پارس ناز پورتال

مصاحبه جالب با غزل شاکری بازیگر سریال شهرزاد

مجموعه : اخبار سینما
مصاحبه جالب با غزل شاکری بازیگر سریال شهرزاد

گفت و گو دیدنی با غزل شاکری بازیگر سریال شهرزاد 

غزل شاکری بازیگر سریال شهرزاد هست که در قسمت دوم آن نیز حضور دارد، شاکری در خوانندگی نیز تجربه دارد و ترک هاي متعددی بصورت غیر رسمی از وی منتشر شده هست. گلنار اسم گلی بود که گفتن پرپر گشته. شکر خدا دوباره به ده ما برگشته. خیلی ها با این آهنگ خاطره دارند و شاید وقتی دوباره گلنار را با شکل و شمایلی اخیر در قاب تلویزیون دیدند، یاد دوران کودکی خود کردند.

 

غزل شاکری «گلنار» با همان کلوچه هاي خوشمزه میهمان ما بود تا بتوانیم گپ و گفتی از دوران بحبوحه تا نبودش در سینما داشته باشیم. گرچه ناگفته نماند گلنار گرچه در قاب تلویزیون و پرده سینماها نبود ولی صدایش در گوش تک تک ما شنیده می شد. غزل داستان امروز ما هم گلنار دارد و هم آذر. شما هر کدام را دوست دارید با همان حس گفتگویش را بخوانید.

مصاحبه جالب با غزل شاکری بازیگر سریال شهرزاددردسرهای گلنار!

چه شد که وارد هنر و سینما شدید؟

 

– بنده دختر خانم فرشته طائرپور هستم و شاید حضورم در سینما عمده عجیب نباشد ولی چون میدانم سوال بعدی شما چیست خودم جواب میدهم و اینکه اصلا مادرم در گزینه من بعنوان گلنار نقشی نداشتند. آقای پرتوی نویسنده و کارگردان فیلم، من را بعنوان بازیگر این نقش گزینه کردند

 

و مخالفت هاي خانم طائرپور هم نتیجه نداشت. گلنار برای من تجربه خیلی بزرگی بود و باعث خیلی از اتفاق هاي شیرین و گرچه تند و تیز آن زمان و قبل و حال من شد.

 

عکس العمل هاي بعد از اکران فیلم را یادتان هست؟

 

– جدی خیلی شیرین بود چون کمتر کسی بود که فیلم را ندیده باشد و حتی تا نوار قصه آن هم اکران شده بود و طبعا در مدرسه و خیابان شناخته می شدي و دردسرهایی که شناخته شدن در سن و سال هاي کمتر به وجود می آورد.

 

فقط 5 سال بعنوان بازیگر

بازیگری شغل تان نیست و همه ي کار در عرصه هنر انجام می‌دهید؟

 

– من عاشق خلق کردن هستم. صدا و عکس و خط و قلم و رنگ و بو و طعم و خیلی چیزهای دیگر را ابزاری می‌دانم برای مجسم کردن یک خواسته و تخیل. وسایلی برای انتقال حس و حالی به مخاطب عام یا خاص. حالا یک دسته از مخلوقات فقط از یکی از این ابزار بهره گیری می‌کنند و دسته دوم اکثر از یک ابزار دارند و در طول این سال ها در کنار خیلی چیزهایی که نفهمیدم و نمی‌دانم حداقل این را مفید فهمیده ام که من از دسته اول نیستم.

 

اما در برخی حرفه ها مانند بازیگری وقتی شما یک یا دو کار انجام می‌دهید و دیده میشوید همه ي فکر می‌کنند شما فقط بازیگر هستید. از دید مردم کم کار جلوه میکنید و حقیقتا هم من یک بازیگر کم کار هستم. در همین راستا می‌گویم طراحی هستم که گاهی بازی می‌کنم. من در طول این 5 سال بعنوان بازیگر فقط یک فیلم، یک تله فیلم،

 

یک کنسرت تئاتر و یک سریال کار کرده ام که همه ي اش برایم شیرین و دوست داشتنی بوده و شکر خدا و به لطف دوستان و همکاران اکثرشان کارهای شاخصی از آب در آمدند.

مصاحبه جالب با غزل شاکری بازیگر سریال شهرزاد

از شهرزاد و آذر بگویید و آن نامه عاشقانه که خیلی از دل ها را خون کرد.

 

– من تا به حال سریال بازی نکرده بودم و فارغ از تمام ویژگی هایي که در شهرزاد بود، برای من سفر تاریخی که در اتسان وجود داشت خوشگل بود. من همه ي وقت در این سریال خودم را جای مادربزرگم می گذاشتم که قرار هست مادر من را به جهان بیاورد. درست در همان سال ها که کودتای 28 مرداد در حال رخ دادن بود، مادر من در شکم مادربزرگم داشت

 

جان می‌گرفت و این برای من خیلی حس ویژه اي را متجلی میکرد، مخصوصا زمانی که روی سنگفرش هاي خیابان لاله زار راه می رفتم مدام این خاطرات را برای خودم در ذهنم مرور و صحنه سازی می‌کردم.

 

با کارگردان عزیزی چون آقای فرهادی چقدر کل کل کردم!!!

 

از خاطرت دردسرها و شناخته شدن آن دوران کودکی برای مان تعریف کنید؟

 

– از این جا شروع کنم که علت سال ها بازی نکردنم همین شناخته شدن بود. آن سال ها سال هاي بسیار سختی بود و سختگیری ها هم طبیعتا صد عمده بود. مثلا در مدرسه همکلاسی هایم بدون اطلاع من آلبومی از تصاویر من را در همۀ حالاتم در مدرسه جمع کرده بودند و کلی داستان هاي ممنوعه برایم ساخته بودند

 

و بعدش من به جای انها مواخذه می‌شدم. معلمی داشتم که مخالف بازیگری بود و چون چند ماهی از سال را به جای مدرسه در جنگل گذرانده بودم و سرگرم فیلم برداری بودم از من نه درس می پرسید نه به روی خودش می آورد که من برگشته ام، طنز بود.

 

انگار یک جورایی داشت تنبیهم میکرد. با اینکه دختربچه اي بودم با روپوش مدرسه مانند بقیه همکلاسی هایم می رفتم برای خودم چیپس و پفک بخرم و شاگرد بقال میخواست دنبالم راه بیفتد و برایم تا دم در منزل شعر بخواند یا تولد می رفتم می‌خواستم مانند همۀ خوشحال باشم ولی باید جوابگوی یک سری سوالات از جنس دیگری می‌شدم. تجربه کاری گلنار و خود خاطراتش برایم بسیار بسیار شیرین بود ولی در حقیقت شهرتش من را در آن دوران خیلی اذیت کرد.

 

پس یکی از دلایل مخالفت مادرتان با حضور در گلنار را همین شهرت و مسائل بعدش میتوان بیان کرد؟

 

– شاید. راستش دل شان نمیخواست چون خودشان در این حرفه میباشند من هم به اجبار وارد اینکار شوم و حق گزینش دیگری نداشته باشم. خیلی دیدنی هست که بدانید بعد از گلنار و به علت کمبود بازیگر در آن دوران، کارهای زیادی به من توصیه شد و بدبختانه یا خوشبختانه خانواده نگذاشت من از آن باخبر شوم تا زمانی که دیپلم را گرفتم

 

و من را کنار خود نشاندند و همه ي ماجرا را برایم تعریف کردند و گفتند ما تمام مسائل را به تو انتقال ندادیم تا درس تو تمام شود و خودت گزینش کنی که می خواهي در این حرفه باشی یا نه، که گرچه بعد از انتقال حق گزینه به من، خودشان هم تعجب کرده بودند که هر کس به من پیشنهادی می داد با جواب منفی من روبرو می شد.

 

شما پیشنهادهای کارگردان هاي خیلی خوبی از جمله اصغر فرهادی برای بازی در شهرزیبا را رد کردید و یک دفعه در وقتی همۀ خواب بودند دیده شدید، کمی خودتان توضیح دهید؟

 

– گرچه اینجوری که شما مطرح می‌کنید نبود اما همین حالا که فکرش رو می‌کنم خنده ام میگیرد که من با کارگردان عزیز و قدری چون آقای فرهادی اونقدر کل کل کردم! در آن سال ها من حال و هوای خودم را داشتم و در آستانه سفری نه عمده کوتاه به خارج از ایران بودم.

 

دلم راضی نمی شد جلوی دوربین برگردم. توصیه آقای فرهادی عزیز و صحبت هاي شان برای فیلم شهرزیبا دودلم کرد تا بیایم و خودم را راضی به بازی کنم و یکدل بشوم، دیر شد و ترانه علیدوستی عزیز و هنرمند دختر موفرفری آن فیلم شد و من هم از ایران رفتم. از آن زمان سال هاي زیادی قبل و من از اینجور خاطره ها عمده دارم تا اینکه مهندسی طراحی صنعتی خواندم و در شاخه معماری داخلی مشغول به کار شدم.
مصاحبه جالب با غزل شاکری بازیگر سریال شهرزاد

در تمام این سال ها خارج از حوزه سینما به طراحی داخلی مشغول بودم یا در پشت صحنه سینما در حوزه طراحی صحنه و لباس حضور داشتم. در موسیقی هم همکاری زیادی با آهنگسازان بنام و خوش ذوقی داشته ام ولی چرایی بازی من در کار وقتی همه ي خواب بودند این هست که واقعا به طور اتفاقی بازیگر آن کار شدم.

 

وقت فیلم برداری به علت مشکلاتی که برای گزینش بازیگر پیش آمد به من توصیه دادند و عجیب که من هم پذیرفتم. گرچه همۀ اتفاقات فیلم را دوست داشتم ولی نقش، نقشی نبود که بعد از آن همۀ سال بخواهم بگویم به وجد آمدم.توفیقی شد اجباری و دری شد تا با دنیای بازیگری آشتی کنم و انجامش دادم. واقعا اتفاقی در آن بازی کردم. کار اصلی ام طراحی و تولید و ساز لوکیشن ها بود و صد گرچه کار روی موسیقی فیلم که گرچه زمان ما را وارد بازی هم کرد.

 

از چه زمانی تصمیم گرفتید با تصمیم خودتان و به طور جدی دوباره به فضای سینما و بازی برگردید؟

 

– آینه هاي روبرو پایان جدی کار نکردن و حضور پر رنگ من در سینما بعد از گلنار بود. دوباره در اینکار طراح صحنه بودم. تجربه کاری شیرینی بود. مشغول بازدید لوکیشن ها بودیم با خانم نگار آذربایجانی عزیز و باید به لوکیشن زندان می رفتیم و من هم چادر سر میکردم.

 

حواسم به برانداز کردن گوشه و کنار زندان بود و تو حال خودم بودم و نمی دانستم در همان لحظه ها دارم به چشم کارگردان به جای بازیگر فیلم مینشینم و به این ترتیب شدم رعنای آینه هاي روبرو که واقعا دوستش داشتم. خدا را شکر دیگران هم راضی بودند. آن سال کاندید دریافت دو سیمرغ برترین بازیگر نقش اول از جشنواره فیلم فجر شدم و دیپلم افتخارش را هم گرفتم. بعد هم لطف منقدین و داوران جشن منزل سینما و چندین جشنواره بین المللی خارج از ایران نصیبم شد.

 

چرا گلنار آن قدر برای شما تجربه پررنگی هست؟ در سن و سال کودکی جلوی دوربین رفتن برای نخستین بار، برای شما چه احساسی داشت؟

 

– مشاهده نمایید همراه شدن و رفیق شدن با بچه ها و حتی کودک درون بزرگ ترها حس خیلی خوبی دارد که توصیفش به این راحتی نیست. در دوران جنگ شاید خیلی شادی و نشاط درون جامعه مان کم بود و گلنار به نظرم توانست کمی از آن نشاط و شادی را برای آن دوره و حتی نسل بعدی به همراه داشته باشد اما در کنار همه ي این حال و احوالات خوش، حواشی خودش را هم داشت.

 

فیلم سال 67 بود که ساخته شد و عمده هم از انقلاب نگذشته بود. گرچه ناگفته نماند قبل از گلنار در بخشی از فیلم ماهی آقای پرتوی برای اینکه من را محک بزنند، در مقابل دوربین بازی کردم. راستش اصلا خاطره سختی از مقابل دوربین قرار گرفتن ندارم.

 

متن نقش آذر را خواندم و گریه کردم و سپس با اشتیاق قبولش کردم

چطور جزو شهرزادی ها ماندگار شدید؟

 

– سر تئاتر در روزهای آخر اسفند بودیم آقای فتحی عزیز هم میهمان نخستین شب هاي اجرا بودند، چند وقت بعد از طرف ایشان پیغامی برای بنده آمد و زمزمه هایي از شروع تولید یک سریال شروع شد و پشت بند آن پیغام و چند ماه بعد در دفتر تولید سریال شهرزاد نشستیم و به گفتگو درمورد کار و نقش آذر، متن را بردم و خواندم و گریه کردم و سپس با اشتیاق قبولش کردم.

مصاحبه جالب با غزل شاکری بازیگر سریال شهرزاد

واکنش مردم نسبت به آذر چطور بود؟

 

– همان موقع که متن را خواندم مفید می دانستم رقیب شهرزاد داستان شدن کار آسانی نیست، برای همین سعی نکردم جای وی را بگیرم. سعی کردم با پررنگ تر کردن تفاوت ها، جای خودم را پیدا کنم و از روی کامنت ها و در فضای مجازی مشخص بود که مردم اوایل از ورود نقش آذر به قصه دل خوشی نداشتند، چون واقعا عشق فرهاد و شهرزاد را دوست داشتند و اصلا دل شان نمی‌خواست این وسط سر و کله زن دیگری پیدا بشود.

 

آن هم به قول عده اي، این دختر دهاتی این وسط چیکار میکند؟! حالا عیب نداره! چه ساده هست؟ اي وای اینکه خبرچینه؟! وای خاک بر سرش کنند اینکه بچه هم دارد! برخی دلشون به رحم اومده بود و برخی بد و بیراه نثارم می‌کردند و از این جور حرف ها ولی داستان هر چی جلوتر می رفت مردم دل شان با آذر صاف تر شد و وقتی که شعر عاشقانه را گفت و مرد دیگر اکثریت دوستش داشتند.

 

اگر بخواهید آذر را توصیف کنید چه میگویید؟

 

– شهرزاد سریالی بود دراماتیک و سراسر عاشقانه و در این میان آذر زنی بود با قابلیت هاي خاص که حقش بود سرنوشت شیرین تری داشته باشد اما با انچه روزگار به سرش آورده بود درگیر بود. آمد و با تمام گرفتاری هایي که داشت گرفتار عشق به فرهاد هم شد. به قول خودش بدجوری هم گرفتار شد. در نهایت هم کسی بود که در بحبوحه ناکامی آبروی عشق را خرید!

 

بعنوان حسن ختام حرفی دارید که با بچه هاي هم دهه اي خود داشته باشید.

 

– اگر توانستم لحظه اي شادشان کنم یا دل شان را بلرزانم یا تاثیری روی حال و احوال شان داشته باشم بسیار خوشحالم. اینکه بتوانی بخشی از لحظات زندگی آدم دیگری شوی فرصت و حس قشنگی هست. اگر گلنار آن زمان برای شان شادی آورد و حال آذر دل شان را لرزاند و برای عده اي اشک شان را هم جاری کرد، از طرف گلنار ابراز خوشحالی و از طرف آذر با تک تک شان همدردی می‌کنم. مفید و خوش و عاشق باشند و بمانند.

 

ولیعصر یکی از برترین خیابان هاي دنیاست

طی دوران کودکی شیطنت هم داشتید یعنی از آن دسته بچه هایي بودید که از دیوار راست بالا می‌روند؟

 

– دیوار که نه ولی از درخت عمده بالا می رفتم یا بهتر هست اینجور بگویم که از روی دیوار می رفتم بالای درخت ولی خب با فیلم گلنار مجبور شدم کمی از شیطنت هایم کم کنم. شاید ملاحظه کارتر شدم.

مصاحبه جالب با غزل شاکری بازیگر سریال شهرزاد

پس گلنار نگذاشت شما کودکی کنید؟

 

– در نهایت، هم گلنار کار خودش را کرد هم غزل ولی خدا را شکر، کودکی خیلی خوبی داشتم و حسابی از آن لذت بردم. یک مادربزرگ و یک منزل بزرگ و یک ایل بچه که با هم بزرگ شدیم.

 

خانواده چند نفره بوده اید که مقیاس ایل را به کار بردید؟

 

– یک خواهر و یک برادر ولی دختر و پسرخاله هایي دارم که ما از بچگی در منزل مادربزرگ با هم بزرگ شده ایم. در کل بچگی گرمی را داشته ام، شانس این را داشتم که مادرم عضو کانون پرورش فکری کودک و نوجوان باشد و برای همین سینما و کتاب تا دل تان بخواهد می رفتیم و می خواندیم و بسیار هم سفر می‌کردیم.

 

من مادربزرگی دارم که خیلی خوش صحبت میباشند و کلا اهل خاطره گویی هست. من نمی دانستم روزی در شهرزاد تمام داستان هایي که مادربزرگم برایم از لاله زار تعریف میکرد، برایم در آن مرور می‌شود. مثلا می‌گفت کجای لاله زار نان خامه اي می‌خورند یا کجا جوراب ابریشمی که در ایران نبوده می بردند

 

پیش ارمنی ها رفو میکردند یا باقالی پلوی معروفی که یکی از رستوران هاي خیابان لاله زار می داد و همه ي این‌ها خیلی برای بازی من در شهرزاد و رابطه حسی با آن کمک کرد.

 

پس با این تفاسیر خیابان لاله زار خاطره انگیزترین مکان شهر تهران برای شماست؟

 

– لاله زار را از دید بزرگترهایم می شناسم اما در واقعیت با خیابان ولیعصر خاطره بیشتری دارم. آنجا سروکله ام عمده پیدا می‌شود. واقعا عاشق درخت هایش هستم. یعنی هر چه اکثر سفر می‌کنید، قدر این خیابان را اکثر میدانید. به نظرم جزو قشنگ ترین خیابان هاي جهان هست.

 

تضادهای آذر و یکدست بودن رعنا

عکس العمل مادرتان با جواب مثبت شما برای بازگشت به سینما چطور بود؟

 

– خانم نگار آذربایجانی رفته بودند به مادرم گفته بودند که بازیگر نقش رعنای من غزل هست و بازیگرم را پیدا کردم و مادرم گفته بود مطمئن نباش جوابش مثبت باشد! خودت برو راضی اش کن ولی خب نگار این توان را داشت که غزل را راضی کند و من چقدر از نگار ممنونم که اینکار را کرد. با رعنا شدن یادم آمد

 

که من چقدر در بحبوحه فرار کردن از بازیگر بودن بازی کردن را دوست دارم. چقدر از اینکه مدتی خودم را جای دیگری بگذارم و به جایش زندگی کنم برایم به طور عجیب و عمیقی شیرین هست.

مصاحبه جالب با غزل شاکری بازیگر سریال شهرزاد

رعنا و آذر تقریبا در یک سبک بودند، نظر خودتان چیست؟

 

– در ظاهر شاید اما حقیقتا رعنا زن یکدست تری بود. تا قبل از ورشکستگی شوهرش عمری ساده زندگی کرده بود و آرام اما زندگی آذر پر از داستان هاي عجیب بود. فعالیت هاي سیاسی اش، طبع شاعرانه اش، مرگ شوهر اول، بیوه بودن و بچه داشتن و خانواده دلسوزی نداشتن. ازدواج دوم او از روی جبر و فقر،

 

و باز مرگ شوهر دوم و آزارهای برادر، بارها و بارها سرنوشت زمینش زده بود و او زخمی تر از قبل باز بلند شده بود. شاید بزرگترین وجه تشابه این دو تعلق شان به طبقه گرفتار جامعه زمان خودشان بود و اینکه هر دو با دل شان تصمیم می‌گرفتند و هر دو عاشق بودند.

 

چه خصلت آذر برای شما زیبا بود که آن را قبول کردید؟

 

– تمام تضادهایی که درون و بیرونش بود از عشقش به فرهاد تا همکاری با گروه هاي چپی و مشکلاتش با برادر و کلی دیگر که همه ي این‌ها برای من خوشگل بود.

 

آشنایی ام با عالم موسیقی و بلد بودن زبان انگلیسی، من را برد تا روی صحنه

تئاتر در روزهای آخر اسفند که در حقیقت کنسرت تئاتر بود، از دید من دارای دو ویژگی بود. برای بیننده ها بخش آواز خواندن بازیگرانش ویژه بود و برای خود من اتفاق بزرگ این بود که نخستین تجربه کاری ام در تئاتر بسیار سنگین و با آقای رحمانیان شکل گرفت. اشکان خطیبی و من تنها بازیگران این تئاتر بودیم و مطمئنا علت گزینش شدنم فقط بازیگر بودنم نبود. آن کار، تئاتر موزیکال بود و بخش هاي آوازی اش همۀ به زبان انگلیسی بود.

 

آشنایی ام با عالم موسیقی و آواز و بلد بودن زبان انگلیسی، من را برد تا روی صحنه تالار وحدت و بعنوان نخستین تجربه تئاتری، سنگ بزرگی بود برای من که خوشبختانه با راهنمایی هاي آقای رحمانیان و همراهی اشکان خطیبی و گروه حرفه اي موسیقی و همخوان هاي خوش صدا، سنگ مان به هدف خورد.