پارس ناز پورتال

مصاحبه خواندنی با امیر علی نبویان و همسرش +زندگی شخصی

مجموعه : اخبار سینما
مصاحبه خواندنی با امیر علی نبویان و همسرش +زندگی شخصی

مصاحبه خواندنی با امیر علی نبویان و همسرش 

امیرعلی نبویان مجری معروف ایرانی است، ازدواج و ماجرای عاشق شدن وی در رسانه ها معروف شد. امروز گفت و گو اي با وی انجام داده ایم. نخستین سال تحویل مشترک در خانه خودشان، نوروز 1396 بوده و تاکید می‌کند از نخستین سال تصمیم گرفتند حتماً در خانه خود سال را از طبیعت تحویل بگیرند.

 

جالب ترین اتفاق نوروز 1396 هم برای شان سبز نشدن سبزه ها بوده، تقریباً همه ی حبوبات را امتحان میکنند اما به قول امیرعلی، شبیه چمن استادیوم میشود ودر نهایت میروند و برای سفره هفت سین سبزه میخرند. البته مادر باتجربه امیرعلی، زمان نامناسب و دیر اقدام کردن را اشکال کار دانسته است.

 

روزی که برای گفتگو آمدند، تازه از سفر برگشته بودند. از کیش. بیشترین جایی هم که در ایران سفر رفته اند، همین جزیره زیبا بوده است. وقتی میگویند در کیش بیشتر از همه ی جا به انها خوش می گذرد، بی اختیار به دنبال دلیلی عاشقانه می‌گردم، نتیجه هم میدهد نخستین صحبت هاي عاشقانه برای تصمیم به شروع زندگی مشترک در اردیبهشتی بهشتی دراین جزیره بین آن ها رد و بدل شده است.

 

علامه طباطبایی شعری دارد که احتمالا با صدای شهرام ناظری آنرا شنیده اید، غزلی که بیتی ازآن چنین است عبادت به مستی ست، در کیش مهر بود کیش من، مهر دلدارها و فکر می‌کنم چه تیتری بهتر از این جزیره تغزل: “کیش عشق”.

مصاحبه خواندنی با امیر علی نبویان و همسرش +زندگی شخصی

دوستان خوب برای هم دیگر

 

بیایید از آخرین سال تحویل قبل از ازدواج شروع کنیم.

 

* بهار: من که ایران نبودم. امیرعلی هم آن سال یعنی نوروز 1395 در برنامه لباهنگ خندوانه شرکت کرده بود. البته باهم در ارتباط بودیم.

 

ارتباط عاشقانه؟ نامزد بودید؟

 

* بهار: نه. هنوز نامزد نبودیم. البته خیلی وقت بود که هم دیگر را می شناختیم.

 

پس آن نوروز گذشت. کی عاشقانه ها شکل گرفت و چند وقت بعد رسمیت پیدا کرد؟

 

* بعداز آن نوروز، دریک سفر به کیش باهم صحبت کردیم و امیرعلی پیشنهادش را گفت و قرار شد که بررسی کنیم و ببینیم چه خواهد شد، چون معتقد بودیم آدم ها شاید بتوانند دوستان خوبی برای هم دیگر باشند اما شاید نتوانند باهم زندگی مشترک داشته باشند.

 

ما باهم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که سال هاست دوستان خوبی برای هم دیگر هستیم. حالا بیاییم ببینیم میتوانیم شریک خوبی برای زندگی باشیم یا نه. طبیعتا این موضوع مستلزم این بود که رفت و آمدها بیشتر شود، خانواده ها بیشتر روی هم شناخت پیدا کنند و …

 

در نهایت در اردیبهشت سال 1395 موضوع جدی شد. در مهرماه هم جشن کوچکی گرفتیم، اما عروسی نگرفتیم. مادرم همیشه از دست من حرص می‌خورد که چرا حواس مان به جشن نیست. راستش شب قبل از عقد ما رفته بودیم تئاتر و آنجا تازه یادمان افتاد…

 

* امیرعلی: گفتیم حالا چی بپوشیم؟

 

* بهار: یادمان افتاد اصلا لباس سفید نداریم. بعد از تئاتر تازه رفتیم خرید لباس. بعد مامان من و مامان امیرعلی تماس گرفتند و گفتند سفره عقد هم نمیخواهید؟ گفتیم نه. بعد مادرم گفت برای شگون هم شده خودم یه کاری می‌کنم که آخر سر بجای سفره عقد چیزی شبیه سفره هفت سین برای ما چیدند.

 

* امیرعلی: همه ی چی روی سفره بود، خیلی شب عقد خندیدیم.

 

بهار: بعد هم با خانواده ها رفتیم رستوران و شام مختصری خوردیم و آمدیم سر خانه مان.

مصاحبه خواندنی با امیر علی نبویان و همسرش +زندگی شخصیشما که واردی

 

یعنی حتی با لباس عروس و دامادی هم عکس ندارید؟

 

* بهار: نه. قبل از ازدواج باهم صحبت کرده بودیم و هردو علاقه اي به جشن نداشتیم.

 

ماجرای «خنده» شب جشن چه بود؟

 

* بهار: عاقدی که آمده بود خیلی لهجه داشت و وقتی اسم ما دوتا را می‌خواند، اصلا انگار دو نفر دیگر را دارد به عقد هم در می آورد «می‌خندند».

 

* امیرعلی: البته سوژه خنده مهم تر، سفره عقد بود. هر چی که از هفت سین سال گذشته مانده بود را در سفره عقد برای ما گذاشته بودند.

 

* بهار: سوژه جالب دیگری هم اتفاق افتاد. ما دو سه روز قبل از عقدمان برای آزمایش رفتیم یک آزمایشگاه خلوت را دریک ساعت خلوت انتخاب کرده بودیم که زودتر کارمان انجام شود اما از شانس ما کارکنان آنجا امیرعلی را خیلی دوست داشتند و همه ی از طرفدارانش بودند. آن قدر درگیر و دار عکس گرفتن با امیرعلی بودند

 

که یادشان رفت برگه آزمایش ما را مهر بزنند. ما آن رابه پدرم دادیم که ببرند محضر و وقت عقد بگیرند. لحظه عقد، مسئول محضر گفت که این جواب آزمایش مهر ندارد. حالا شما تصور کنید که پنجشنبه است و باید بگردید و آزمایشگاه و آدمی که باید مهر بزند را پیدا کنید.

 

* امیرعلی: غیر از این، جدا از آزمایش اعتیاد، کلاس آموزشی هم برای زوجین می گذارند. دم ورود به کلاس، مسئول آنجا یک جمله خنده دار و جالب به من گفتند. گفتند «شما که واردی؟» مرده بودم از خنده و با تعجب گفتم آخه چرا؟

 

بهار: خیلی روزهای بامزه اي بود. خلاصه به مکافات، مسئول آزمایشگاه را پیدا کردیم و برگه عدم اعتیاد را مهر زدند.

مصاحبه خواندنی با امیر علی نبویان و همسرش +زندگی شخصی

حالا چرا اینقدر ساده برگزار کردید؟

 

* بهار: آخر من هر شخصی راکه دیدم هیچ چیزی از عروسی خودش یادش نیست از بس که استرس و نگرانی داشته اند و هیچ لذتی نبرده اند.

 

شبکه هاي اجتماعی

قبل از شروع گفتگو با تاکید گفتید که اینستاگرام ندارید. در زمانه حاضر، سوشال مدیاها بیشترین تاثیرگذاری و نفوذ را دارند، خصوصا برای کسانی که جلوی دوربین هستند و بعنوان چهره شناخته می‌شوند. در پسِ این پیج نداشتن چه آگاهی نهفته است؟

 

امیرعلی: بنظر می‌رسد اینستاگرام یک قاعده نانوشته اي دارد که ما نمیتوانیم آنرا بپذیریم. ایرادی هم به کسانی که پذیرفتند نداریم. اگر شما در اتوبوسی سوار باشید که 50 مسافر دارد و از بین این افراد فقط 3 نفر در طول مسیر توهین کنند و فحش بدهند شما چه واکنشی دارید؟ غیر از این است که می‌گویید من ادامه سفر را طی میکنم؟ مطمئنا یا انها را پیاده میکنید یا خودتان پیاده میشوید یا به یک نفر میگویید

 

که جلوی این‌ها را بگیرد. جای تعجب است که چطور همه ی این قاعده را پذیرفته اند. عجیب تر این‌که خوشبینانه ترین حرفی که یک نفر می‌تواند بزند این است که «خدا را شکر حداقل در صفحه من خیلی کم فحش میدهند.» این خیلی اصل پذیرفته شده بد و وحشتناکی است.

 

مردم کوچه و خیابان هیچوقت چنین رفتاری با شما ندارند. آن آدم هایي که اینکار را انجام می‌دهند انگار نمی‌دانند این چه جرم بزرگی است و مجازات زندان دارد. منتها نه مردم این داستان را پیگیری می‌کنند و نه کسانی که فحش می‌خورند برای شان اهمیتی دارد. اصلا نمی فهمم چطور ممکن است چنین چیزی؟

 

از هر شخصی بپرسید شما دریک جمعی اگر کسی مدام بهتان توهین کند چکار میکنید؟ غیرممکن است که سکوت کند و بگوید که من نمی‌شنوم، بعد بگوید من با حضورم دراین جمع به او پاسخ می‌دهم. فکر نمیکنم ایده آدم عاقل این باشد و اساسا ما نتوانستیم با این موضوع کنار بیاییم.

 

نکته دیگری که بعداً به آن رسیدیم این است که شما نمیتوانید صبح که از خواب بیدار می‌شوید، از همه ی جای خانه تان و همه ی کارهای روزمره تان عکس بگیرید ودر صفحه مجازی بگذارید بعد به مردم بگویید که سرک نکشید در زندگی ام.

 

ما ترجیح میدهیم مردم را ببینیم و از رفت و آمد با انها لذت ببریم و بعد هم خداحافظی کنیم. این اندازه در معرض بودن و دستمالی شدن اصلا خوب نیست. و یک سوال: بازیگری که صبح تا شب مدام در اینستاگرام عکس یا فیلم میگذارد و تا این حد همه ی از زندگی او اطلاع دارند، چرا و چگونه مخاطب می‌تواند

 

و باید وی را دریک نقش باور کند؟ این‌که میداند خانه تو چه شکلی است، خورد و خوراکت چطور است، همسرت را می شناسد، حتی افکار تو را میداند، چطور میتواند باور کند که تو مثلاً در نقش یک دکتری و می خواهي با آمپول هوا یک مرگ خاموش برای بیمارت بسازی؟ این موضوع ویرانگر است.

 

بهار: چیزی که به ما می‌گویند این است که صفحه اینستاگرام داشته باشید اما کامنت هایش را نبینید. خب، چه فرقی میکند. عین این می‌ماند که شما بنشینید مقابل یک آدم حرف بزنید و جلوی دهانش را بگیرید. این‌که نمیشود.

 

پشت هر لبخندی حرفی است.

 

بنظر تو مخاطب نباید پسِ زندگی وی را ببیند تا بتواند آن نقش را باور کند؟

 

* امیرعلی: بله، دقیقا. من چطور می‌توانم آن فرد را بعنوان استاد دانشگاه در نقشش باور کنم وقتی میدانم که زندگی اش و مسئله اش این است که تربچه کجای سالاد و سبزی قرار بگیرد. من نمیتوانم چنین آدمی را در نقش هاي دیگر باور کنم.

 

* بهار: یک چیز که امیرعلی به آن اشاره کرد این است که آدم هایي که ما با آن ها برخورد داریم مثلاً در تئاتر، اکران فیلم، یا … این ها افرادی هستند که در اینستاگرام حضور دارند. این ها افراد مجازی نیستند و آن ها هستند که ما انها را رو در رو میبینیم. طبق معمول با داشتن صفحه اینستاگرام عموما حال خوبی که دریافت میکنیم، گرفته میشود. حالا اگرهم چند درصد قلیلی که امیرعلی گفت باشند، باعث می‌شود کم کم شما از آدم هابترسید

 

و نفهمید که کدامیک واقعی است. این کسیکه شما هم اکنون میبینید، آیا آن کسی است که بشما لبخند میزند یا فردی است که برای شما بد می‌خواهد؟ این تردید شما را اذیت می‌کند. ترجیح دادیم بنا را بر این بگذاریم که اینستاگرام نداشته باشیم و آدم ها را واقعی ببینیم و از چیزی نگران نباشیم که مثلاً پشت هر لبخندی، حرفی است یا پشت هر چهره زیبا، چیز دیگری قرار دارد.

 

پس علاقه اي به عرضه جهان شخصی تان ندارید؟

 

* امیرعلی: نه، مردم چه گناهی کرده اند که دغدغه هاي شخصی من را بدانند. قصه اش را می‌نویسم و البته باید لباس جهان شمولی به تن کند تا برای عامه مردم هم باورپذیر و جذاب باشد.