امروز لیستی از بهترین فیلمهای رازآلود و شوکه کننده در تمامی دوران را جمع آوری کرده ایم، فیلم هایي با داستان پیچیده و رازآلود کـه تا سکانس آخر شـما و تردیدها و پیشبینی هاي شـما رابه چالش میکشند و همانطور کـه کارگدان ها انتظارش را دارند در آخر فیلم شـما رو دست میخورید! و این بـه جذابیت داستان ها و فیلم ها اضافه میکند، در ادامه با پارس ناز همراه باشید تا این فهرست جذاب را مرور کنیم.
مقدمه
سینماروها از تماشای فیلم هایي کـه پیچش هاي داستانی خوبی داشته باشند خوششان میآید. منظور از پیچش داستانی، تغییراتی ناگهانی در داستان اسـت کـه بـه یک باره تصورات شـما از داستان و شخصیت ها را تغییر داده و شـما رابه این نتیجه میرساند کـه تا لحظه وقوع این پیچش در داستان کاملاً در اشتباه بوده اید. پیچش هاي داستانی فیلمهای پیچیده در صورتی کـه درست انجام شوند میتوانند هیجان انگیز و بسیار تاثیر گذار باشند.
بسته بـه اینکـه تغییر داستان چگونه انجام میگیرد، میتواند باعث موفقیت یا شکست فیلم شود. اگر این پیچش داستانی نابهنگام، نامناسب و بی معنی باشد میتواند باعث خراب شدن فیلم شود. اما اگر پیچش داستانی مذکور با عقل جور بوده و تمامی شکاف هاي موجود در داستان تا آن لحظه را پوشش دهد و بدون این پیچش داستان فیلم گنگ باشد، چنین پیچشی در جهت التیام و اعتلای فیلم عمل خواهد کرد.
اخطار:
ناچاراً و بدلیل ماهیت مطلب وادار بـه افشای بخش زیادی از داستان فیلم هستیم، بهمین دلیل پیشاپیش از شـما خواننده عزیز بابت اسپویل کردن داستان عذرخواهی میکنیم.
نخستین تجربه کارگردانی دانکن جونز یکی از پیچیده ترین و بهترین فیلمهای علمی تخیلی در عصر مدرن سینماست. در فیلم «ماه» «Moon» سام راکول نقش یک معدنچی در کره ماه را روایت میکند کـه انتظار پایان ماموریت سه ساله اش را میکشد و ناگهان در مییابد کـه بعد از پایان این ۳ سال، کمپانی استخدام کننده اش، یک نسخه کلون شده را جانشین او می سازد.
در پیچشی غیرمنتظره و شوکه کننده او می فهمد کـه خود نیز یک نسخه کلون شده بوده کـه جای گزین نسخه اي دیگر شده اسـت و این سیر همان گونه تکرار میشود. تا اینکـه او این ماجرا را فهمیده و بعد از فکر کردن طولانی بـه آن میتواند از دانش خود برای سود بردن از این موضوع استفاده نماید. راکول تمامی احساسات شخصیت خود رابه زیبایی و نهایت مهارت بـه نمایش میگذارد.
گرچه راکول در نهایت بخاطر فیلم «سه بیلبورد بیرون از ابینگ، میزوری» «Three Billboards Outside Ebbing, Missouri» در مراسم اسکار امسال برنده جایزه اسکار شد اما بازی او در فیلم «ماه» نیز شایستگی دریافت جایزه اسکار را داشت کـه جایزه نگرفتنش بسیاری را از داوران اسکار ناامید ساخت. فیلمهای علمی تخیلی اینچنینی اینروزها کمتر ساخته میشوند و این مایه تاسف اسـت.
دنباله هایي کـه بعد از فیلم اورجینال «اره» «Saw» آمدند همه ی بـه شدت روی کشتار و خشونت داستان متمرکز شده بودند و همین موضوع باعث شده همه ی فراموش کنند کـه فیلم اول این فرانچایز درسال ۲۰۰۳، عاری از خون ریزی بودو در واقع یک داستان هوشمندانه با پیچش هاي داستانی فراوان بود. داستان بسیار وحشتناک شروع میشود:
دو پسر بنام هاي آدام و لارنس در دستشویی بیدار میشوند. در حالیکـه بـه دیوار زنجیر شده و یک پيکر بین انها قرار دارد. این دو باید دلیل زندانی و زنجیر شدنشان را پیدا کرده و فرار کنند. از طریق داستان پردازی غیرخطی، با گذشته این دو مرد و شخصیت هایشان آشنا میشویم و درمی یابیم کـه پلیس در حال جستجوی قاتلی بنام قاتل اره برقی اسـت و رفته رفته همه ی چیز برای تمامی افراد از جمله مخاطب مشخص میشود.
در انتهای فیلم دو پیچش داستانی بزرگ وجوددارد کـه هیچ کدام از آنها قابل انتظار نبودند. نخستین و شوکه کننده ترین پیچش داستانی این بود کـه جنازه اي کـه بین آدام و لارنس قرار داشت در واقع یک پيکر مرده نبود. این جنازه ناگهان بلند شده، رو بـه دوربین میایستد و مشخص میشود کـه او همان قاتل سریالی اسـت کـه آنها را در درون دستشویی زندانی کرده اسـت.
پیچش داستانی دیگر این اسـت کـه مشخص میشود همان لحظات اول فیلم کـه آدام بیدار میشود و سیفون را میکشد، در واقع کلید آزادی خود رابه ته فاضلاب می فرستد. همانند تعداد زیادی از فیلمهای دیگری کـه چنین پیچش هاي شوکه کننده اي دارند، دراین فیلم نیز با خاموش شدن چراغ ها و بسته شدن و البته رها کردن آدام برای مرگی در تاریکی و تنهایی توسط قاتل داستان، بیننده با حس درماندگی و ناامیدی بحال خود رها میشود.
«مردان چوب کبریتی» «Matchstick Men» یکی از فیلمهای ریدلی اسکات اسـت کـه کمتر مورد توجه قرار گرفت. این فیلم هم در باکس آفیس عملکرد ناموفقی داشت و هم برای تبدیل شدن آن بـه یک فیلم کالت کلاسیک زود اسـت. با این وجود نمیتوان از حس کمیک و شوخ طبعی تاریک این فیلم و بازی هاي خیره کننده دو بازیگر نقش اولش، نیکلاس کیج و سام راکول گذشت کـه شخصیت دو مرد تبهکار را بازی میکنند.
شاید بتوان ادعا کرد کـه این فیلم بهترین فیلم تبهکاری از زمان ساخت «نیش» «The Sting» با هنرمندی رابرت ردفورد و پل نیومن بوده اسـت و البته بسیار تاریک تر ازآن. ظاهرا داستان در مورد دختر شخصیت روی با بازی نیکلاس کیج اسـت کـه بـه یکباره وارد زندگی پدر و همکارش میشود کـه کارشان قتل افراد تبهکار اسـت. در میانه هاي داستان روی بیهوش میشود ودر بیمارستان بـه هوش میآید.
او از پلیس میشنود کـه همدستش «فرانک» همراه با دختر روی از محل سانحه فرار کرده اند. روی بعد از بدست آوردن هوشیاری خود از بیمارستان میرود ودر مییابد کـه او در واقع در رخت خواب خود در درون یک کانتینر بالای یک گاراژ قرار داده شده بود. او بـه جستجوی دخترش میرود اما همسر سابقش بـه او میگوید کـه او سالها قبل سقط جنین داشته ودر واقع روی هیچ فرزندی ندارد و…
زمانی کـه کوین اسپیسی جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای بازی در فیلم «مظنونین همیشگی» «The Usual Suspects» دریافت کرد چنین گفت: «خب، کیسر سوز هر کـه کـه باشد، میتوانم بشما بگویم کـه امشب از شادی مست خواهد کرد». تمامی داستان توسط شخصیت وربال کینت روایت میشود اما در لحظات پایانی فیلم مشخص میشود کـه:
تمامی داستان فیلم توسط این شخصیت بر اساس کلماتی کـه روی دیوارها نوشته شده و اطلاعاتی کـه روی بُردهای اطراف بازداشتگاه وجود داشته سرهم شده اسـت. بـه محض خارج شدن او از اداره پلیس دیگر خبری از لنگیدن و دیگر ویژگی هایي کـه وی در تمام این مدت ادای آنها را در می آورد نیست و وربال سوار ماشینی میشود کـه راننده آن همان کسی اسـت کـه در تمام این مدت مخاطبان فکر میکردند آقای کوبایاشی اسـت.
اسمی کـه در واقع از لیوان قهوه کارآگاه پلیس گرفته شده بود. قدرت این پیچش داستانی با دیالوگ پایانی فیلم کامل میشود: «بزرگترین حقه اي کـه شیطان همیشه بکار برده این بوده کـه همه ی را قانع کند کـه او وجود ندارد».
در دستان یک کارگردان تازه کار و نابلد، فیلم «هفت» «Se7en» تنها بـه نسخه اي وحشتناک از «اسلحه مرگبار» «Lethal Weapon» تبدیل می شد. دراین فیلم، برد پیت نقش یک پلیس سفید پوست جوان و زرنگ را بازی میکند در حالیکـه مورگان فریمن در قالب یک کارآگاه سیاهپوست با مو هاي خاکستری فرو میرود کـه انتظار بازنشسته شدنش را میکشد.
اگر پیت و فریمن آن شیمی خاصی کـه بین دو شخصیت پلیسی باید وجود داشته باشد را نداشتند و نمی توانستند خودرا نشان دهند، می توانستند بـه دو شخصیت معمولی و فراموش شده تبدیل شوند. اما با قرار داشتن استادی بنام دیوید فینچر در مقام کارگردان برای بازی گرفتن از فریمن و پیت و ایجاد یک رابطه عمیق و دوست داشتنی بین آنها، فیلم «هفت» بـه یک تریلر قاتل سریالی تبدیل میشود کـه:
فیلمی تاریک، مخرب و زیباست کـه یک سر و گردن جلوتر از فیلمهای متعدد ژانر خود اسـت. در پایان فیلم نیز یکی از پیچش هاي داستانی ماندگار تاریخ سینما رخ میدهد کـه بخاطر سبک روایی و داستان فیلم بسیار موثر و شوکه کننده اسـت. اسم فیلم بر اساس تعداد قتل هایي کـه جان داو قصد دارد انجام دهد انتخاب شده اسـت.
هر کدام بر اساس یکی از گناهان کبیره کـه در انجیل آمده و مخاطب نیز یکی یکی این قتل ها را شمرده و منتظر قتل بعدی میشود. وقتی کـه داو غرق در خون خود رابه پلیس معرفی میکند، تنها ۵ مورد از قتل ها کشف شده و او دو پلیس داستان رابه ناکجاآبادی میبرد تا آنجا دو پيکر دیگر رابه انها نشان دهد و اینجاست کـه دو اتفاق غیرمنتظره رخ میدهد.
اول اینکـه یک پیک با بسته اي حاوی سر همسر کارآگاه جوان فیلم «مایلز» نزد انها میآید و داو میگوید کـه دلیل قتل همسر مایلز این بوده کـه او بـه رابطه بین آنها حسادت کرده ودر نهایت مایلز با اسلحه خود وی را بـه قتل میرساند. صحنه اي مخرب و شوکه کننده در برابر چشمان مخاطب قرار میگیرد زیرا نه تنها خود داو آخرین قربانی اسـت بلکه مایلز رابه انجام کاری وا می دارد کـه خود میـــخواهد ودر واقع وی را بـه بازی میگیرد.
در ادامه فهرست دوم و جذاب بهترین فیلمهای راز آلود و شوکه کننده در تمامی دوران سینما رابه همراه مرور میکنیم، شـما میتوانید برای دریافت این فیلم ها، با سرچ نام آنها در موتورهای جست و جو، این فیلمهای بی نظیر را از وبسایت هاي خاص فیلم و سریال دریافت کنید.
اسم این یکی هنوز هم در بین شوکه کننده ترین و باورنکردنی ترین پیچش هاي داستانی تاریخ سینما بـه چشم میخورد گرچه دنباله ها و نسخه هاي تقلیدی بر اساس آن ساخته شده اسـت و همگی پیچش داستانی اصلی نسخه اورجینال را باز تولید کرده اند. اگر شـما نیز فیلم «سیاره میمون ها» «Planet of the Apes» را دیده باشید میدانید منظورمان کدام پیچش داستانی اسـت.
همان چیزی کـه بدلیل شوکه کننده بودنش خیلی زود وارد فرهنگ عامه شد. سینماروها درسال ۱۹۶۸ از دیدن این صحنه دیوانه شدند. در تمام طول فیلم، مخاطبان فکر میکردند کـه فضانوردان بر روی یک سیاره غریبه در فاصله اي بسیار دور از زمین کـه ساکنان آن میمون هایي باهوش هستند فرود آمده اند اما در پایان داستان با پیچشی غیرمنتظره و باورنکردنی مشخص میشود کـه سیاره مذکور همان سیاره زمین اسـت.
این پایان بندی شوکه کننده یکی از معدود عناصر حفظ شده از سناریو رد شده راد سرلینگ توسط تهیه کنندگان فیلم بود. اینکـه چنین پایان بندی باورنکردنی ایده سرلینگ بوده اسـت بسیار منطقی بنظر میرسد زیرا این پیچش داستانی در انتهای فیلم یک افشای حقیقت سوررئال، تکان دهنده و وحشتناک بود مبنی بر اینکـه نسل انسانها تقریبا بطور کلی از بین رفته و موجوداتی جدید در آن ساکن شده اند.
بخش هایي از آینده چنین دنیایی در مجموعه سریالهای تلویزیونی «منطقه گرگ و میش» «The Twilight Zone» ساخته سرلینگ بـه تصویر کشیده شده بود. دراین صحنه پایانی فیلم چنان درماندگی بر مخاطب چیره میشود کـه هم زمان زیبا و وحشتناک اسـت بـه نحوی کـه تا مدت ها بعد از ترک سینما، بینندگان سریال عنوان «سیاره میمون ها» را فراموش نکردند.
پایان بندی غیرمنتظره فیلم همان چیزی اسـت کـه بسیاری بـه شنیدن عنوان فیلم بـه یاد می آورند. این پیچش داستانی تمام ماجراها و اتفاقات داستان را در فضایی جدید بازسازی میکند کـه باعث میشود بارها و بارها آنرا تماشا کنید و هر بار با دیدگاهی متفاوت و این همان چیزی اسـت کـه پیچش هاي داستانی خوب انجام میدهند.
اقتباس سینمایی دیوید فینچر از نخستین رمان چاک پالانیوک با عنوان «باشگاه مشت زنی» «Fight Club» در گیشه شکست خورد و حتی هنگام اکران نیز مورد توجه منتقدان قرار نگرفت و بخش اعظم این واکنش هاي منفی بـه داستان دیوانه کننده و شوک آور فیلم بازمی گشت. با این وجود، این فیلم اکنون بعنوان یک فیلم کالت کلاسیک و یکی از شاهکارهای دنیای سینما مورد تعریف و تمجید قرار میگیرد.
تعداد زیادی از علاقمندان سینما این فیلم رابه خاطر پیچش داستانی باورنکردنی و شوکه کننده اش می شناسند کـه فاش میکند راوی داستان و شخصیت تایلر درایدن در واقع یک نفر هستند. تایلر در واقع تصویری از توهم راوی اسـت و وجود خارجی ندارد. این پیچش داستانی بسیار تاثیر گذار اسـت زیرا در جهت تایید پیام داستان عمل میکند، بدین مفهوم کـه آشوب طلبی بد اسـت و نباید تسلیم خواسته هاي تاریک خود شویم.
تایلر سمبل تمامی هوس ها و خواسته هاي تاریک راوی اسـت. بعد از فیلم تحسین شده «باشگاه مشت زنی»، عنصر گیج کننده و پیچشی «همه ی یک شخص بودند» بارها و بارها تکرار شده و بـه ورطه کلیشه افتاده اسـت اما «باشگاه مشت زنی» هنوز هم تنها فیلمی اسـت کـه توانسته این مقوله رابه خوبی و درستی مورد بررسی قرار دهد.
یکی از بهترین راه هاي اجرای پیچش هاي داستانی برای شوکه کردن مخاطب این اسـت کـه بسیار تاریک و مخرب باشد. بی شک زمانی کـه رومن پولانسکی در حال ساخت فیلم «محله چینی ها» «Chinatown» بود این موضوع را در ذهن خود داشت؛ داستان یک کارآگاه خصوصی کـه در حال تحقیق در مورد فساد دربخش تامین آب شهر کالیفرنیا اسـت اما در نهایت ماجرا وارد حوزه زنا و تجاوز میشود.
حرف ها در مورد شخصیت زن اول داستان همواره در حال تغییر اسـت، ابتدا اِوِلین ادعا میکند کاترین دختر اوست و بعد مدعی میشود کـه کاترین خواهر اوست. همه ی مخاطبان بـه این نتیجه میرسند کـه او تنها یک زن زیبای غیر قابل اعتماد و دروغگوست کـه قصد اغوا کردن و سوء استفاده از قهرمان داستان را دارد. اما در نهایت مشخص میشود کـه ماجرای واقعی بسیار پیچیده تر و تاریک تر از این داستان نسبتاً کلیشه اي اسـت.
او راست گفته بود؛ کاترین هم دختر اوست و هم خواهرش. اِوِلین هنگامیکه ۱۵ ساله بوده توسط پدرش مورد تجازو قرار میگیرد و بعد از حامله شدن دختری رابه دنیا می آورد کـه در واقع خواهر او محسوب میشود. تا رسیدن بـه این نقطه از داستان، «محله چینی ها» کمابیش یک داستان جنایی نوعی و قابل پیشبینی را روایت میکند کـه تنها بازی خیره کننده و جذاب جک نیکلسون آنرا از دیگر فیلمهای مشابه متمایز می سازد.
اما بعد از فاش شدن واقعیت ماجرای در پیچشی شوکه کننده، بـه یک باره این فیلم بـه تحلیل تاریک هوس هاي جنسی انسانها تبدیل میشود. بـه یکباره، لایه اي روانشناسانه بـه یک داستان معمولی نئونوآر افزوده میشود کـه کیفیت داستان را چند برابر میکند.
آلفرد هیچکاک همیشه از اذیت کردن مخاطبان خود لذت میبرد، از این رو در بطن داستان فیلم بـه یاد ماندنی «روانی» «Psycho» پیچش هاي داستانی غیرمنتظره متعددی قرار داد. نخستین پیچش داستانی در نیمه راه داستان اتفاق میوفتد وقتی کـه ماریون کرین «با بازی ژانت لِي» با بی رحمی تمام در داخل حمام و توسط یک مهاجم ناشناس سلاخی میشود.
پیش از این ماجرا، مخاطبان شاهد رابطه او با نامزدش بوده و ماجرای دزدی او بودند کـه نزدیک بـه ۴۵ دقیقه از داستان فیلم رابه خود اختصاص می داد و سپس ناگهان وی را با چاقو در داخل حمام بـه قتل میرسانند. بـه یکباره می فهمیم کـه در حال تماشای فیلمی هستیم کـه با انچه فکر میکردیم متفاوت اسـت. این فیلم در مورد عشق یا کلاهبرداری نیست و شاهد فیلمی در مورد قتل هستیم.
هیچ فیلمی تا آن زمان بدین شکل شخصیت اصلی داستان را حذف نکرده بود. از این رو چنین پیچش داستانی نه تنها بی سابقه و سنت شکن بلکه بسیار ناخوشایند و شوکه کننده نیز بود. در سراسر داستان فیلم «روانی» کـه بسیاری آنرا نخستین فیلم وحشتناک اسلشر میدانند، بـه این نتیجه میرسیم کـه مادر حسود نورمن بیتس قاتل ماریون بوده و نورمن قصد دارد این موضوع را پنهان کند.
در حالیکه تحقیقات برای شناسایی قاتل ادامه دارد مخاطب مطمئن اسـت کـه قاتل را می شناسد اما این واقعیت ماجرا نیست. نورمن قاتل ماریون بوده اما داستان بسیار عمیق تر و تاریک تر اسـت. نورمن بخاطر حسادت و ناراحتی از رابطه مادرش با یک مرد دیگر، مادر و آن مرد را مدت ها قبل بـه قتل رسانده و بعد از مومیایی کردن مادرش بـه او لباسهای متنوعی می پوشاند و وی را صادر کننده دستور کشتن هایش میداند…
همه ی میدانند کـه دارث ویدر فیلم «امپراطوری ضربه میزند» «The Empire Strikes Back» در واقع پدر لوک اسکای واکر اسـت. اما درسال ۱۹۸۰، کـه هنوز اینترنتی در کار نبود، سینماروها برای دیدن قسمت جدید «جنگ ستارگان» بـه سالن هاي سینما هجوم بردند بدون اینکـه بدانند چـه چیز شوکه کننده اي در انتظار آن هاست. نخستین قسمت این فرانچایز، دارث ویدر رابه عنواب ارباب خبیث کهکشان معرفی کرده بود.
در حالیکـه لوک اسکای واکر یک مرد بی نام و نشان بود کـه قصد از بین بردن شخصیت هاي شرور کهکشان را داشت. هیچ کسی تصور نمیکرد کـه کوچک ترین ارتباطی بین لوک و دارث ویدر باشد. داستان هاي مبهمی توسط اوبی-وان در مرود چگونگی کشته شدن پدر لوک توسط دارث ویدر گفته می شد و همه ی چیزی کـه در مورد گذشته دارث ویدر و ارتباطش با لوک میدانستیم همین بودو بس.
گفته میشود کـه جرج لوکاس این پیچش داستانی رابه اطلاع مارک همیل نرسانده بود تا زمانی کـه سکانس مربوط بـه آن فیلمبرداری شد. واکنش این بازیگر در صحنه اي کـه می گویداین غیرممکنه کاملاً واقعی و دقیقاً منعکس کننده همان واکنشی اسـت کـه سینماروها در سالن سینما داشتند. این پیچش داستانی هیجان انگیز اسـت زیرا لایه اي جدید بـه درگیری هاي بین کهکشانی اضافه میکند.