در اینبخش مجموعه اي از تصاویر غمگین برای پدر فوت شده را میبینیم. پدر ستون اصلی خانواده اسـت، وقتی نباشد خلا بزرگی درون مان حس میکنیم اما یاد و خاطره پدر این خلا را پر میکند، کسانی کـه پدر خودرا از دست داده اند سعی میکنند همیشه یاد و خاطره پدران آسمانی شان را زنده نگه دارند. بهمین منظور امروز عکسها و متن هایي برای یادبود پدران فوت شده را مرور میکنیم.
کاش می شد هیچ خونه اي
تـو حسرت شنیدن صدای نفس پدر نباشه
قدرش رو بدون کـه مطمئنم
مثل پدر مـن
بهترین پدر دنیاست❤
پدر
همون کسیکه لرزش دستش
دیگه چیزی از چای توی استکان
باقی نگذاشته
ولی بهت میگه بـه مـن تکیه کن
و تـو انگار
کوه رو پشتت داری
برای گفتن کلمه “بابا” دلم پر می کشه
برای گفتن این کلمه این جا بهترین جاست
این جا کـه دور از چشم خیلی هاست
بی دغدغه از عزیزترین گفتن چقدر لذت داره
دلم بینهایت براش تنگ شده
خیلی سخته
ولی بازم مجبورم برای دلخوشی مامان
لبخند بزنم
مـن اگر میخندم مال آن اسـت کـه بمانم زنده
خنده ام تلخ ترین قصّۀ جانی سرد اسـت
خنده ام سرد ترین لحظۀ یک زندگی
پر درد اسـت خنده ام مهر غم اسـت
آخرین لحظۀ یک حالت و درد
وقت خندیدن مـن
لب و دل ، چشم و وجودم همه ی دیدن دارد
لب پر از خندۀ ظاهر و دلم غرق غم و
ماتم و درد تا بـه امروز نخندیدم باز
خنده هایم همـه مفهوم یکی بودن وتنهایی
دستان مـن اسـت
و عجیب اسـت کـه مـن میخندم
كاش میشد قلبمو مثل بادكنک رها كنم
تا بیاد بـه آسمون و تقدیمت كنم
بگم كه خیلی بیشتر از خیلی دوستت دارم
بگم كه بعد رفتنت چقدر دلتنگتم
بگم كه دارم از دوریت می میرم
كاش می شد یبار دیگه فقط یه بار دیگه
خدا بهم فرصت بده تا تـو رو لمس كنم
تا بهت بگم چقدر سخته نگفتن بابا
دلم برات خیلی تنگ شده باباجونم
درود.. درود میکنم بابا… اما نه بـه هوای شنیدن جواب سلامت… درود میکنم بـه یاد خنده و صدای مهربانت… ثانیه ها نبودنت را شمردم دقیقه شدند…دقیقه هاي نبودنت ساعت شدند. ساعت هاي نبودنت روز شدند و روزهای نبودنت شب شدند. شب هاي نبودنت بـه هفته کشیدند و هفته ها ماه شدند و ماه ها سال… اکنون دو سال اسـت کـه حسرت تـو جگرم را سوزانده…
چندیست کـه هر پنج شنبه راهی خانه ات میشوم و سنگ مزارت آغوش امنی اسـت برای گریه هایم… چند وقت اسـت کـه مادر سنگ مزارت رابا اشک چشمانش میشوید. چند وقت اسـت کـه بی وفایی پیشه ات شده بابا…. چند وقت اسـت کـه سنگینی غم نبودنت رابا مرور خاطراتت کـه لحظه هاي زندگی ام را میسازند تحمل میکنم. راستی….مهربان بابای مـن؟ آنجا کـه هستی حالت خوب اسـت؟ یاد مـا هم میکنی؟
یادت هست فرزندانی داشتی کـه روزهای نبودنت رابا امید بازگشتنت از سفر غربت میشمردند و روزی می رسید کـه انتظار تمام می شد و آغوشت تمام دلتنگی شان را تسکین میداد؟ بخاطر داری همسری داشتی کـه اجازه نمیدادی کسی از گل نازکتر بـه او بگوید و هرروز کـه میگذشت. بـه این امید بود کـه یک روز بـه بازگشتت از سفر نزدیک تر شده. بـه فرزندانت وعده ي بازگشتت را میداد؟
یادت هست کـه چطور دلت آمد انتظارمان را برای همیشه پایان دهی؟یادت هست چطور دلت آمد همسرت را تنها بگذاری؟ کاش…خدای بالای سرت با ماندنت مدارا میکرد. کاش…زخم هاي تنت را ندیده می گرفت!کاش… موقع رفتنت فکر نازهای همسرت را می کردی! دخترانت مثل همیشه پشت در بـه انتظار بازگشتت نشسته اند.. پسرت مثل همیشه در آرزوی بازگشتت بـه سر می برد…
بابا
فقط یکبار امتحان کن؟
فقط برای یکبار..
شاید، برگشتن ات دست خودت باشد…
بعضیا عجیب مینالن
از غم غصه دنیا
یکی نیست بهشون بگه
تـو کـه پدر داری چرا مینالی؟
دلم شعری میـــخواهد برای بودنت, بوییدنت… پدر مـن حسود ام. بـه دخترکی دلتنگ کـه پدر بوسه بر چشمهایش می نهد. مـن حسودم بـه دخترکی گل فروش کـه شب در آغوش پدر آرام میگیرد. مـن حسودم حتی بـه خاکی کـه تـو را در آغوش گرفته اسـت حسادت نبودنت دخترانه هایم رابه باد میدهد و آرزوهایم را رخت تاریکی می پوشاند. حسرت بـه دل ماندم دراین روزهای بی کسی:
حسرت دوباره دیدنت
حسرت لحظه اي بوییدنت
حسرت گهگاهی دیدنت
حتی از دور…
مـن حسودم بـه عکسی کـه تـو مرا در آغوش داری. عکسی کـه مادر میخندید و باران می بارید. مـن حسودم حتی بـه باران هاي ناگهانیکه بوسه بر گونه هاي تـو میزنند. اگر باران ببارد بغض هایم را فریاد خواهم زد آسمان رابه مهمانی خواهم خواند و باران رابه هم آغوشی چشمانم خواهم برد تا شاید این اشک هاي داغ پیغام دلتنگی ام را برایت بیاورند.مـن حسودم حتی بـه باران هاي ناگهانی. حتی بـه عکسی از مـن و تـو …
فکر می کردم قهرمان ها
چهارشانه و ورزشکارند
فکر میکردم قهرمان
باید با هیولا بجنگد
اما روزی پیرمردی را دیدم
نه چهارشانه بودو نه ورزشکار
نه جرات مقابله باهیولا داشت
و نه توانش را اما قلبی بزرگ
و قامتی برافراشته داشت
او قهرمان بود
او نامی بـه عظمت اسم پدر داشت
دلتنگتم مهربانم
بین خودمان باشد بابا
اما مـن دلم بابا می خواهد
بزرگ شده ام قبول اما
بدون بابا بزرگ شدن سخت اسـت
بدون بابا ،بـه آینده فکر کردن
دیوانگی می آورد بابا
بابا، بدون بابا خندیدن
بدون بابا زندگی کردن
بدون بابا شادی کردن سخت اسـت
بخدا سخت اسـت
کسی چـه می داند
مـن در پشت این چهره ي آرام از نبودنت
چـه دردها در دلم کـه ندارم
بابا؟! می شود یک خواهشی کنم؟
می شود از خدا جان بخواهی
برای یکبار هم کـه شده اجازه بدهد
وقتی مـن صدایت میزنم تـو جوابم را بدهی؟
می شود برای یک ساعت هم کـه شده
از آسمان بیایی زمین تا یک دل سیر نگاهت کنم؟
بابا ..دخترت این جا یعنی روی زمین
دور از تـو دلتنگ اسـت
خیلی
عکس غمگین برای پدر فوت شده + متن هاي یاد بود برای پدران آسمانی
پدر از دست رفته ام! بـه تـو فکر می کنم و آرام میشوم. دلم میـــخواهد برایت بنویسم، بدهم فرشتهها تا برایت بیاورند. می نویسم و می آیم سر آرامگاهت می خوانم. تـو کجایی؟ آیا در مقبره هستی؟ یا دراین قاب عکس کـه هرگاه دلم برایت تنگ میشود؛ آنرا غرق بوسه می کنم. دوست دارم برای تـو بنویسم و با تـو حرف بزنم تا شاید دلتنگیام کم شود اما پدر از دست رفتهام، تـو رابه جان مادر با مـن حرف بزن.
صدای تـو را میخواهم تا آرام شوم. میخواهم از مـن چیزی بخواهی تا بگویم: چشم! میخواهم سراغم را بگیری. اما نمیگیری. باورم نمی شود کـه دیگر نتوانم صدای تـو را بشنوم. هر وقت پیرمردهای تسبیح بـه دست را میبینم، یاد تـو میافتم، میگرداندی و میگردانی. می گفتم: بابا! تسبیحت رابه مـن بده تا ذکر بگویم. می گفتي: تـو با انگشتهایت ذکر بگو. دستانت رابه مـن بده.
میخواهم با انگشتهاي تـو ذکر بگویم. گاهی هراسناک از جا برمیخیزم و بهانهات را میگیرم. بـه اتاق خالی تـو میروم. روی کتابهایت خاک نشسته اسـت و مـن بـه اندازه هر ذره گرد و غبار هزار هزار بار غصه می خورم. دلم میـــخواهد این جا بودی و برایم کتاب میخواندی. آنجا کـه لقمان بـه پسرش می گوید کـه پدر و مادر را شکرگزاری کن و مـن بخاطر تـو شکرگزاری کنم و از تـو بخاطر همه یچیز تشکر کنم…