پارس ناز پورتال

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

مجموعه : اخبار سینما
فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی 

افکار نژاد پرستانه از دیرباز در ذهن برخی از آحاد جامعه جا داشته است و نسل به نسل هم منتقل شده تا کنون که صحبت از دهکده جهانی می شود اما باز هم نژادپرستی جای خود را حفظ کرده است. چند ماه پیش، وقتی دو سیاه پوست در امریکا با شلیک گلوله از پا درآمدند باراک اوباما، رییس جمهور امریکا،

 

خاطره ای از زندگی شخصی اش تعریف کرد: این که یک بار در آسانسوری به همسایه مادربزرگش برخورده که تا باراک نوجوان را دیده از آسانسور بیرون پریده و وقتی او در طبقه مورد نظرش پیاده شده، دیده که همسایه سوار آسانسور شده و بالا آمده است.

 

او گفته که نژادپرستی در ذهن خیلی ها جاخوش کرده و بیرون هم نرفته است. کشتار اخیر سیاهان در آمریکا نشانه ای است از این که هنوز هم پیش داوری درباره مردم در جهان وجوددارد: سیاهان خلاف کارند، خاورمیانه ای ها تروریست اند، چینی ها قاچاق چی اند و… این روزها با داعش دامنه اتهام زنی از نژاد و قوم فراتر رفته، دینی و مذهبی هم شده است. اما این ها چه ربطی به کارتون و سینما دارد؟

 

فیلم«زوتوپیا» از اتفاق درباره این موضوع حرف می زند: تمرکزش روی نژادپرستی است و بیش از هر چیز می خواهد تماشاگرانش را از این قضاوت ها و پیش داوری ها برهاند. فیلم برای کودکان ساخته شده اما به آن ها گوشزد می کند که شما فارغ از این که کی و چی هستید در جامعه پذیرفته می شوید

 

و باید به همدیگر احترام بگذارید. قانون را حکم قطعی می داند و حواسش هست که نه چندان صریح به آن ها بگوید که همسایه شما محترم است حتی اگر شبیه شما نباشد.

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

فیلم دقیقا درباره مشکلی است که در اروپا و آمریکا گسترده شده و در ذهن خیلی ها جا خوش کرده است. شاید برای ما که در ایرانیم مساله نژادپرستی چندان مهم نباشد چون درگیر آن نیستیم اما برای کشورهای چندملیتی نژادپرستی واقعا معضل بزرگی است. اما «زوتوپیا» محدود به این موضوع نیست.

 

خب بله، واقعا به نژادپرستی می پردازد اما خیلی امیدوارانه به نیروی خیر چشم می دوزد. این که جهان قابل تغییر است و می تواند خوب و خوش شود و همه چیز عالی باشد. این را هم دور از دسترس نمی داند.چشم اندازی که ترسیم می کند روشن و امیدوارانه است. می داند که تماشاگرانش کودک است

 

پس حواسش هست که رویاپردازی و خیال را جدی بگیرد و به خاطر موضوعات حساس اجتماعی قید آن ها را نزند. می داند اول از همه باید بامزه، سرگرم کننده و شیرین باشد، بعد به چیزهای دیگر از جمله موضوعات اجتماعی بپردازد. بنابراین با هوشمندی، اول از همه به درام اهمیت می دهد و بعد، فکر پشت آن را هم جدی می گیرد.

 

«زوتوپیا» فیلم ساده ای است، یک فیلم پلیسی با مایه هایی از جست و جو و شخصیت های باهوش و بامزه. فیلمی که درباره یوتوپیا حرف می زند اما آن را در دنیای حیوانات و با غزال (شکیرا) و شوخی با مارک های مشهور نشان می دهد. این فیلمی است که دیدنش لذت بخش است

 

اما درس های بزرگ تری هم برای کودکان دارد. بنابراین تماشای آن برای بچه ها لذت بخش تر و مفیدتر است. همین باعث شده که فیلم یکی از پرفروش ترین آثار سال شود و مردم در همه جای دنیا، از چین تا انگلیس، از مالزی تا آلمان عاشقش شده اند و چندین بار آن را تماشا کرده اند. فیلم بچه ها را درگیر کرده است و این یعنی موفقیت. مطمئن باشید تاثیرش را هم می گذارد.

 

«زوتوپیا» چطور ساخته شد

قلعه حیوانات

اغراق نیست اگر بگوییم «زوتوپیا» مدیون رابین هود است! این دو به ظاهر هیچ ربطی به هم ندارند، «رابین هود» یک داستان فولکلور انگلیسی است و قصه اش در زمان ریچارد، ملقب به شیردل می گذرد و «زوتوپیا» داستان مدرنی است که در دوره معاصر اتفاق می افتد. اما باز هم می گوییم که اگر «رابین» نبود «زوتوپیا»یی هم در کار نبود!

 

راستش موضوع اصلا سر مضمون نیست. ایده اصلی فیل «زوتوپیا» وقتی شکل گرفت که بایرون هوارد، یکی از کارگردانان فیلم به این فکر افتاد که حیوانات نقش هایی شبیه به آدم ها برعهده بگیرند. همین جا بود که «رابین هود» به ذهنش رسید و فکر کرد که بچه ها با چنین ایده ای بهتر برخورد می کنند.

 

ضمن این که اصولا داستان پلیسی که در ذهنش بود زیادی بزرگ سالانه بود و ممکن بود والت دیسنی کلا آن را رد کند. برای همین فکر کرد که همه ماجرا را براساس حیوانات مختلف طراحی کند. اما این ها مربوط به چه سالی بود؟او گفته که سال 2013 به فکر ساخت این فیلم افتاده و سراغ جان لسه تر رفته که مدیر اجرایی کمپانی بوده

 

و داستان را تعریف کرده. لسه تر که خودش ایده پرداز معرکه ای است و اهل بلندپروازی (او به خاطر ساخت داستان اسباب بازی و تهیه فیلم در جست و جوی نیمو، شگفت انگیزها، ماشین ها، کمپانی هیولاها و… مشهورترین چهره انیمیشن جهان است) از ایده هوارد خوشش آمده و گفته که کمپانی حاضر است

 

بر سر ایده او ریسک کند. مساله ریسک هم این بوده که هوارد می خواسته همه چیز شبیه به زندگی انسان ها باشد، هم رفتار حیوانات در شهر، هم خود شهر و هم امکانات. درواقع می خواسته تماشاگر به محض دیدن آن فکر کند که این شهر با همه عجیب و غریب بودنش خیلی هم از فضای واقعی دور و جدا نیست

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

لستر هم که سرش درد می کند برای این نوع بازیگوشی ها موافقت می کند که دست او در پرداخت داستان باز باشد. ظاهرا والت دیسنی زمان ساخت فیلم «بولت» که درباره یک سگ بود از نرم افزاری استفاده کرده بود که حرکات حیوانات را کم و بیش طبیعی طراحی می کرد. اما آن فیلم متعلق به هشت سال پیش بود

 

و در سال 2013 این نرم افزار دیگر کهنه بود. البته والت دیزنی از همان زمان ساخت «بولت» فکر کرده بود که باید این نرم افزار را ارتقا ببخشد. برای همین مدام روی آن کار کرده بود. از شانس سازندگان «زوتوپیا» بود که گروه فنی کمپانی، توانسته بود نرم افزار را به روز و امکان ساخت جانوران را به شکل واقعی تری فراهم کند.

 

کلارک اسپنر، تهیه کننده فیلم، به یاد می آورد که مهم ترین دغدغه گروه انجام یک کار تفاوت بود: «مردم جانوران را در همان فضای حیوانات دیده اند: مثلا در «شیرشاه» و «عصر یخبندان». جانوران را در فضاهای انسانی هم دیده اند. مثلا در «کتاب جنگل» و «ماداگاسکار». اما خیلی کم پیش آمده که حیوانات در یک شهر مدرن متعلق به خودشان دیده شوند. «زوتوپیا» قرار بود چنین فیلمی باشد.»

 

همان زمان قرار می شود که درباره حیوانات تحقیقات مفصلی انجام شود. نه فقط روی شکل ظاهری آن ها که حتی محیطی که این جانوران زندگی می کنند. اولین جایی که گروه سازنده مراجعه می کنند باغ وحش مشهوری در امریکاست به نام «قلمروی حیوانات دیزنی» که سال 1989، راه اندازی شده و 1700 جانوردارد و جزو ده باغ وحش بزرگ آمریکا است.

 

اما این دیدار کافی نیست و گروه، اول به پارک سیاحتی سن دیه گو و بعد به کنیا می روند تا در پارک جنگلی مشهور آن جا حیوانات را در محیط طبیعی ببینند. هدفشان هم این بود که شکل راه رفتن و دویدن حیوانات را تماشا کنند و ببینند چطور می توانند این موجودات را طراحی کنند تا به جای حرکت روی چهار پا،

 

مثل آدمیزاد روی دو پا راه بروند. حرکت اندام ها برای آن ها مهم بود، همان اندازه که رنگ ها و رفتارهای خاص هر حیوانی اهمیت داشت.مرحله بعدی مراجعه به موزه تاریخی طبیعی بود تا با تحقیقات درباره جانوران آشنا بشوند و رفتارهای آن ها را دقیق تر بررسی کنند.

 

تهیه کننده فیلم، کلارک اسپنسر می گوید: «وقتی آفریقا را ترک کردیم زندگی مان به کلی تغییر کرده بود. ما از آن جانوران الهام گرفته بودیم و می دانستیم که باید برای کارمان باز هم تحقیق کنیم.»این پروسه ای یکی دو هفته ای نبود؛ 8 ماه تمام گروه تولید «زوتوپیا» درگیر بودند تا مشخصات کامل جانوران را به دست بیاورند

 

و فکر کنند که کدام یک از آنها برای داستانشان به درد می خورد و حضورش جذاب تر می شود. 800 هزار طرح از پستاندارها طراحی شد تا براساس آنها کار را شروع کنند. اما الان فقط یک بخش از کار انجام شده بود.اگر یادتان باشد گفتیم که «زوتوپیا» قرار بود در یک شهر مدرن، شبیه به شهرهایی که آدم ها در آن زندگی می کنند

 

شکل بگیرد. در این مرحله یک گروه مسئول تحقیقی درباره شهرها شد. جان لسه تر گفته بود که همان طور که محله چینی ها مرزی با محله ایتالیایی ها دارد در این فیلم هم باید چنین مرزبندی و تفاوتی را در محلات ببینیم. گروه شهرهایی مثل لاس وگاس، سان فرانسیسکو، نیویورک و حتی پکن را به دقت مطالعه کرد و شکل خیابان ها، محله ها و خانه ها را دقیق مشخص کرد.

 

ضمن این تحقیقات بود که ایده ای به ذهن سازندگانشان رسید: این که شهر زوتوپیا نباید یک شهر کاملا آمریکایی باشد. نباید تماشاگری با دیدن آن فکر کند که این نیویورک است یا لاس وگاس. تماشاگر باید این شهر را یک شهر بین المللی بداند. شهری که همه جور حیوانی از سراسر جهان در آن زندگی می کند.

 

شاید همین باعث شد که آن ها به پاریس، شانگهای و به خصوص هونگ کونگ فکر کنند. حتی سراغ شهر برازیلیا هم رفتند تا حال و هوای بین المللی فیلم کامل شود.حالا مرحله طراحی فضاها و حیوانات شروع شده بود اما گروه داشت فکر می کرد که آیاایده اولیه شان که حضور یک روباه، و یک خرگوش بود مناسب است؟

 

آن ها می خواستند که دو حیوان متضاد کنار هم باشند اما در عین حال موقعیتی یکسانی پیش باقی جانوران داشته باشند. مثلا انتخاب خرگوش و ببر نمی توانست این حس را القا کند یا مثلا خرس و روباه یکی را بر دیگری برتری می داد. این دو قدرت های متفاوتی داشتند اما سازنده ها می خواستند

 

در عین تفاوت ضعف شان هم معلوم باشد. انتخاب خرگوش و روباه، علاوه بر این که این مشکل را برطرف می کرد نوعی هوش و ذکاوت هم وارد کار می کرد که به درد شخصیت پلیس فیلم هم می خورد.

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

 به گزارش پارس ناز وقتی این انتخاب ها قطعی شد حالا باید بازیگران این نقش ها انتخاب می شدند تا با ترکیب حس و حال و چهره آن ها با شخصیت های حیوانی، همه چیز طبیعی شود. گزینه های زیادی مدنظر دو کارگردان فیلم بود. اما آن ها فکر می کردند چه کسی تواند «بامزه، جذاب و در عین حال باهوش باشد؟»

 

بیل موری یکی از گزینه ها بود اما آن ها هنوز هم می گشتند و بیشتر دنبال صدایی بودند که در عین خشکی و تیزی، جدی باشد و لحن کمدی هم داشته باشد. جیسون بیتمن گزینه معقولی به نظر می رسید اما درگیر کار بود و ظاهرا تا دو سال بعد آن قرارداد داشت. اصرار گروه بود که راضی اش کرد خلاصه فیلمنامه را بخواند و خب، او عاشق نقش شد.

 

جنیفر گودوین اما نقش اصلی بود: افسری به نام جودی که با رویاهای بلندبالا به زوتوپیا آمده بود. او خیلی زود انتخاب شد چون صدایش علاوه بر طراوت و تازگی، نوعی خوشحالی داشت و تند حرف زدنش هم کاملا به نقش می خورد. به این ترتیب «زوتوپیا» شکل گرفت. فیلمی که خیلی زود جزو پرفروش ترین فیلم های اکران آمریکا و کمی بعد جزو پرفروش ترین فیلم های سینمای جهان در سال 2016 شد.

 

گفت و گو با بایرون هوارد و ریچ مور، کارگردانان زوتوپیا

مثل بازی تاج و تخت!

می گویند اگر رویا داشته باشید هیچ چیزی جلودار شما نیست. مثال می خواهید؟ همین دو کارگردان فیلم «زوتوپیا»؛ بایرون هوارد قبل از این که کارگردان این فیلم بشود سیزده سال تمام یک انیماتور ساده بود و بعد از آن کارگردان فیلم «بولت»، «گیسوکمند» (همان راپونزل مشهور) و یکی دو فیلم جمع و جور شد.

 

«زوتوپیا» زندگی او را از این رو به آن رو کرد. فیلم با فروش فوق العاده اش یک شبه درهای موفقیت را به روی او باز کرد.ریچ مورهم کارنامه پرباری و عجیب و غریبی ندارد. او فقط یک فیلم بلند، «رالف خرابکار»، را ساخته که البته ایده بدیع و نوآورانه اش نشان داد به زودی جزو ستارگان سینمای انیمیشن می شود. این دو کارگردان در این گفت و گو از شروع کارشان، از حسشان نسبت به موفقیت و البته آینده شان می گویند.

 

این فیلم به شکل وحشتناکی موفق بود. یکی از بهترین انیمیشن ها و البته یکی از بهترین فیلم های سال. در رویاهای دور و درازتان، به چنین موفقیتی در بازار جهانی امیدوار بودید؟

 

ریچ مور: نمی دانم. نه. این نبود. این یک لطف بزرگ است. «آه خدای من»، این تنها واکنشم است در برابر موفقیت. من فقط به این که مردم شخصیت ها و جهان فیلم را دوست داشته باشند توجه می کردم. برای یک هنرمند این حس خوبی است که چیزی که ساخته با مخاطب ارتباط برقرار کند.

 

اعداد در جدول فروش فقط به خط کاری ما در کمپانی و به ماجراجویی ما در جهان کمک می کند. اما من خودم هنوز دارم سعی می کنم اتفاقی را که افتاده هضم کنم.

 

بایرون هوارد: عدد فروش، عدد خیلی گنده ای است. وقتی می شنوید که فروش فیلم نزدیک یک میلیارد دلار شده معنی اش این است که تعداد زیادی از مردم فیلم را دیده اند. اگر من بگویم که من یکی از کارگردان های «زوتوپیا» هستم، مردم زیادی این را می دانند. آن ها می گویند: «آه، آره. ما دیدیمش.» من می توانم در همه جاهای عمومی درباره اش حرف بزنم، همین طور توی خانواده چون آن ها هم فیلم را دیده اند.

 

مردم می دانند که فیلم چیست و ایده پشت فیلم هم چیست و این فوق العاده است که آدم های زیادی حرف تو را فهمیده اند. جایی که الان در آن قرار داریم قبلا نبوده. این جا، نتیجه همکاری گروه خالق اثر است و ما همه خیلی خوشحالیم که الان این جا ایستاده ایم. آدم هایی که اطراف ما هستند

 

به خاطر چیزی که ساخته اند رشد می کنند و ما هم از آن سود می بریم. استعداد هنری آن ها در فیلم جاری می شود و این فوق العاده است که فیلم جواب گرفته. هر فیلمی واقعا می تواند خوب باشد. ما کارمان را که خوب تعریف کردن داستان است انجام دادیم. وقتی من و ریچ در شبکه های اجتماعی هستیم مردم به ما پیغام می دهند که فیلم تان را دو بار، سه بار یا پنج بار دیده ایم.

 

مور: حتی ده بار. بعضی ها عکس ته بلیت هایشان را برایمان می فرستند. وقتی فیلم «جنگ های ستاره ای» اکران بود من و بایرون چند بار رفتیم سینما و فیلم را دیدیم. وقتی شنیدم که عده ای برای تماشای فیلم ما همین کار را کرده اند فهمیدم که اتفاقی افتاده.

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

مردم شخصیت های فیلم را دوست داشته اند. فکر کرده اید که داستان را در یک فیلم دیگر گسترش بدهید بدون این که روی شخصیت های فعلی تمرکز کنید؟

 

هوارد: راه های زیادی وجود دارد که این کار را بتوانیم انجام بدهیم. جالب به نظر می رسد، به خصوص برای والت دیزنی. شما اول یک فیلم را کار می کنید. اگر آن فیلم درست کار کرد و موفق شد، فیلم های بزرگ تری سمت شما می آید. آن فیلم همه زندگی شما را می گیرد. چیز جالبی که در دیزنی وجود دارد

 

این است که می شود این فیلم ها را توسعه داد و به داستان های دیگری رسید. یک فیلم فقط 90 دقیقه است و ما مجبوریم در همان محدوده کار کنیم. اما چیزهای زیادی درباره رفتارها و محیط و همین طور حیوانات هست که می شود قصه شان را گفت.

 

مور: حشرات هم کلی طرفدار دارند. خیلی ها می خواهند درباره آن ها بدانند. خیلی ها هم دوست دارند که بدانند «قورباغه ها کجا هستند» یا «بارانی که در زوتوپیا می بارد واقعی است یا نه.» من فکر می کنم واقعی باشد. نمی دانم! اما تماشاگران اهمیت می دهند و می خواهند همه چیز را درباره آن بدانند. آن ها این دنیا را دوست دارند به نظرم جالب است که یک بار دیگر به این دنیا برگردیم.

 

کدام شخصیت به نظرتان به طور مستقل قابلیت تبدیل شدن به موضوع یک فیلم داستانی بلند یا کوتاه را دارد؟

 

هوارد: بنجامین کلوهوسر؛ همان یوزپلنگی که مامور پلیس بود و به مراجعه کنندگان جواب می داد. نیت تورنس، که جای او حرف می زد و ما هم از او الهام گرفتیم واقعا غنی است. ما ساعت های زیادی با او خوش گذراندیم. اگر می شد یک برنامه تلویزیونی براساس شخصیت ها ساخت من هر هفته برنامه «کلوهوسر شو» را می ساختم. می توانم تصورش کنم. ای کاش تکنولوژی اش بود. همه ما این کار را می کردیم.

 

مور: یا می شد سریال «نارنجی همان سیاه است» را با بل وتر ساخت (بل وتر همان گوسفندی است که دستیار شهردار است و توطئه چینی می کند.) خیلی جالب می شد. او الان چی کار می کند؟ از آن جا فرار کرده؟ او ملکه آن جا شده؟ خیلی فوق العاده می شود. اگر داستان دیگری بود بل وتر می توانست مثل هانیبال لکتر «سکوت بره ها» بشود. خیلی کارها می شد کرد.

 

انتخاب شخصی من آن تنبل ها بودند. اما اگر یک برنامه تلویزیونی ازشان می ساختید تا آخر فصل فقط یک حرکت انجام می دادند.

 

هوارد: خیلی شبیه «بازی تاج و تخت» می شد!

 

گفت و گو با جارد بوش فیلمنامه نویس «زوتوپیا»

اولش فقط یک فیلم جاسوسی بود!

می دانم که این سوال برایت تکراری است. اما واقعا دوست دارم بدانم ایده فیلم از کجا آمد و اصلا همه چیز چطور شروع شد؟

 

ایده فیلم مال بایرون بود. بایرون فیلم های حیوانات و حرف زدنشان را دوست داشت. واقعا دوست شان داشت، به خصوص رابین هود را. ایده اش این بود که دو شخصیت، یک روباه و یک خرگوش بین باقی حیوانات زندگی کنند. وقتی من وارد پروژه شدم، «زوتوپیا» یک فیلم جاسوسی به نظر می رسید. ده دقیقه اول بین پستانداران بود باقی فیلم در محل گرمسیری می گذشت. و واقعا بیشترش شبیه یک فیلم جاسوسی بود.

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

و اصلا شبیه این زوتوپیایی که دیدیم نبود.

 

نه. روز اول کارم گفتم اوکی، این یک فیلم جاسوسی است که در یک جزیره می گذرد. اما هوارد گفت نه، این فیلمی است درباره طرد شده ها. گفتم «کدوم فیلم؟ پس این چیه؟ قراره این فیلم چی بشه؟» و گفت هنوز نمی داند! گفت که ما یک روباه و یک خرگوش داریم که وارد شهر می شوند. خب، بزن بریم ببینیم چی می شود.

 

آن فیلم جاسوسی خرگوش و روباه نداشت؟

 

چرا داشت، اما داستان به کلی متفاوت بود و یک داستان رازآمیز داشت که ما خیلی ظریف به آن ارجاع می دادیم. همین طور که کار جلو می رفت ما جهان فیلم را ساختیم، یک روباه واقعی و یک خرگوش واقعی. اما وقتی داستان سروع شد باید می گفتیم که فیلم درباره چیست. فکر کردیم درباره جایی باشد که همه جور حیوانی کنار هم زندگی می کنند و مشکلی هم با یکدیگر ندارند تا این که یکی از آن ها گم می شود.

 

یکی از چیزهایی که درباره فیلم دوست دارم دنیای آن است. همه چیزش واقعی است. احساس می کنی که خب، می شود رفت آن جا. اولش فکر کردی که برویم یک دنیای تازه بسازیم یا گفتی که بگذار ببینم داستان ما را کجا می برد یا شخصیت ها چه می کنند.

 

راستش این فیلم متفاوت از باقی فیلم ها بود. ما تحقیق مفصلی درباره فیلم کردیم. ماه ها و ماه ها. و بعد از این تحقیقات، خود داستان به ما شل جهانش را نشان داد. 90 درصد حیواناتی که اطرافمان زندگی می کنند شکارچی اند و فقط 10 درصدشان درنده اند. این تقسیم بندی جذاب و خیلی دقیق است

 

و ما شروع کردیم به تماشای آن ها که ببینیم چطور با هم رفتار می کنند. یان کار باعث شد که بخش های زیادی از داستان و جهان فیلم شکل بگیرد. البته می دانستیم که باید این شخصیت ها جذاب، باهوش و زیرک باشند. اما اینها را با واقعیت مخلوط کردیم تا شخصیت هایمان ساخته بشوند.

 

فیلم واقعا هوشمندانه است. شخصیت ها جزییات فراوانی دارند، پوترها به خیلی چیزها ارجاع می دهند…

 

خب، یک بخش ماجرا به این بر می گردد که هرچه در ذهن سازنده ها بود امکان بروز داشت. مثلا طراحی بک گرداند ها می گفت «من اجازه دارم این چیز رو پشت شخصیت بذارم؟» شخصیت ها اجازه داشتند اظهارنظر کنند و پیشنهاد بدهند. راستش می شود هر فریم را نگه داشت و در آن ده نکته بامزه پیدا کرد. این ها در فیلمنامه هم نبودند، کار سازنده و طراحان شخصیت ها و محیط استژ و خب، کارشان فوق العاده بود.

 

نظر منتقدان

«زوتوپیا» یکی از بهترین های سال است. این را ما نمی گوییم، منتقدان سراسر جهان می گویند. مثلا امتیاز فیلم در سایت مشهور «روتن تومیتوز» 8.1 از 10 است؛ یعنی میانگین نمرات آن را خوب یا خیلی خوب ارزیابی کرده. سایت متاکریتیک، که یک سایت مرجع است و معمولا لینک نظر منتقدان را قرار می دهد

 

و جدول ستاره هایش مشهور است، براساس نظر منتقدان، از 100 امتیاز به فیلم 78 امتیاز داده و نظر مخاطبان فیلم هم از 10، 8.8 است.این اعداد یک معنی ساده و روشن دارند: شما اگر به نظر مردم عادی توجه می کنید و نگرانید که مبادا منتقدان روشنفکر گولتان بزنند، می توانید ببینید

 

که فیلم علاوه بر فروش فوق العاده اش محبوب مردم هم هست و درجه بالایی از آن ها گرفته. اگر هم نظر منتقدان برایتان جدی است باز هم این فیلم رده بالایی دارد. اما بد نیست بدانید که منتقدان چهان درباره فیلم چه گفته اند.

 

نیل گنزلینگر منتقد روزنامه نیویورک تایمز گفته است که «زوتوپیا، بامزه، باهوش و محرک ذهن است» و مجله روایتی نوشته که «زوتوپیا از نیروی استودیو برای بازی کمک می گیرد». منتقد نیویورک پست می نویسد که «نمی خواهم زیاد از فیلم تعریف کنم اما فیلم به شکل هوشمندانه ای با روش های خنده دار به فیلم های «پدرخوانده» و «محله چینی ها» اشاره کرده است.

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

چیزی که خیلی شگفت انگیز است این است که چطور سیاستمداران از چیزهای هراسناک مثل ترسیدن پستانداران از درنده ها استفاده می کنند. و البته جای نگرانی نیست. گروه سازنده به راه های مختلفی این ترس را می پوشاند و تماشاگر را می خنداند. مثلا با شخصیت غزال که شکیرا جای او حرف می زند.»

 

منتقد واشنگتن پست معتقد است که نبوغ «زوتوپیا» در دو سطح است: «به موقع تعصبات اجتماعی را به آزمون می گذارد و سرگرم کننده و بامزه تلاش می کند که یک معما را حل کند.» و بعد هم اضافه می کند که «زوتوپیا» یکی از بهترین انیمیشن های سال است. اما منتقد گاردین می گوید

 

از کامپیوترهای پیشرفته متشکر است که امکان ساخت چنین صحنه هایی را فراهم کرده و البته با نیش و کنایه ادامه می دهد که اگرچه فیلم به تعصبات قومی می پردازد اما بیشتر یک فیلم خنده دار است که به ها از جنبه خیلی عمیق آن سر در نمی آورند. به هرحال این فیلمی که موافق و مخالف دارد اما تعداد موافقانش قطعا بیشتر از همه دشمنانش است.

 

«زوتوپیا» را بزرگ سالان هم دوست دارند

هویجت را قورت بده!

حسین عیدی زاده، منتقد سینما: انیمیشن های دیزنی همگی فرمولی مشابه دارند و تقریبا همگی آنها داستان روی پای خود ایستادن شخصیتی را روایت می کنند که می خواهد خود را به دیگران ثابت کند و یا دنیای بهتر بسازد و اغلب هم هر دو هدف با هم دنبال می شود.

 

این انیمیشن ها از دیروز تا امروز با همین فرمول ها هم به کودکان که مخاطب اصلی این فیلم ها هستند درس های زندگی دادند و هم برای بزرگسال ها در اغلب مواقع جذاب و دیدنی بودند.«زوتوپیا» هم در نگاه اول شاید همین داستان تکراری و کلیشه ای را تعریف کند: خرگوشی به نام جودی از بچگی دوست دارد

 

پلیس شود تا در برقراری نظم و زندگی بهتر برای تمامی حیوانات زوتوپیا قدیم برداشته باشد. پدر و مادرش می گویند فکر و خیال را فراموش کند و همراه چندصد خواهر و برادر دیگرش به کاشت هویج ادامه دهد، اما جودی راه خودش را می رود و پلیس می شود اما پلیس شدن همان چیزی که دنبالش بوده نیست.

 

داستان تکراری است، نه؟ اما نویسندگان این انیمیشن جذاب موفق می شوند در دل همین داستان تکراری به موضوعات روز بپردازند و این کار را با ظرافت و البته چاشنی طنز انجام می دهند. موضوع صلح جهانی، مقابله با تبعیض نژادی و از همه مهم تر نپذیرفتن الگوهای تثبیت شده براساس تعصب ایده هایی هستند که در این انیمیشن به خوبی طراحی شدند.

 

ماجرای دوستی جودی با روباه مکاری به نامنیک، فقط داستان دوستی دو حیوان که اساس و از نظر تاریخی دشمن هم هستند نیست، داستان کنار هم قرار گرفتن نژادهای متفاوت یا حتی طرز فکرهای متفاوت است برای حال کردن مشکلات پیش رو و شاید همین باعث شود داستان تکراری «زوتوپیا» این چنین به روز و ملموس باشد.

 

برای جودی قانون مهم است و دنبال کردن آن و برقراری نظم براساس آنچه در کتاب نوشته شده، برای نیک گذران زندگی مهم است بدون آسیب زدن به دیگران اما با استفاده از روش های زیرکانه و مکارانه خودش که این روش یکی از فصل های درخشان فیلم را شکل می دهد: فریب بستین فروش، آب کردن بستنی یخی، ساختن بستنی های کوچک برای حیوانات دیگر و به جیب زدن پول هنگفت از این راه.

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

تقابل جودی و نیک در کنار گرفتار شدن آن ها در دام کسی است که قصد جنگ افروزی دارد و می خواهد با بر هم زدن نظم وجود و جدا کردن حیوانات وجشی و اهلی از هم، به قدرتی برسد که سال ها از او گرفته شده. آیا این ایده هم با اتفاقات دنیای روز و سیاست بازی ها بی ارتباط نیست؟

 

درواقع همین لایه های زیرین مضمونی است که «زوتوپیا» را برای مخاطب بزرگسال هم به فیلمی دیدنی و مهم تبدیل می کند وگرنه فیلم در ظاهرش داستانی پر از هیجان استکه شاید به اندازه فیلم هایی مثل «درون و برون»، «بالا!» و «وال.ئی» عمیق به نظر نرسد، و مخاطبش فقط بچه هایی باشند که از این هیجان لذت می برند اما این طور نیست.

 

«زوتوپیا» شاید مهم ترین درسش را برای همین مخاطبان دارد: دنبال کردن رویاها! موضوعی که به دفعات تکرار شده است اما در این جا شکلی ملموس خط اصلی داستان همین دنبال کردن رویا و آرزو است، قبول نکردن اصل هایی است که دیگر اعتباری ندارند.

 

جودی در جریان اتفاق هایی که برایش رخ می دهد یاد می گیرد چقدر در انتخاب مسیرش درست عمل کرده (حتی وقتی در اوج ناامیدی به کار پدری بر می گردد) به درستی هویجش را قورت داده و از طرفی به نسل قدیم هم نشان می دهد بالاترین لطفی که می توانند به فرزندان خود کنند، همین حمایت از آرزوهای فرزندانشان و هدایت کردن آن در مسیر درست و صحیح است.

 

چیزی که «زوتوپیا» را این قدر تازه و جذاب می سازد شوخی های هوشمندانه اش مثل فصل استعلام گرفتن شماره ماشین است و شوخی با سرعت بسیار پایین خرس تنبل سه پنجه ای به نام «فلش» (به معنای تند و سریع) که جودی را جان به لب می کند. و این شوخی جالب، در انتهای فیلم تکمیل می شود و تا مدت ها در یاد بیننده می ماند.

 

«زوتوپیا» فیلمی است در درجه اول برای مخاطب کودک و مخاطب های بزرگ ساری که می دانند داستانی تکراری می بینند اما دوست دارند در خلال شوخی ها کمی هم به دنیای پیرامون خود و کارهایی که می کنند، فکر کنند.

 

ماجراهای «زوتوپیا» غیرقابل پیش بینی است

آن چه در زیر پنهان است

کتایون باقری: دیگر مشخص و محرز شده که کودکان درک عمومی بالایی نسبت به وقایع دارند و اتفاقاتی که در سنین کمتر از پنج سالگی برایشان می افتد تاثیرهای انکارناپذیری در ذهن و روحشان می گذارد. برخی روانشناسان می گویند شخصیت یک انسان تا 5 سالگی شکل می گیرد و بعد از آن، خصلت هاست که رو می شود و ویژگی های شخصیتی نمایان می شود.

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

اگر این نگاه را بپذیریم آن وقت می فهمیم که چرا فیلم های انیمیشن، دیگر فقط خیال پردازی صرف نیستند. هر چقدر که بچه ها نیاز دارند به موسیقی و رنگ و تقویت رویا و آرزو، به همان اندازه هم جنبه های آموزشی مهم است. مثلا وقتی فیلم «پشت و رو» ساخته شد، کمترکسی فکر می کرد که بچه ها آن را درک کنند.

 

اما بعد اکران معلوم شد که تماشاگر کودک، کاملا شخصیت های فیلم را فهمیده و با آن ارتباط برقرار کرده است.خب، این یک امکان است که فیلم ها فقط محصور در داستان های سرگرم کننده نشوند و قدری هم آموزش کنار این سرگرمی قرار بگیرد. البته هیچ فیلم کارتونی در جهان ساخته نمی شود

 

مگر اول سرگرم کننده باشد. اما میزانی از این آموزش ها که خیلی خیلی پنهان است و تاثیر ناخودآگاهی روی ذهن تماشاگر کودک دارد در کارها دیده می شود. اصلا به این دلیل است که دیگر کمتر کسی پیدا می شود که بگوید «کارتون» فقط مال بچه هاست و تماشاگرانش کودکان خردسال اند.

 

کارتون ها، دست کم در این یک دهه، چنان طناز و بدیع بوده اند که بی راه نیست اگر بگوییم بزرگ ترها بیشتر از بچه ها از آن لذت می برند. «زوتوپیا» فیلم داستانی نامتعارفی است. دلیلش هم مشخص است. فیلم مثل یک اثر پلیسی است که جنبه های اجتماعی آن خیلی خیلی گسترده است: یک خرگوش می خواهد

 

در سرزمین حیوانات پلیس شود و چون تا به حال خرگوشی از عهده این کار برنیامده، حیوانات دیگر با تحقیر با او رفتار می کنند. تا این جای کار به نظر می رسد که با یک داستان پلیسی طرفیم!واقعا اوج و فرودهای یک قصه پلیسی در آن موج می زند و فقط به جای خلاف کارهای خونخوار، حیوانات وحشی خون خوار دارد و سرزمین آن شهری است پیشرفته که حیوانات اهلی و شکارچی کنار هم زندگی می کنند.

 

نکته فیلم همین جاست: اول این که برای خرگوش فیلم، راه های رشد و پیشرفت باز می گذارد و تلاش میکند نشاندهد که رویاها هرچقدر هم درو ا زدسترس باشند باز هم قابل حصول اند. سختی ها و تحقیرها را نشان می دهد و در کنار آن تاکید می کند که راه حل پافشاری بر خواسته ها و تلاش برای دستیابی بر آن است. خب این یک خصلت آموزشی. دومی چیست؟

 

فیلم، نیروی عریزی شکارچی را نفی می کند و وانمود می کند آن چه که ما درباره خصلت های نامتمدنانه می دانیم زاییده فکر و ذهن ماست و ربطی به ذات ما ندارد. در «زوتوپیا» همه موجودات فارغ از ذات شان کنار هم اند و نظم یک جهان آرمانی را پذیرفته اند و هیچ کس دشمن به حساب نمی آید.

 

و سوم؟ این که فیلم واقعا روی ذهن بچه ها تاثیر می گذارد تا زشتی و زیبایی و فقیر و غنی را کنار هم بگذارد و آن ها را هم سطح و هم رنگ نشان دهد. چون این جا نظمی فارغ از این ویژگی ها برقرار است. آن چه که این جا مهم است رویکرد فیلم است که سعی می کند برای بچه ها یک فکر و ایده تازه داشته باشد و جهان را زا یک زاویه دیگر نشان دهد.

 

به هر حال فیلم، نه روی یکی، دو سال آینده که برای سال ها بعد روی تماشاگرانش اثر می گذارد و امیدوار است که دنیای آینده، از دنیای فعلی بهتر و جذاب تر باشد. فیلم البته در این درسهای اخلاقی خلاصه نشده، بیش از هر چیز «زوتوپیا» یک فیلم به شدت بامزه و جذاب است با شخصیت های دیدنی و تکیه کلام های شنیدنی.

 

اصلا عامل جذابیت این کارتون ماجراهای شگفت انگیزی است که غیرقابل پیش بینی است و تماشاگر را با خودش همراه می کند.نترسید، این کارتونی است که حتی بزرگ ترها هم از تماشای آن لذت می برند. بی خود گمان نکنید که چون سن و سالتان بالا رفته به این فیلم نیاز ندارید،

 

این فیلم مهربانانه نه تنها به ذهن تان آرامش می بخشد که شما را لحظاتی می خنداند و کلی سرحال تان می آورد. «زوتوپیا» فیلم شیرینی است که خانواده ها به راحتی می توانند کنار هم تماشا کنند.

 

دو موضوعی که در فیلم مهم است

یوتوپیا: معلوم است که فیلم «زوتوپیا» اشاره ای به این اصطلاح است و چون درباره حیوانات است با اضافه شدن (ZOO) با این واژه بازی شده است. یوتوپیا را آرمان شهر ترجمه کرده اند و آرمان شهرخواهی که به معنی خیال پردازی درباره یک نظم آرمانی است از دوره افلاطون مورد توجه بوده.

 

اگرچه واژه یوتوپیا اولین بار در کتابی به همین نام نوشته سر تامس مور به کار برده شده اما ریشه در اندیشه های یونانی دارد. آن طور که در کتاب جمهوری افلاطون آمده یک جامعه آرمانی باید چهار ویژگی عدل، حکمت، شجاعت و خویشتن داری را داشته باشند. اما این ها چه ربطی به «زوتوپیا» دارد؟

فیلم کارتونی زوتوپیا با محتوای نژادپرستی

خب، اگر فیلم را دیده باشید حتما جواب این سوال را می دانید! شهر زوتوپیا در این فیلم یک شهر آرمانی است. جانوران با رنگ ها و خصلت های متفاوت کنار هم زندگی می کنند و هیچ کدام تلاش نمی کند دیگری را از سر راه بردارد. مناطق چهارگانه شهر، که آب و هوای متفاوتی دارد در حاشیه اند

 

و زوتوپیا جایی است معتدل که مردم سعی می کنند بدون خصوصیات شکارچی یا شکاربودن کنار هم حاضر باشند. فیلم تاکید دارد که این جامعه آرمانی به خاطر تعصبات به هم می ریزد وگرنه امکان هم زیستی بین همه، حتی جانورانی که با هم سر ناسازگاری دارند هم ممکن است.

 

نژادپرستی: معنایش کاملا روشن و مشخص است. ما «زوتوپیا» چطور از این مفهوم استفاه می کند؟ همان اندازه که فیلم به جامعه آرمانی ربط دارد به مساله نژادپرستی هم واکنش نشان می دهد. دلیلش هم ساده است. فیلم می خواهد به دور از قضاوت های اولیه یا تلقی های نادرست درباره یکدیگر به یک جور نظم و باور عمومی اعتماد کند.

 

می خواهد جانور شکارچی را در قالب جدید بپذیرد و به تماشاگرش بفهماند که الزاما آن چه که درباره درندگی می داند درست نیست. آیا این مساله با نژادپرستی در جهان ارتباط دارد؟ خب، اگر موضوع پیش داوری و تلقی نادرست از افراد باشد، حتما «زوتوپیا» دارد درباره این مشکل حرف می زند.

 

هفته نامه صدا