پارس ناز پورتال

مصاحبه جالب و خواندنی با مهدی پاکدل

مجموعه : اخبار سینما
مصاحبه جالب و خواندنی با مهدی پاکدل

مصاحبه جالب و خواندنی با مهدی پاکدل 

مهدی پاکدل را سالیان زیادی است در زمینه های مختلف هنری می بینیم و در تلویزیون و سینما بیشتر وی را مشاهده کرده ایم. بازیگر 36 ساله اصفهانی که این روزها بیشتر تمرکز خود را روی بازی در تئاتر و فیلمسازی گذاشته، کمتر حوزه ای در دنیای هنر است که تجربه نکرده باشد؛

 

از حضور روی صحنه تا بازی در مجموعه های تلویزیونی و فیلم های سینمایی و البته عکاسی، خوانندگی و کمی هم اجرا.مهدی پاکدل، سال گذشته چند ماه با سریال «کیمیا» هر روز روی آنتن بود و چند ماه هم «محمد رسول الله (ص)» مجید مجیدی را روی پرده سینماها داشت. او پس از آن،

 

بازی در تئاتر را به عرصه های دیگر ترجیح داد و مانند خیلی از بازیگران اکنون علاقه ای به بازگشتن به تلویزیون ندارد. پاکدل گرچه این روزها بازی در پروژه ای سینمایی را آغاز کرده، تا آخر سال نمی خواهد دل از دنیای نمایش بکند. یک سال پس از نمایش موفق نماینده ایران در اسکار هشتاد و هشتم،

 

پای حرف های این چهره فعال در عرصه فضای مجازی نشستیم تا از دنیای شلوغ اما منظم و برنامه ریزی شده خودش برای ما و شما بگوید.

مصاحبه جالب و خواندنی با مهدی پاکدلاگر موافق باشید به مناسبت یک سالگی اکران «محمد رسول الله (ص)» از این فیلم شروع کنیم. شاید مرور اتفاق هایی که قبل و بعد از آن برای شما در ایران و خارج از کشور افتاد، خالی از لطف نباشد.من فقط در اکران افتتاحیه «محمد (ص)» در جشنواره مونترال حضور داشتم و آنجا تماشاگران به شدت از فیلم استقبال کردند.

 

قبل از آن، نسخه نه چندان مطلوب فیلم را پس از جنشواره در سینما فرهنگ تهران با اهالی رسانه، مدیران فرهنگی و هنرمندان دیده بودیم. بازخوردها در ایران خیلی متفاوت بود با آنچه چند ماه بعد در مونترال از مردم دیدیم. اینجا یکسری خیلی مجذوب شده بودند و به عوامل سازنده به ویژه آقای مجید مجیدی اظهار لطف می کردند.

 

یکسری هم واکنش خاصی نداشتند و فیلم چیزی نبود که فکر می کردند. هیچ کس خود فیلم را به عنوان اثر هنری نمی دیدی؛ یا درگیر اسم فیلم بودند و موضوع آن درباره زندگی پیامبر بود و گروهی دیگر کاری به این مسائل نداشتند.نقدهایی به فیلم داشتند و بیشتر درگیر حاشیه بودند.

 

چرتکه می انداختند که این قدر هزینه شده و آن همه پول کجا رفته است. همه نماینده سازمان بازرسی کل کشور شده بودند! هیچ کدام خالص فیلم را به معنی واقعی کلمه نمی دیدند. در مونترال اتفاقی دیگر افتاد. کاری به ایرانی ها نداریم که طبعا آمده بودند اثری از هنرمندی ایرانی ببینند.

 

مردم غیرفارسی زبان آمده بودند برای دیدن فیلم و سه ساعت جذب آن شدند. آنها شخصیت کودکی را قبل از تولد تا 12 سالگی دیدند و لذت بردند.ما ساعت ها بعد از اکران می ایستادیم و با مردم حرف می زدیم. یعنی این قدر مشتاق بودند تا درباره پیامبر بیشتر بدانند. من آنجا خیلی خوشحال شدم از این جهت که احساس کردم آقای مجیدی به هدفش رسیده است.

 

ایشان می خواست بگوید پیامبر ما، پیامبر عشق و دوست است و داعش و گروه های افراطی ربطی به اسلام ندارند. آمریکایی ها، کانادایی ها و سینماگران همه جای دنیا دور ما را گرفته بودند و از مهربانی پیامبر اسلام و شاعرانه بودن فیلم می گفتند. آنها دنبال حواشی نبودند و همراه بودن با مردم و دیدن فیلم خیلی لذت بخش بود.

 

فرهنگ دیدنِ ضعف ها

فیلم بلافاصله در اکران بین المللی در تهران و سراسر ایران به نمایش درآمد. بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟ آیا حاشیه ها فروکش کرد؟

 

راستش را بخواهید نه. متاسفانه فرهنگ جامعه به سمتی رفته که در هر اتفاق، فقط دنبال ضعف ها می گردیم. دنبال این نیستیم که بگوییم سطح سینمای ما چند پله ارتقا یافته و این همه تجریه منتقل شده است. ما سینماگری بین المللی به نام «مجیدی» داریم که این همه سینماگر درجه یک کنارش با افتخار کار می کنند. چرا این را نمی بینیم که این همه امکانات حرفه ای وارد سینما شده است؟

 

این خودش آغاز یک حرکت است و این همه پول به فرهنگ تزریق شده است؛ حالا فرض کنیم از سوی نظام و حکومت. کسی که این پول را برای خودش برنداشته است. نمی دانم این چه اتفاقی است که در فرهنگ ما افتاده و همه دنبال برجسته کردن ضعف ها می روند.

 

باور کنید در طول پنج، شش ماهی که فیلم روی پرده بود، حتی یک نفر درباره بازی های این فیلم نظر نداد. ما دو سال زحمت کشیده بودیم و دوست داشتیم درباره ما نوشته شود. هیچ! فیلم وارد بایکوت خبری شد و همه انگار با آن مسئله داشتند. این برای من خیلی عجیب بود. ما چه کاره ایم و چرا گروه بازیگری و هنری فیلم نادیده گرفته می شود؟

 

ما برای «محمد (ص)» به اندازه نصف دستمزد معمول گرفتیم، چون عاشق پیامبر بودیم و دوست داشتیم در ساخته شدن فیلم زندگی ایشان سهیم باشیم. بُعد مالی پروژه در رتبه چندم اهمیت بود. همه با دل و جان و ایمان کار کردیم تا فیلمی وزین و شاخص ساخته شود.

 

متاسفانه هیچ کس اینها را ندید و همه درگیر این بودند که چرا این قدر هزینه شده و آن قدر تبلیغات می شود. اصلا چرا نباید بشود؟ مگر درباره فیلم های دیگر نمی شود؟ شروع به حاشیه سازی کردند که «محمد (ص)» حق خیلی از فیلم ها را در اکران خورده است که اصلا این طور نبود. من این مسائل را نمی فهمیدم.
مصاحبه جالب و خواندنی با مهدی پاکدلبه نظر شما اتفاق هایی که افتاد چقدر معلول اطلاع رسانی نادرست بود و می توانست بهتر عمل شود؟ از نظر رسانه ای چندان خوب عمل نشد و طبیعی بود این به اکران ضربه می زند.

 

من خودم فکر می کنم کمی در ماجراهای پس از اکران، گروه تولید، ضعف مدیریتی داشتند و آنها هم درگیر حاشیه ها شدند.اگر گروه کارشناسی حضور داشت و برای اکران، تبلیغات و هماهنگی حضور پررنگ عوامل در رسانه ها، مشورت می کرد، اتفاق هایی بهتر می افتاد. آنها کمی با ترس پیش رفتند و این ترس، کار دستشان داد.

 

اکران بین المللی که به نظرم شهید شد و گروه نتوانست حق مطلب را ادا کند. انتظار می رفت این فیلم، در اکران بین المللی موفق تر ظاهر شود.

 

آن دیگر مناسبات سیاسی و ماجرای جشنواره ها است. به واسطه نام «محمد (ص)»، خیلی ها دلشان نمی خواست فیلم دیده شود. در کشور خود ما متاسفانه کسانی نامه نوشتند به جشنواره ها که این فیلم منتسب به نظام است و آن را نپذیرید. این کارها دیگر خیلی زشت است. ما همه یک خانواده ایم و نمی دانم چرا این طور برخورد می کنند.

 

من همان زمان در برنامه «هفت» حرفی زدم که به عده ای برخورد و انگار که به هدف زده باشم. گفتم یکسری خبرنگارنما و منتقدنما که خودشان را منسوب می دانند به این دو گروه شریف، انگار می خواهند برای دیده شدن، خودشان را با یک مسئله بزرگ دربیندازند. در صورتی که آقای مجیدی و گروه می توانستند

 

این گروه ارزان را با یک برخورد ساده جمع کنند و این ماجراها اصلا پیش نیاید. بعد هم یکسری تصمیم گرفتند از من شکایت کنند!این همه نقد درباره فیلم نوشته شد و اتفاقی نیفتاد و اگر تو واقعا آدم حسابی هستی، باید حمایت کنی و از حرف من خوشحال بشوی. آنها چرتکه انداختند و حرفشان این بود

 

که وقتی این همه هزینه شده برای تولید فیلم، چرا سودی به ما نرسیده است. کار آنها نقد فیلم نیست و باید در بازار، فعالیت تجاری کنند. در کل، گروهی که ماجرای پس از تولید را مدیریت می کرد، ضعف داشت و جاهایی عجله کرد و سوءمدیریت داشت.

 

مثل اینکه مدیریت کشوری یا استانی را به دست مدیر مدرسه ای بدهید. حالا هر چقدر هم آدمی خوب باشد. وقتی ماجرا کلان می شود، باید از متخصصان مشورت گرفت و از همه ظرفیت ها بهره برد. مشخص بود که یک فکر و یک نگرش نمی تواند پروژه ای به این بزرگی را تنهایی مدیریت کند.
مصاحبه جالب و خواندنی با مهدی پاکدلآقای مجیدی آن اوایل بسیار بر سه گانه بودن پروژه «محمد» تاکید می کرد. احساس من این است که این برخوردها او را هم سرد کرد.

 

بله. ایشان هم پیش خودش فکر می کرد پنج، شش سال از عمر خودش را برای خلق اثری هنری گذاشته که به آن ایمان و دوستش داشته است. ولی وقتی می بیند اینطوری برخورد می شود و همه سر ماجراهایی غیر از بخش هنری می روند، او هم دلسرد می شود.

 

پس با این حساب پروژه منتفی است؟ قاعدتا شما به عنوان بازیگر نقش «ابوطالب» باید در دو قسمت بعد هم باشید.

 

من که آرزو می کنم این اتفاق بیفتد. ولی بعید می دانم و هنوز خبری نیست. با من که صحبتی نکرده اند.

 

چقدر از منابع تاریخی برای ایفای نقش «ابوطالب» بهره بردید؟

 

برخلاف خیلی ها، معتقدم درباره «ابوطالب» آن قدر اطلاعات در تاریخ وجودندارد. منظورم اطلاعات مستند و دقیق است. تخیلی که زیاد هست. در تاریخ طبری که شما می توانید به آن استناد کنید، درباره «ابوطالب» خیلی کم مطلب هست. ممکن است زیاد باشد اما به درد من بازیگر نمی خورد.

 

من فقط می دانستم شاعر بوده به سنت مالوف آن دوره حجاز که همه شعر می گفتند و اصلا شاعری یکی از مزیت های مردان بزرگ بوده است.

 

ایشان خیلی حمایت کرد از پیامبر ولی شخصیتی مظلوم است و این مظلوم بدن بعد از ظهور اسلام دوچندان می شود. ما دوست داشتیم در فیلم، این مظلومیت را به گونه ای نشان بدهیم؛ این حمایت از پیامبر را. زیاد درباره شخصیت «ابوطالب» منبع موثق در تاریخ وجود ندارد. من خودم در مشورت با مجیدی تلاش کردم

 

به نوعی از شخصیت حضرت علی (ع) برای نشان دادن «ابوطالب» پدر ایشان گرته برداری کنم. حالا نمی دانم چقدر موفق بودم.

 

از نظر شما! چه تفاوتی میان «محمد (ص)» مجیدی و «الرساله» مصطفی عقاد وجود دارد؟

 

خیلی تفاوت هست؛ در نوع روایت، ساختار، داستان گویی و مقطعی که روایت می کنند. فیلم عقاد درباره ظهور اسلام و هجرت و جنگ های صدر اسلام است اما فیلم ما درباره کودکی پیامبر است و یکی از معضلات گروه تولید و نویسندگی همین بود که اطلاعات درباره آن دوره تاریخی زندگی پیامبر بسیار کم است و دراماتیک هم نیست.

 

ما که از آقای مازیار پرتوی در سینمای کودک و فیلمنامه نویسی بزرگ تر نداریم و به نظرم آقای مجیدی درست سراغ کسی که در این حوزه تخصص دارد، رفته است. ولی آن قدر ملاحظات داریم که جاهایی از فیلم از نظر من، الکن شده است. جاهایی می توانست بیشتر تعلیق داشته باشد،

 

در حالی که وقتی ملاحظات پیرامونی را می بینید، متوجه می شوید گروه نویسندگی و تولید چه کار درخشانی کرده اند که از کنار این همه مصائب و مشکلات خیلی نرم رد شده اند.
مصاحبه جالب و خواندنی با مهدی پاکدلیک کلاس درس بزرگ

درباره تعامل بازیگران با گروه عوامل خارجی هم بگویید. خیلی از آنها سابقه های درخشان در سینمای جهان دارند و کلی جایزه گرفته اند.

 

برای خود من، یکی از نعمت های بزرگ زندگی، همکاری با آقای مجیدی و گروه ایشان بود. تا قبل از آن واهمه داشتم و نمی دانستم چطور می شود با کسانی که با حرفه ای ترین های دنیا کار کرده اند همکاری کرد. روز اول که با اینها برخورد کردم، رفتار آقای «ویتوریو استورارو» فیلمبردار پروژه آن قدر حرفه ای، دقیق و درجه یک بود که از آن لحظه به بعد من فکر کردم

 

امن ترین جای دنیا، جلوی دوربین ایشان است.یعنی فضا را آن قدر حرفه ای مدیریت کرد و با همه بازیگران و عوامل برخوردهای صمیمانه و درست داشت که ماند پدرمان دوستش داشتیم.حرف هایی که می زد، غلط نبود و همه چیز را درست می دید. به پلان ها فکر می کرد و سپس از بازیگر کمک می خواست.

 

نگاه می کرد و تو را می دید. مشکل ما بازیگرها با فیلمبردارها گاهی این است که تو را نمی بینند و درک نمی کنند که الان حست چیست و برای روکردن حس صددرصد خودت چه نیازی داری. آنها درگیر کار خودشان هستند و دست و پای تو را به گونه ای می بندند که نمی دانی حواست به بازی خودت یا عوامل باشد.

 

ولی آقای «استورارو» بسیار حرفه ای این کار را انجام می داد؛ هم کا رخودش را درست انجام می داد، هم می گذاشت تو هر کاری دوست داری آنجا مقابل دوربین انجام دهی. تو نیز خیالت راحت بود که آدمی آن جلو دارد تو را می بیند و حواسش به تو هست. یک مثال ساده اش این است که دوربین وقتی سوار می شد

 

روی آن تکنوکرین، حجمی بسیار بزرگ پیدا می کرد. بعد دوربین می آمد سمت تو و وقتی لنزهای واید می بستند به دوربین، ما می توانستیم خودمان را کنترل کنیم اما اسبی که رویش سوار بودیم، رم می کرد.روزهای اول من خودم هم عادت نداشتم به این دوربین های بزرگ که تا نزدیک ترین فاصله می آمد.

 

با اینکه ناراحتی ام را نشان نمی دادم ولی او آن قدر حرفه ای بود که فهمید این آدم از این اتفاق مضطرب است. یکی دو بار که این اتفاق افتاد، متوجه شد. لنز و نما را عوض کرد تا تو جلوی دوربین راحت باشی.گریمورها و بقیه عوامل حرفه ای خیلی خوب برخورد می کردند؛ آن قدر حرفه ای که نیاز نداشت خودشان را ثابت کنند.

 

نظمی بی نظیر داشتند که تو در این نظرم مجبور بودی بهترین کارت را ارائه بدهی و این تفاوت کارشان با ما است. در کار هیچ کس دخالت نمی کنند و ترجیح می دهند کار خودشان را درست انجام بدهند.
مصاحبه جالب و خواندنی با مهدی پاکدلجایی احساس کردید که دارند خودشان را به رخ می کشید؟

 

هرگز. هیچ وقت. در تمام یک سال و نیمی که کار فیلمبرداری انجام می شد، کامل در خدمت گروه بودند. به طور مثال ما بارها با محسن تنابنده نشسته بودیم و کار خارجی ها را می دیدیم. با خودمان می گفتیم حلالتان باشد پولی که می گیرید. آنقدر که زحمت می کشیدند. کار از خانواده برایشان مهم تر بود. روزی به آقای «استورارو» زنگ زدند و گفتند دخترش سکته کرده است.

 

در بیابان های کرمان بودیم. این طور گفته بودند که احتمال مرگ هم هست. می بایست می بودی و غربت این پیرمرد را در بیابان می دیدی. من خودم شاهد بودم آقای مجیدی ساعت ها به ایشان اصرار می کرد که رها کند و برود. می گفت کار را چه کنیم؟ آن قدر کار برایش مهم بود. بالاخره دستیارها راضی اش کردند

 

که در غیبت او، سکانس های آسان را بگیرند. تازه طراحی نور و همه کارهای صحنه ها را خودش انجام داده بود! با این کلک ها توانستند راهی اش کنند.من پلانی دیدم که هرگز یادم نمی رود؛ در آن بیابان بی انتها و کویر خشک، تنها ایستاده بود و داشت نگاه می کرد.

 

معلوم بود دارد با خدا حرف می زند که خدایا! من اینجا، در کشور غریب، چه کاری از دستم بر می آید. قشنگ غم را می شد در آن صحنه دید. خیلی تصویر عجیبی بود. حیف دوربین همراهم نبود. چون واقعا بهترین عکسی بود که از تصویر این آدم می شد گرفت.
مصاحبه جالب و خواندنی با مهدی پاکدلگریم مقطع پیری «ابوطالب» 9 ساعت طول می کشید و آقای «ده روسی» طراح گریم ما آن موقع 75 سال داشت. من دراز می کشیدم روی صندی گریم و پیرمرد 9 ساعت ایستاده کار می کرد؛ از دو بامداد تا 11 صبح. ما اینجا خیلی طراحان گریم درجه یک داریم ولی برخی از آنها را فقط روز اول فیلمبرداری می بینیم. برای تست گریم می آیند و بعد دیگر دیده نمی شوند. این یعنی کار برایشان مهم نیست.

 

بعد توقع دارند نامی پرآوازه مثل آقای اسکندری پیدا کنند. ایشان هنوز که هنوز است، هر روز خودش سر صحنه می آید و نظارت دارد بر کاری که جلوی دوربین می رود. آنجا من این را فهمیدم که آدم های بزرگ بیخود بزرگ نشده اند. تا کارت خوب نباشد، امکان ندارد اصلا در آن سطح بتوانی کار کنی و انتخاب شوی. روزهایی بود که من با خودم می گفتم کاش همه بچه های سینمای ایران بودند و این شکوه را می دیدند.