در اینبخش مجموعه اي از متن هـای غمگین عاشقانه را آورده ایم. امروز دل نوشته ها، شعرهای معناداری درمورد جدایی هـای عاشقانه را میخوانیم. جدایی ها باعث میشوند عشق را بیشتر درک کنیم، گاهی تمام وجودمان پر میشود از گلایه ها و شکایت ها، امروزه و باوجود شبکه هـای اجتماعی میتوانیم احساس خود رابه اشتراک بگذاریم و حرف دل مان رابه گوش باقی هم برسانیم، با پارس ناز همراه باشید.
شهامت میـــخواهد
دوست داشتن کسیکه
هیچ وقت
هیچ زمان
سهم تـو نخواهد شد…
بترس ازآن کـه در دنیا
ندارد جز خدا یاری
کـه نابودت کند آهش
اگر قلبی بـه درد آری
**********
تنهایی هزار بار بهتر
از بودن با کسی اسـت کـه دلش هیچ
حتّي حواسش هم با تـو نیست
و فقط زمانی بـه یادت میوفتد
کـه کسی را ندارد
**********
دل شکستی و شبی
یک نفر از جنس خودت
خنده اي تلخ
بـه چشمان ترت خواهد کرد
**********
باور کن آن کس کـه
وعدۀ همیشه ماندن را میدهد
رفتنی تر اسـت
شده دلتنگ شوی
غم بـه جهانت برسد
گره ات کور شود
غم بـه روانت برسد؟
**********
عشق رو
میشه از مغز آدم پاک کرد
ولی هرگز از قلب پاک نمیشه
**********
تـو دادی یادم کـه عاشقت باشم
بیشتر از جونم
تـو رو میخواستم
بـه قلبم معذرت خواهی بسیاری بدهکارم
بخاطر تمام روز هایي کـه
گرفت
شکست
تنگ شد
و کاری از دست مـن بر نمی آمد
**********
روزی با خود فکر میکردم اگر وی را
با غریبه اي ببینم دنیا رابه آتش می کشانم
اما امروز حتّي حاضر نیستم کبریتی
روشن کنم تا ببینم او کجاست
و چـه میکند
اینروزها میدانم نیستی ولی
گاهی دلم تنگ میشود برایت
بـه رو نمیاورم
شبیه آن جوانی کـه تازه سیگار می کشد
تنهایی
با ترس
در خفا
در تاریکی
و بعد از هربار تمام کردن عطر میزند
و انگار نه انگار
**********
بـه یک نفر کـه خودش باشد
خودش بماند
سادیسم نداشته باشد
روحمان را مجروح نکند
چـه بودنش
چـه نبودنش
آدم رابه تهوع نیاندازد
نفسش حق باشد
بماند و گم نشود
نیازمندیم
از این ناراحت نیستم کـه
اونی کـه باید میشد نشد
از این ناراحتم
چرا با اینکـه میدونستم اشتباهه
با سماجت تمام ادامه دادم
از اینکـه واستادم
تا بـه بدترین شکل ممکن ببازم
**********
چوب خدا
شاید همان بغضی باشد کـه دخترت
سال ها بعد میخورد
و تـو در عمق چشمانش
خاطره تلخ رفتنت را می بیني
تـو را نمیدانم اما
مـن بـه خدایی کـه آن بالاست
عجیب معتقدم
یادمه یبار وسط دعوا داد زد گفت:
انقد اخلاقت مزخرفه
کـه هیچ کسی رو جزء مـن نداری!
احمق بود دیگه نمیفهمید
انقد دوسش دارم
کـه نیاز بـه دیگران ندارم
همین حالا بـه اندازه مو هـای سرم
رفیق خوب دارم
اونو دیگه ندارم
تـو آخرین دعوا داد کشید گفت
انقد سرت با رفیقات گرمه
کـه اصلا منو نمی بیني
نمی خواست بمونه
دنبال دلیل می گشت
يك سري از آدم ها را حاضري همه ی جوره كنار خودت داشته باشي؛ بعنوان هر چيزي كه ميشود و امكان دارد… عشق، دوست، رفيق! مهم بودنشان اسـت، چـه دور چـه نزديك، حتي اگر غريبه ترين آشنا شوند! حتي اگر ديدنشان سالي يك بار آن هم در كافه با دوستانِ مشترك باشد…بازهم بـه همين قانع هستيم؛ مـا براي داشتن و بودنِ يك سري از آدم ها در زندگيِ مان از خودمان و احساسِ مان گذشته ايم…
نرسیدن، تجربه اي بـه مراتب تلختر از، از دست دادنه. آدم وقتی کسی رو از دست می ده، افسوس خاطراتش رو می خوره، گاهگاهی بـه یادش می افته، بغض مي كنه و اين نبودن، قلبش رو بـه درد مياره، اما حداقل، گذشته اي وجود داره کـه بـه خاطرش گریه کنه…
وقتی نمیرسی، خیال پرداز می شی، لحظه بـه لحظه خودت رو جاهای مختلف تصور میکنی. انقدر کـه دیگه نمی دونی چی واقعیته و چی تَوهم… انقدر کـه نمي بيني کسیکه هست، هیچ وقت نبوده. آدمِ بی خاطره، آدمِ نرسیده ست، کـه چیزی برای از دست دادن نداره.
بعضی دردها تـو زندگی هست کـه با هیچ دارویی درمان نمیشه، فقط با بودن آدم هایي تسکین پیدا می کنه کـه مثل قرص آرامبخش می مونن… آدمایی کـه تـو صداشون، تـو حرفاشون یه نیروی خدادادی هست کـه بهت آرامش میده. فقط کافیه چند کلمه اي باهاشون صحبت کنی تا دردهات رو فراموش کنی…
آدمایی کـه کنارشون زمان بی معنا میشه و زندگی یه طعم دیگه میگیره. اگه یه روزی تـو زندگیتون کسی بود کـه کنارش آرامش داشتید، بدونید اون قرص ارام بخش شماست… کسیکه دیگه تـو زندگیتون تکرار نمیشه! حالا خوب زندگیت رو نگاه کن و ببین قرص ارام بخش داری؟
سیـنی چای و گل و مــردی کـه مانند تـو نیست
یک دل مـرده کـه دیگر گیر و پابند تـو نیست
بین جمعیت صدای خنده ات پیچید و بعد
تا سـرم چرخید دیدم حیـف! لبخند تـو نیست
الـنکاح سـنـتـی! آیا وکـیلم مـن؟! بلـه
زیر لب با بغـض گفتم اینکـه پیـوند تـو نیست
با عسل کام مـن بیــچاره شیرین تر نشـد
تلخ می بوسم لبی راکه لب قنـد تـو نیست
تـو قسم ها خورده بودی میرسی روزی بـه مـن
آی این کابوس واضح مثل قسم تـو نیست
بعد از این باید فراموشت کنم از این بـه بعد
شاعر این شعر غمگین آرزومند تـو نیست
کودکی آشفته را هم چند سالی بعد از این
می فشارم سخت در آغوش و فرزند تـو نیست
می پرم از خواب و یادم نیست چیزی رابه جز
سینی چای و گل و مردی کـه مانند تـو نیست
تـو با قلب ویرانه مـن چـه کردی؟
ببین عشق دیوانه مـن چـه کردی
در ابریشم عادت آسوده بودم
توبا بال پروانۀ مـن چـه کردی؟
ننوشیده ازجام چشم تومستم
خماراست میخانۀ مـن چـه کردی؟
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تـو با حسرت شانۀ مـن چـه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفرکرده باخانۀ مـن چـه کردی؟
جهان مـن از گریه ات خیس باران
تـو با سقف کاشانه ي مـن چـه کردی؟
عشق رو با هر شخصی تجربه نکن
عشق چیز قشنگیه
نذار ازش متنفر بشی
تنها بمون
سال ها تنها باش
اما روحت رو با کسی قسمت نکن
کـه نمیفهمتت
انقدر تنها بمون تا اون کسیکه
از درونت خبر داره پیدات کنه
تا زمانی کـه رسیدن بـه تـو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست کـه جریان دارد
زندگی درد قشنگیست بـه جزء شبهایش
کـه بدون تـو فقط خواب پریشان دارد
یک نفر نیست تـو را قسمت مـن گرداند؟
کار خیر اسـت اگر این شهر مسلمان دارد!
خواب بد دیده ام اي کاش خدا خیر کند
خواب دیدم کـه تـو رفتی بدنم جان دارد
شیخ و مـن هردو طلبکار بهشتیم ولی
مـن بـه تـو او بـه نماز خودش ایمان دارد
اینکـه یک روز مهندس برود در پی شعر
سر و سریست کـه با موی پریشان دارد
مـن ازآن روز کـه در بند توام فهمیدم
زندگی درد قشنگیست کـه جریان دارد
متن غمگین عاشقانه «متن هـای سنگین در مورد جدایی + عکس»
دلم گرفته دوباره دراين هوای مزخرف
بياد ان هـمه خنده بـه روز هـای مزخرف
بياد بودن با تـو ولي نبودن با تـو
بياد ان گله هايت و ان صدای مزخرف
گرسنه بودم و ان دم بـه روح مـن تـو خوراندي
از ان غذای حرامت از ان غذای مزخرف
خدا کند کـه نيفتد مسيرشان بـه هم ان دو
دو اشناي قديمي دو اشناي مزخرف
بـه انقراض دچارم ولی هنوز نمردم
شبيه واژه طهران شبيه طای مزخرف
غرور له شدۀ مـن کنار حس غرورت
شبیه تلخي نعنا درون چاي مزخرف
چـه ساده امدم از هر کجاي قصّه کـه بودم
بـه هرکجا کـه تـو گفتي بـه هرکجاي مزخرف
رسيده اخر قصّه بيين منو تـو کجاييم
تـو ابتدای خوشي ها مـن انتهای مزخرف
اميد مـن بـه خدا بوده در مواقع طوفان
نبسته ام دل خود رابه نا خدای مزخرف
چـه روزها کـه دعا کرده ام بـه مـن برسي تـو
هزار مرتبه توبه از ان دعای مزخرف