پارس ناز پورتال

فواید و تاثیرات تنها بودن و خلوت کردن با خود

فواید و تاثیرات تنها بودن و خلوت کردن با خود

فواید و تاثیرات تنها بودن و خلوت کردن با خود 

خلوت کردن با خود و تنها بودن برای مدتی،مي تواند تاثیرات مثبتی در زندگی ما داشته باشد،روابط اجتماعی ما نیز گاهی به تنهایی نیاز دارد. فکر مي کنید چه چیز مُخلِ لذت در روابط، خلاقیت ما و آرامش فکر ماست؟ ممکن هست حیرت کنید اما پاسخ آن این هست فقدان تنهایی!

 

اثبات شده که تنهایی و خلوت کردن با خود یکی از نیازهای مهم بشر در این دنیای پر سر و صدا هست. در واقع، تنهایی به ما فرصت مي دهد تا به طریقی بسیار گسترده تر با بقیه ارتباط برقرار کنیم.ما در اجتماعی زندگی مي کنیم که با ستایش استقلال، از بیگانگی مي هراسد. دنیایی که ما در آن زندگی مي کنیم، دنیای ارتباطات هست.

 

جمعیت کره ي زمین از سال ۱۹۵۰ تاکنون دو برابر شده هست و شهرنشینی و اقتصاد تازه ي جهانی روابط اجتماعی را متحول کرده هست. تلفن هاي بی سیم و تلفن همراه، محل شغل ما را با همۀ ي جنبه هاي زندگی ما مرتبط کرده هست: مذهب دیگر نیازمند محیطی آرام و خلوت برای راز و نیاز نیست بلکه در مساجد و کلیساهای بزرگی ایجاد مي شود

 

که روابط اجتماعی را توسعه مي بخشد. طبق گفته هاي روزنامه نیویورک تایمز، ما رو به سوی دنیایی در حرکتیم که “تلفن هاي همراه، پیجرها، و ابزارهای نقل و انتقال اطلاعات، ما را همۀ وقت} در دسترس همدیگر قرار مي دهد.” اما از نگاهی دیگر، مي بینیم که کاملاً خارج از دسترس همدیگریم. نیاز به تنهایی و خلوت سازنده فراموش شده هست و ما نیز دراین فرآیند رو به فراموش شدنیم.

 

و اکنون بیش از پیش، نیاز به تنهایی داریم. تنها بودن به ما این امکان را مي دهد تا زندگی هایمان را تنظیم و تعدیل کنیم. به ما شکیبایی، ثبات، و توانایی برای برآوردن نیازهایمان اهداء مي کند. تنهایی میل ما به اکتشاف و کنجکاوی ما برای کشف ناشناخته ها، فردیت و امید ما به آزادی را دو زیاد مي کند. اوقات تنهایی سوخت زندگی ما را فراهم سازی مي کند.

 

من بعنوان یک روانشناس شاهد فواید بی شمار تنهایی برای انسان بوده ام و می دانم که چطور ارتباطات ما را تقویت می کند. یکی از بیمارانم روزی مقاله بسیار دیدنی توجهی برایم عنوام کرد و آن این بود که با وجود عشق و علاقه ي عالی و صمیمیت بی اندازه اي که بین انها وجود دارد، اما هیچوقت با هم در یک زمان به رختخواب نمیروند

 

یا از خواب برنمی خیزند. و یکی از برترین لحظات برای او زمانی هست که صبح ها تنهای تنها فنجانی قهوه برای خود مي ریزد و به خواندن روزنامه مشغول مي شود. او با اطمینان بیان مي کرد که به هیچ عنوان حاضر نیست این لحظات تنهایی را با سکس اکثر با همسرش عوض کند. و همین مسئله یکی از عوامل بسیار مهم در ایجاد صمیمیت بین آن ها بوده هست.

 

در یک ارتباط‌ هر دو طرف نیاز دارند که زمانهایی تنها باشند، اما با همدیگر بودن هم یکی از نیازهای زیاد بشر برای رسیدن به خوشبختی هست. خلوت و تنهایی یکی از مهم‌ترین اولویت هاي طبیعت هست: خواب یکی از راه هاي طبیعی برای تنهایی هست. اما با افزایش تعداد کلینیک هاي بی خوابی و مشکلات مربوط به آن و فروش بسیار زیاد داروهای خواب آور، حتی این اصلی ترین مفَرِ طبیعی برای تنهایی هم دچار مشکل شده هست.

 

اشتباه ما در این هست که تصور مي کنیم که تنهایی و دلبستگی به هیچ عنوان با هم سازگاری ندارند. جنبه ي شفابخشی تنهایی در روانشاناسی امروز از نظر دور نیست و “وقفه” در ارتباط‌ یکی از نوعی استراتژی و مکث احساسی به شمار مي رود.

 

تنها اما نه بی کس و غریب

طی قرن جدید، روش برخورد ما با تنهایی تا حد زیادی تغییر کرده هست. تنها بودن همه ي وقت مفهوم نبود دیگران را به دنبال نداشته هست. در قرون وسطی، این لغت تغییر معنا داده و به معنای تکمیل فردیت وجودی انسان درآمده هست. در فرهنگ لغت مذهبی، “عُزلت” به معنای تجربه ي وحدت و یکی شدن با پروردگار هست.

 

در عین حال کلیه ي معانی تنهایی اشاره بر فقدان چیزی دارد. عزلت و تنهایی از دیدگاه اجتماعی همواره مفهومی منفی به دنبال داشته هست و تنها بیرون رفتن به مفهوم ضداجتماع بودن هست.تنهایی درواقع یکی از بارزترین خطرات بی کس شدن هست. و تصوراتی از قبیل ترس هاي دوران کودکی برای طرد شدن و نادیده گرفته شدن را زنده مي کند

 

و باعث می‌شود بعضی افراد برای فرار از آن به برقراری ارتباط با دیگران پناه ببرند. تنهایی هم مانند اضطراب و احساس گناه، جزئی از انسان بودن هست و این مفهوم را زنده مي کند که از طرف اجتماع درک نمیشویم و از اجتماع و ارتباطات داخل آن دور هستیم. و به طرز شگفت انگیزی مي تواند چنین تصوری به وجود آورد که ما برای ارتباط با خودِ درونیمان و تنها شدن وقت نمیگذاریم.

 

روانشناسی به تازگی شروع به تشخیص و تمیز دادن تنهایی از بی کسی و عزلت کرده هست. آرزو برای داشتن دوست، آشنا یا فامیل، دلیل تنهایی نیست، و پیدا کردن کسی برای این منظور هم راه چاره ي آن نیست. حتی افرادی که در خانواده هایي شلوغ و پر رفت و آمد هم زندگی مي کنند ممکن هست به همان اندازه ي کسانی که تنها زندگی مي کنند،

 

تنها و ناشناس باشند. وابستگی ها خود به خود مکمل ارتباط‌ ها نیست. در بعضی موارد، وابستگی ها، فقط به قیمت صلح و سازش با همدیگر سر پا میباشند و صحبت از گرو و گروکشی به میان مي آید. گرچه ازدواج هاي مفید هم وجود دارد، اما اگر ما اصولاً حیوان هاي اجتماعی هستیم، چرا وابستگی و دلبستگی اینقدر برایمان مشکل شده هست؟

 

اکثر افراد مي خواهند با پیدا کردن کسی یا چیزی که هم تنهایی انها را حفظ کند و هم آن ها را در جمع همنوعانش قرار دهد، به دنبال حفظ تعادل میباشند. اوقات تنهایی و اوقات باهم بودن نیازمند حفظ ریتمی یکنواخت هست تا تعارض ایجاد نشود. حتی اجتماعاتی که تاکید بسیار زیادی بر رفت و آمد و وابستگی هاي خانوادگی دارند

 

هم مفَر و روزنه اي برای خلوت کردن با خود و دور شدن از اجتماع فراهم مي کنند. مسافران و توریست هاي غربی که به کشور ژاپن سفر مي کنند معمولاً از وجود نشیمن گاه هاي یک نفره اي که در مجامع عمومی برای تنها نشستن افراد تهیه شده هست، شگفت زده مي شوند.

 

اوقات تنهایی کجاست؟

وقتی به صحبت هاي بیمارانم در مورد همسر، خانواده یا دوستانشان گوش مي دهم، تعجب مي کنم که چطور وقتی به انها وقفه و فرصتی برای تنها بودن داده مي شود، احساس قدردانی و سپاس دارند. دقیقاً مانند زندانیانی که بدون خواست خود آن ها به آن ها آزادی و مرخصی مشروط داده مي شود، تصور مي کنند که آزادی برایشان هدیه اي دلپذیر و باارزش هست. از اینرو، وقتی فکر کنند که حتی نمیتوانند یک روز را هم به تنهایی استراحت کنند، بسیار ناراحت مي شوند.

 

احتمالاً بزرگترین اشتباه ما در طریقه ي نگرش ما در مورد تنهایی هست. دقیقاً مانند نیاز و علاقه ي ما به غذا که به طرق گوناگون فراهم سازی و ارضاء مي شود، به تنهایی هم مي توان به طرق گوناگون دست پیدا کرد، در جمع دوستان، در اجتماعات پر رفت و آمد، در خواب، و….برای تنها بودن حتماً نیاز به سکوت و آرامش نیست،

 

مي توان آن را در اتاقی که یک عالمه ادم مشغول رقصیدن میباشند هم پیدا کرد، مي توان ان را هنگام نماز و راز و نیاز با پروردگار، در طبیعت، در یک عمل خلاقانه، پشت میز کامپیوتر، و حتی در کنار همسرتان پیدا کنید.

 

تنها در طبیعت

یکی از راه هاي تنها شدن، تجربیاتی هست که ما را با طبیعت پیوند مي دهد. در سال ۱۹۹۳، بورگ اوسلند، کاشف نروژی، یکی از دشوارترین سفرها را در تاریخ کوتاه ي سفرهای قطبی به انجام رساند. با یک سورتمه ي ۳۰۰ پوندی به تنهایی ۶۰۰ مایل را تا قطب شمال روی یخ راند. و فقط یک یا دو بار در هفته با پایگاه خود از طریق رادیو ارتباط برقرار مي کرد.

 

پس از این سفر یکنفره که ۵۲ روز به طول در گزارش هاي خود اعلام کرده بود: “از تنها ماندن مي ترسیدم. هیچوقت تا به حال مجبور نبوده بودم که این همه ي شب را به تنهایی در چادر به سر ببرم. اما تنهایی یکی از بزرگترین و برترین تجربیاتی بود که در این سفر نصیب من شد.”

 

افرادی را در تاریخ مي بینیم که از محدودیت هاي تمدن و زندگی جمعی به ستوه آمده و به دنبال تنهایی به کوهستان ها، جنگل ها و مراتع خالی از سکنه پناه برده اند که مظهر آرامشند. همه ي ي ما از کودکی به دنبال جایی هستیم که جاده اي در آن نباشد اما فضای پهناور و گسترده اي پیش رویمان باشد. متاسفانه، خیلی از ما از روی الزام و راحتی، باید یاد بگیریم که چطور تنهایی خود را در زندگی روزمره مان در طبیعت جستجو کنیم.

 

تنهایی و پروردگار

طی گردشی که در صومعه ي سانتا ماریا در اسپانیا داشتم، وارد بزرگترین و ساده و بی زینت ترین حرم شدم و از سکوت و آرامش آن واقعاً به حیرت آمدم. نقطه ي اشتراک جستجوی پروردگار و جستجوی خلوت و تنهایی در چیست؟ هر مذهبی باید زمان هایي را به راز و نیاز و عبادت اختصاص دهد. و ارتباط‌ ي فرد با پروردگار تنها راه حل پارادوکس تنهایی و وابستگی هست.

 

معمولاً گفته مي شود که تفکر و تامل یکی از برترین راه ها برای دستیابی به آرامش فکری هست و به همین دلیل هست که سفرهایی که بشر برای رسیدن به حقیقت و رستگاری مي پیماید همۀ به تنهایی انجام گرفته اند. زیارت هاي مذهبی هنوز هم مانند قبل انجام یم شوند، اما کوتاه تر از قبل میباشند.

 

گرچه این اقامت هاي کوتاه مدت در مکان هاي مذهبی قابل مقایسه با سفرهای چندین و چند ماهه ي سابق به سمت زیارتگاه ها نیست. اما بودائی ها هنوز به شکل زائر زندگی مي کنند چون زندگی را آلبوم اي از لحظات زمان حال مي دانند که فرد را از وابستگی ها جدا کرده و با پروردگار یکی مي کند.

 

برای توسل اکثر به مذهب، باید زمانهایی نیز برای تنهایی در نظر گرفته شود. کتاب راز آفرینش به این مسئله ي بنیادی مي پردازد. در داستان آفرینش خداوند روز جمعه را روز استراحت قرار داده و آن را از سایر روزها جدا می‌کند. این روز روزی بوده که فرد باید در زندگی خود و کتاب مقدس تفکر و تامل کند. ما هم مي توانیم همین کار را انجام دهیم، فقط کافی هست روزی یا حتی ساعتی از هفته را ساعت استراحت خود قرار دهیم و در آن به راز و نیاز و عبادت بپردازیم.

 

سرزمین شگفت انگیز تکنولوژی

در فیلم صامت کلاسیک “عصر جدید”، چارلی چاپلین بعنوان یک انسان مدرن به طور دیوانه واری تند و تند بین دستگاه ها چرخ مي خورد و پیچ ها را سفت مي کرد. امروز همتای پُست مدرن چاپلین پشت کامپیوتر مي نشیند و تند و تند کلیدهای صفحه ي کیبورد را فشار مي دهد و از چَت روم به ایمیل خود و از این سایت به آن سایت مي رود

 

و در واقعیت مجازی آنچنان با حرارت تکاپو مي کند که همان آشفتگی را ایجاد مي کند. من اعتقاد دارم که دنیای کامپیوتری تلاشی هست برای حل مشکلات مربوط به تنهایی و نیازهای اجتماعی. در فرهنگی که دیگر هیچ اوقات تنهایی و سرزمین خالی از سکنه اي وجود ندارد، کامیوتر دستگاهی هست که همه ي چیز در خود دارد: انگیزش، علم و دانش،

 

اخبار، اوقات تنهایی، ارتباطات، و حتی سکس. اما وقتی نفهمیم که چرا تکنولوژی کامپیوتر ما را به خود جذب مي کند، قادر نخواهیم بود بهره گیری اي تمام و کمال از آن داشته باشیم. سوال این هست که آیا ما در تماشای تلویزیون یا بهره گیری از کامپیوتر به دنبال اوقات تنهایی هستیم بدون این که نیاز به تنها بودن خود را درک کنیم؟ یا این که دیگر قادر به زندگی بدون وجود وقفه هاي تکنولوژیکی مانند کامپیوتر نیستیم؟

 

یکی از دوستانم همۀ وقت} آرزو داشت که در یک جنگل گم شود و یک گوشی تلفن همراه هم با خود داشته باشد. درآن صورت بود که مي توانست هم از تنهایی و خلوت موجود در آن جنگل بهره گیری کند و هم هر وقت که خواست با دنیای خارج ارتباط برقرار کند. پوینده ي اینترنت هم به هیچ عنوان به طور کامل از دنیای بیرون جدا نمی‌شود. روز به روز مردم اکثر از قابل دترس بودن مودم هاي ارتباطی و تلفن (حتی در هواپیما و اتاقهای هتل) اذیت مي شوند

 

چون این چیزها باعث مي شود فکر کنند که باید کار کنند. در هیچ زمان دیگر از تاریخ، جسم و ذهن انسانها اینجور قابل دسترس نبوده هست. این روزها آنلاین بودن روشی غربی برای برآورده کردن نیازهایمان به تنهایی و باهم بودن هست، اما به چه قیمتی؟ ساکت ماندن در مقابل لذات تنها بودن ما را نسبت به فریب و اغوای شگفتی کامپیوترها کور نگه مي دارد.

 

تنها در خلسه

دگرگونی وضعیت هاي هوشیاری در دهه ي شصت با انقلاب تمرینات مدیتیشن امکانپذیر شده هست. دگوگونی حالت، حلقه ي اتصال به همان حس نیاز نخست به تنهایی هست که در رحم مادر تجربه مي کنیم و به ما امکان مي دهد که بدون فهم انچه که در دنیای بیرون مي گذرد، در دنیای درون خود غرق شویم.

 

برای مثال رقص ترنس نوعی خاص از تنهایی را ارائه مي دهد. اگر به خلسه بعنوان راهی برای جدایی و هم پیوستگی با ارتباطات اجتماعی در نظر بگیریم، آنگاه آن را راهی هوشمندانه برای تعدیل اوقات تنهایی با وابستگی هایمان خواهیم یافت.

 

با هم و تنها: گفتگو در روابط

آیا داشتن ارتباط‌ هاي دراز مدت امکان‌پذیر هست؟ من این را باور دارم، اما هدف من بازسازی و ترمیم نیاز به اوقات تنهایی هست.زمانی عشق هاي رمانتیک و روابط استوار و پابرجا متضاد یکدیگر فرض مي شدند. اما امروز، با دقت به تحقیقی که روی زوج هاي گوناگون انجام گرفت، اثبات شد که دو طرف در ارتباط‌ باید با هم در هارمونی و هماهنگ باشند.

 

باید بتوانند از کهنه شویی و بچه داری تا سکس هاي آتشین و نابهنگام تغییر وضعیت دهند. فشاری که روی زوج ها برای همۀ وقت} با هم بودن، کمتر از فشار کلی که روی انسانها در همۀ ي سطوح اجتماع وجود دارد نیست. آیا همه ي ي این‌ها بدون نیاز یکی از طرفین برای وقفه و تنهایی صورت مي گیرد؟ مسلماً خیر، چون به نظر مي رسد که هرچه صمیمیت بین انسانها اکثر و اکثر مي شود، تعداد زوج هایي که به دنبال طلاق و جدایی میباشند هم اکثر و اکثر مي شود.

 

بعد از آن جذبه ي نخست که بین دو طرف به وجود مي آید که خود را جدا نشدنی از یکدیگر می دانند، طرفین نیاز پیدا مي کنند که خودشان را بشناسند. فروکش هماهنگی و هارمونی بین زوجین به ندرت قسمتی از فرایند گذر عشق از مراحل نخست انگاشته مي شود. وقتی به دینامیک هاي روابط از لنز تنهایی نگاه مي کنیم، درک ما از این موضوع تغییر مي کند.

 

مثلاً جنگ و جدل مي تواند دلایل زیادی داشته باشد. خیلی اوقات عصبانیت تجلی همان نیاز به تنهایی هست که این راه را برای نمود خود پیدا کرده هست. خیلی از ما کودکیمان یادمان هست که چطور شاد و شاد با دوستانمان بازی مي کردیم، اما موقع جدا شدن از هم دعوا و مجادله داشتیم، که جدا شدنمان را از هم آسانتر مي کرد.

 

وقتی بیماران، چه زن و چه مرد، از جدایی و گسیختگی از عزیزان و همسرانشان صحبت مي کنند، من به وضوح اشتیاق و علاقه ي آن ها را برای تنها شدن مي بینم. به دلیل باورها و اعتقادات مغشوش و درهم برهم ما درباره خلوت و تنهایی، اکثر درباره مشکلاتی که برای ایجاد صمیمیت با بقیه ي آدم ها داریم با روانشناس مشاوره مي کنیم

 

تا این که به او بگوییم که نیاز به تنهایی داریم. ما فکر مي کنیم که اگر از تنها بودن خود لذت ببریم، به همسرمان خیانت کرده ایم. پیشنهاد ي من این هست که به تنهایی مانند جزئی از تجربه هاي روزمره نگاه کنیم نه یک مانع مصنوعی برای شرکت در اجتماع.حال باید ببینیم که چطور برای تنها بودن بحث و گفتگو مي کنیم؟ اصطلاحاتی مانند “من مهلت تنفس مي خواهم”

 

باعث رنجش طرف مقابل خواهد شد و معمولاً عدم پذیرش مواجه مي شود. من می توانم یک تغییر زیاد را تصور کنم. آدم ها همدیگر را ملاقات مي کنند. علایق و بی علاقگی هاي هم را کشف مي کنند. سؤال ها جدی تر می شود. “کجا دوست داری زندگی کنی؟ دوست داری بچه دار بشی؟ و…چرا چند سؤل دیگر به آن اضافه نکنیم: “دوست داری تنها باشی؟

 

چند وقت یک بار؟ بگذار برایت بگویم که تنهایی برای من چه مفهومی دارد.” این نوع گفتگوها ما را قادر مي سازد که بدون تهدید و اذیت کردن همدیگر، آزادانه نیازهایمان را به زبان بیاوریم.در یک نقطه، عاشق و معشوق ها هم به انسانهایی عادی تبدیل مي شوند. با نمود دوباره ي واقعیت، بیقراری که از داشتن مدت زمان کمی برای خلوت و تنهایی به وجود امده

 

دوباره نمودار مي شود. در اینجاست که طرفین مي خواهند به وابستگی ها و ارتباطات فردی خود در زندگی برگردند. زوج هاي هوشیار کسانی میباشند که ازادانه با هم در این ارتباط‌ صحبت مي کنند و با هم تصمیم مي گیرند که چه مدت زمان را به تنهایی و چه مدت زمان را با هم سپری کنند.

 

تعهد در ارتباط‌ هم مي تواند سوگندی لذت بخش باشد و هم زنجیری که به دور گردن فرد بسته مي شود. در تنهایی خود مي توانیم مسائل را تجزیه و تحلیل کنیم و به تفکر و تامل درباره زندگی بپردازیم. تنهایی همه ي وقت راه فرار از تعهد و ارتباط‌ مان نیست. گاهی از اوقات بعد از مدت کوتاهی تنهایی فرد دوباره به همسر و طرف خود برمید و تعهد خود را محکمتر مي کند.

 

تنهایی خلاقانه

همۀ ي ما هنرمندان تنها و خلاق را مي شناسیم. تنهایی یکی از مهم ترین راه ها برای خلاقیت هست. درواقع، تحقیق بر روی نوجوانان خلاق و باهوش نشان مي دهد که با استعدادترین نوجوانان کسانی میباشند که تنهایی خود را خیلی دوست دارند. اما هنرمند وجود همه ي ي ما باید پیه ریسک جدایی را به تن بمالد، چون درواقع ساختن یک زندگی باارزش و سعادتمندانه خود عملی خلاقانه به حساب مي آید.

 

چطور مي توانیم ارزش تنهایی را برای داشتن یک زندگی کاری خلاقانه بسنجیم؟ خستگی ذهنی و جسمی محصول سرعت بالای تغییرات کار هست. ما خیلی از آدم ها را مي شناسیم که قرار ملاقات هایشان با دوست هایشان را کنسل مي کنند و مي گویند آن قدر خسته ام که وقتی به منزل برسم یک راست به تختخواب پناه خواهم برد.

 

در عجبم که آدم ها چطور توانسته اند زمانهای طولانی برای صرف ناهار را به ناهارهای تند و سریع پست میز کار خود جایگزین کنند. انسان امروز که در جنگ و جدال برای آماده کردن تقاضای مشتریان در ساعت مقرر هست، به نیاز خودب رای تنهایی فکر نمی‌کند و از فقدان ان ناراحت نمیشود. اما یک روز به ان مي رسند و سعی مي کنند که وضعیت کاریشان را کمی تعدیل کنند و اکثر از قبل به خود بپردازند.

 

تنهایی چه به ما عرضه مي کند؟

راه حل هاي خلاقانه ي زندگی نیاز به تنهایی دارد. برای فکر برای حل مشکلات لاینحل باید تنها بود. دیگران به ما الهام مي دهند، اطلاعات مي گیریم، تمرین عملکرد ما را بهبود مي بخشد، اما با همۀ ي این احوال برای کشف و سنجیدن مسائل نیاز به تنهایی داریم.خلاقیت طبیعی که در همۀ ي ما وجود دارد، در نتیجه ي تنهایی نمود پیدا مي کند. عشق در تنهایی نمو مي کند. خلاقیت و کنجکاری هر دو در نتیجه ي تفکر و تامل رشد مي کنند.

 

 به گزارش پارس ناز ما باید تنهایی را از قید و بند مفهوم منفی بی کسی و عزلت رها کنیم و آن را از جنگ و جدل هایش با دلبستگی ها و تعهدات دور کنیم. آسودگی و آرامشی که در نتیجه ي تنهایی، تامل و تفکر، و خیالپردازی به وجود مي آید تخمین ناپذیر و بسیار گرانبها هست. یادتان باشد که عشق تنها لازمه ي سلامت روح و روان نیست. کار و خلاقیت هم برای سلامت آن لازم هست.

 

تنهایی یکی از برترین حافظان روح و وجود انسان هست. باید طوری زندگی کنیم که هر لحظه را لحظه اي جدید با حساسیت اکثر به افکار، احساسات، و شور جسمانی خود فرض کنیم. این پیام اصلی تنهایی هست و از طریق همین خودآگاهی هست که تنهایی درونی و زندگیمان مي شکفد.