الناز حبیبی بازیگر سینما و تلویزیون ایران که در اساس مدلینگ نیز فعالیت دارد جشن تولد 29 سالگی خود را جشن گرفت که به همین بهانه نگاهی داریم به زندگی هنری و شخصی این بازیگر. الناز حبیبی «متولد 21 مرداد ماه 1368» در همدان میباشد و همین اکنون 29 سال سن دارد.وی دانشجوی رشته تدوین هست
در کودکی کار تئاتر انجام میداده، او از سال 1378 کارش را با کانون پرورش فکری کودکان نخست کرده تا به این جا که چند سریال و فیلم سینمایی نقش بازی کرده.بعد از آن آقای سعید سلطانی برای ۳ تا از فیلمهایش او را انتخاب می کنند و کمکم بهصورت جدیتر این حرفه را دنبال میکند
در 11 سالگی بازیگر شدم
سربه راه پنجمین مشارکتام با آقای سلطانی و نخستین تجربه بازیگریام با ایشان بود. کلاس پنجم ابتدایی بودم که در کانون پرورش فکری برای بازی در فیلم دفترچه خاطرات به کارگردانی آقای سلطانی انتخاب شدم. برای بازی در آن فیلم دنبال دختری سروزباندار و بامزه میگشتند که مرا گزینه کردند «می خندد».
با پدرم تماس گرفتند و پس از رضایت ایشان در 11سالگی وارد دنیای بازیگری شدم. پدرم بهشدت طرفدار هنر هست و از موسیقی تا سینما همه ي هنرها را دوست دارد، در اساس بازیگری هم همه ي وقت مشوق و همراهم بود و حتی تا 16سالگی سر کارهایم آماده میشد.
خانوادهام ایران نیستند
تقریباً تمام خانواده من در خارج از ایران و در کشور سوئد زندگی می کنند. با این حال بهشدت کارهایم را دنبال می کنند و موقع اکران سریالهایم هر روز 20 نفری جمع میشوند خانه یکی از اقوام؛ یک روز خانه عمهام، یک روز خانه دخترعمهام، روز دیگر خانه خواهرم و… دیدنی این که زمان اکران سریال وقتی از چیزی خوششان بیاد فورا به من زنگ می زنند که مثلاً این جا چقدر بامزه بودی الناز یا این قسمت خیلی باحال هست.
برادر منتقد من
معمولاً از طرف خانوادهام در مورد کارهایم مورد انتقاد خاصی قرار نمیگیرم اما محمد یکی از برادرهایم کارهایم را با توجه دنبال می کند و اگر ایراد و اشکالی ببیند حتماً عنوان می کند. مثلاً میگوید «الناز این جا خیلی بد دیالوگ گفتی» یا «در فلان سکانس بد بازی کردی عزیزم» ولی قبل از مزاح من واقعا نظراتش را دوست دارم. برادرم تنها شخص از اعضای خانواده هست که علاقهاش به من موجب نمیشود ضعفهاي کارم در بازیگری را نبیند.
زندگی خارج از ایران؟! حتی نمی توانم تصور کنم
این که زندگی در ایران را گزینه کردهام ربطی به شغلم ندارد. من از آن دسته آدمهایي هستم که اگر شش ماه پایم را از ایران بیرون بگذارم با گریه بازمیگردم و مانند آدمی که سالهاي سال میهن را ندیده خاک ایران را میبوسم. حتی نمی توانم زندگی خارج از کشورم را تصور کنم و برایم غیرقابل بردباری هست در شهری زندگی کنم
که مردم به زبانی غیر از پارسی حرف میزنند. حتی وقتی به ترکیه میروم بعد از سه روز با گریه بر میگردم. یقین کنید تابهحال یکبار هم به سوئد سفر نکردهام. تمام خانواهام تاکید دارند به آنجا سفر کنم و می گویند فقط بیا و دست کم برای یک بار هم که شده این جا را ببین. حتی برادر بزرگم به مزاح همۀ وقت} میگوید من یکبار تو را توی گونی میاندازم و با خودم می برم.
خواهری که برایم مادری کرد
خیلی دلتنگ خانوادهام می شوم. عاشقانه همه ي خواهر و برادرهایم را دوست دارم مخصوصا خواهرم آیسودا را بینهایت دوست دارم و واقعا حس میکنم یک روح در دو جسم هستیم. وقتی آیسودا به خارج رفت حس کردم همه ي چیز من با او راهی شد و حس تهی بودن و غم بیاندازه سنگینی داشتم اما بردباری کردم چون فکر کردم مهم حس رضایت و خوشحالی خواهرم هست.
برای آیسودا هم این دوری خیلی سخت هست. درواقع خواهرم بااینکه تنها دو سال از من بزرگتر هست اما حس مادرانهاي نسبت به من دارد و بعد از فوت مادرمان برایم مادری کرد.
جای مادرم سبز
ما شش خواهر و برادر هستیم و من فرزند تهتغاری مادرم بودم و ایشان خیلی مرا دوست داشتند و برایم آرزوهای بزرگی داشتند. مادرم دوست داشت من به محض آخر دوره دبیرستان وارد دانشگاه شوم ولی فوت ایشان آنقدر برای من سنگین بود که چهار سال نه درس خواندم، نه کلاسی رفتم و نه کار کردم.
ولی بعد از این دوره غم و افسردگی، به خودم آمدم و زندگی را از نو شروع کردم. مادرم همۀ وقت} پشت صحنه کارهایم میآمدند و قربان صدقهام میرفتند. با هر کاری که اکران می شود می گویم کاش مادرم بودند و این لحظه را میدیدند و شادیام را با ایشان شریک می شدم.
سن ازدواج برای هر شخصی متفاوت هست
در مورد ازدواج نمیتوان سن خاصی را در نظر گرفت و گفت، «مثلاً وقتی افراد به این سن و سال رسیدند، باید ازدواج کنند» مثلاً فردی به فراخور شراطی که در آن قرار دارد ممکن هست برای ازدواج به لحاظ روحی و مالی احساس آمادگی کند، به همین دلیل دوست ندارم در این راستا برای کسی نسخه بپیچم و بگویم مثلاً چون من در 24 سالگی ازدواج کردم دختران دیگر هم باید در این سن ازدواج کنند.
بهانه اي برای شروع زندگی
بدبختانه این روزها آمار طلاق به شدت در حال افزایش هست، بخش زیادی از این دشوار هم به این برمی گردد که افراد به درک و شناخت کافی برای ازدواج نرسیده اند و ناسازگاری هاي کوچک را جدی نمیگیرند و یا این که از لحاظ مالی هنوز به استقلال کافی نرسیده اند، در هر حال به عقیده من، اگر درک و تفاهم وجود نداشته باشد، افراد خیلی زود از دست هم خسته می شوند و ترجیح میدهند از یکدیگر جدا شوند.
فیلمهای سینمایی الناز حبیبی :
ماه گرفتگی «۱۳۹۵»
زاپاس «۱۳۹۴»
ناخواسته «۱۳۹۲»
پیتزا مخلوط «۱۳۸۹»
فصل بارانهاي موسمی «۱۳۸۸»
سریالهای الناز حبیبی :
۱۳۸۶ روزگار قریب
۱۳۸۹ فاصلهها
۱۳۹۰ پنج کیلومتر تا بهشت
۱۳۹۰ سی امین روز
۱۳۹۰ تا ثریا
۱۳۹۰ لبه آتش
۱۳۹۱ فراموشی صدف
۱۳۹۱ به دلیل مونا
۱۳۹۲ دودکش ۱
۱۳۹۳ دردسرهای عظیم
۱۳۹۳ سربهراه
۱۳۹۴ دردسرهای عظیم ۲
۱۳۹۵ پادری
۱۳۹۵–۹۶ پرستاران