگیرند آنابل را نگه دارند. در واقع دو دختر دلشان به حال عروسک و دختر مرده می سوزد اما این احساس همدردی دوامی نمی آورد.یکسری کابوس و تصورات خوفناک به سراغ دُنا می‌آید و این هم باعث نمیشود عروسک را کنار بگذارد اما وقتی دوستشان لو مورد حمله قرار میگیرد مجدد رو به کمک خواستن می آورند.

 

حمله وحشیانه عروسک
به نظر می‌رسید که عروسک اصلا از لو خوشش نمی‌آید.یک شب لو از خوابی عمیق بیدار میشود بی درنگ وحشت به سراغش می‌آید. او کبوسی بد دیده بود اما این بارحسش متفاوت بود.لو بیدار شده بود اما توانایی حرکت را نداشت. به اطراف اتاق نگاه می‌کند اما چیزی نمیبیند. سپس شروع می‌شود.

 

او پایین را نگاه میکند و میبیند آنابل پایین پایش ایستاده, عروسک به آرامی شروع به بالا رفتن از پایش میکند, از روی قفسه سینه اش می گذرد و همانجا می‌ماند. چند لحظه بعد دست هاي عروسک دور گردن لو قفل می‌شود و شروع به خفه کردنش میکند. لو میگوید بعد از این رخداد از هوش رفته و صبح روز بعد به هوش آمده و اصلا نمی دانسته این رخداد واقعا افتاده بود یا یک کابوس بوده.

 

اما روز بعد پاسخ این سوالش را گرفت.لو در اتاق انجی به دنبال نقشه بود تا خود را برای یک سفر جاده اي حاضر کند که صدایی را از اتاث دُنا میشوند اما دُنا در منزل نبوده.لو فکر می‌کند کسی بی اجازه وارد منزل شده اما زمانی که متوجه میشوند صدا مربوط به آنابل بوده از وحشت بی حرکت میشود و ترسش دیگر بهبود پیدا نمی‌کند.

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

لو وارد اتاق دُنا می‌شود اما کسی را آنجا نمیبیند, آنابل به جای این که مثل همه ي وقت روی تخت باشد روی صندلی نشسته بوده و چیز دیگری تغییر نکرده بود. لو به سمت عروسک میرود اما ناگهان فلج وحشتناکی را در کل بدنش حس می‌کند و احساس می‌کند کسی پشت سرش هست.

 

احساس فلج در منطقه قفسه سینه اش افزایش می‌یابد. به پایین نگاه میکند جای پنجه می‌بیند طوری که گویی کسی رویش پریده و به شدت با پنجه به آو ضربه میزند. روی هم هفت اثر پنجه ایجاد می‌شود, سه ضربه عمودی و چهار ضربه افقی, همگی داغ و سوزان.لو با وحشت به اطرافش نگاه می‌کند اما هیچکس جز خودش آنجا نبوده. هیچ توضیحی جز آنابل به ذهنش نمی‌آید.

 

توضیح؟
آثار خراش را دیگران نیز می توانستند ببینند. اما به شکل رازها آمیزی اثر خراش ها در عرض دو روز مفید شد. هیچ اثری هم از آن ها وجود نداشت.دُنا با یک کشیش به اسم پدر هگان تماس گرفت اما او گفت این موضوع مربوط به ارواح هست و او به قدرت بالاتری نیاز دارد. با اِد و لورن تماس گرفته شد

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

این زوج مثل شکارچیان ارواح بودند و به این مسائل رسیدگی میکردند. آن ها خیلی زود متوجه شدند عروسک روحی شیطانی و غیر انسانی دارد.وارن گفت این عروسک تسخیر نشده هست اما توسط یک روح بازرسی میشود. اشیاء بی جان را نمی‌توان تسخیر کرد اما ارواح می‌توانند به آن ها متصل شوند.

 

زوج وارن به موقع باخبر شدند چون آن ها احساس می‌کردند کارهای آنابل در ادامه می توانست باعث مرگ یکی از اعضای آن منزل شود.آپارتمان طی فرآیندی تمیز شد, اِد در این راستا می‌گوید; معنویت فضای منزل را با کلمات بالا بردیم که شامل هفت صفحه جملاتی بود که طبیعتی مثبت داشتند و مناع ورود شیطان به منزل می‌شدند. پافشاری ماروی این بود که منزل را سرشار کنیم از قدرت مثبت و خدا.

 

دُنا دیگر عروسک را نمیخواست.وارن ها قبول کردند که عروسک را با خود ببرند و اِد آنابل را برای نگه داری به موزه خود برد. اِد میگوید عروسک چندین مرتبه به کشیدن ترمز خودرو و منحرف کردن حکم آن اقدام کرده.

 

اِد برای جلوگیري از حملات عروسک آنابل روی آن آب مقدس ریخته و به نظر تاثیر گذار هم بوده. « چه حرفا  »

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

وقتی به منزل رسیدند اِد عروسک را روی یک صندلی نزدیک میز خود می‌گذارد. او میگوید پس از مدتی عروسک روی هوا شناور شد اما پس از آن مجدد روی زمین افتاد. طی چند هفته اي که گذشت عروسک باز هم شروع به حرکت و چرخیدن در منزل میکند.

 

یک روز کشیشی به مشاهده اِد میرود. عروسک را روی صندلی می‌بیند, عروسک را برمی دارد و خطاب به آن میگوید; آنابل تو فقط یک عروسک پارچه اي هستی و نمی تواني به کسی صدمه برسانی و سپس آنابل را به گوشه اي می اندازد.اِد وحشت زده و با فریاد می‌گوید; بهتر بود این حرف را نمی زدی!

 

یک ساعت کشیش رفت, اِد و همسذرش از او خواستند وقتی به منزل رسید با آن ها تماس بگیرد تا مطمئن شوند که رسیده. چند ساعت بعد کشیش تماس گرفت, وقتی به یک چهار راه شلوغ رسیده بود ترمزهای ماشینش از کار می افتند و تصادف وحشتناکی میکند و به زحمت از آن جان تندرست بدر میبرد.

درباره عروسک جن زده آنابل و داستان های ترسناک آن

وارن ها تنها یک توضیح برای این رخداد می‌بینند و آنابل را به یک محفظه شیشه اي منتقل میکنند که حاوی دعاهایی بود, درب آن را قفل میکنند و در موزه قرار می‌دهند جاییکه این عروسک هنوز در آن قرار دارد.وقتی از لورن درمورد اوضاع عروسک شیطانی پرسیده شد او گفت پس از انتقال به موزه با کمک یک کشیش آنجا و عروسک را تقدیس کردیم.

 

دعاهایی وجود دارد که مانع جلوی شیطان را میگیرد – درست مثل حصار برقی برای سگ.به نظر می‌رسید که همه ي چیز پایان یافته اما گویی آنابل مهار شدنی نبود.لورن بارها اخطار داده بود که اگر کسی عروسک را مورد تمسخر قرار دهد رویدادها خوبی نخواهد افتاد.

 

روزی یک مرد به مشاهده موزه می‌رود او که حکایت هاي آنابل را شنیده بود شروع به دست انداختن مورد آنابل می‌کند و از او می‌خواهد اگر واقعا قدرتی دارد روی بدنش خراش ایجاد کند. اِد به آن مرد می‌گوید; پسرم باید از این جا بروی . کوشش می‌کند از او محافظت کند اما خیلی دیر بوده.

 

دوست همان مرد تعریف میکند ما روی دوچرخه بودیم و داشتیم به ماجرایی که درمورد آنابل گذرانده بودیم می خندیدیم و مسخره اش میکردیم که ناگهان او تصادف کرد و با سر به یک درخت برخورد کرد. « کلید رازها این حکایت مسخره کردن آنابل  »

 

مرد بی درنگ کشته شد و دوستش نیز حدود یک سال در بیمارستان بستری بود.آنابل همان طور در قفسه ماند. لورن پس از مرگ همسرش مجدد به موزه بازگشت اما حاضر نیست حتی به این عروسک نگاه کند چون معتقد هست بدترین شیء موجود در موزه هست.