پارس ناز پورتال

برای کودک مادر نمونه و خوبی باشید

برای کودک مادر نمونه و خوبی باشید

برای کودک مادر نمونه و خوبی باشید

وقتی کودک شما سالم و سرحال به دنیا آمد حالا شما یک عضو جدید از خانواده دارید و تمام مسئولیت رشد این فرد بر عهده مادر و پدر است. تقریبا تمامی رویکردها و نظریه های مختلف روان شناسانی اتفاق نظر دارند که روابط اولیه انسان ها نقشی تعیین کننده در شخصیت و روابط آینده آن ها دارد.

 

چنین دیدگاهی مسلما نقش مادران را در شیوه های ارتباط با فرزندان برجسته می کند، مادرانی که براساس این نظرگاه، خود ساخته روابط اولیه شان هستند.در گفتگو با دکتر هما محمدصادقی، روانپزشک و روان درمانگر، به بررسی رابطه مادر- کودک و اهمیت آن پرداختیم.
برای کودک مادر نمونه و خوبی باشیددر همه رویکردهای روان شناسی بر رابطه مادر و کودک تاکید فراوانی می شود. دقیقا این رابطه از چه زمانی شکل می گیرد؟

 

از وقتی جنین در رحم مادر رشد می کند. از اضطراب ها، هورمون هایی که از بدن مادر ترشح می شوند و حتی فعالیت های فیزیکی مادر آثار زیادی بر کودک دارند. به تدریج، طبق فرایند جدایی و تفرد، ارتباط فیزیکی مادر و کودک کم می شود. اما این رابطه به شکل نمادین تا پایان عمر فرد باقی می ماند و همواره تصویری از مادر در ذهن فرد وجود خواهدداشت.

 

بنابراین، دو سه سال اول حیات کودک سال هایی بسیار مهم برای شکل گیری این تصویر در ذهن فرد هستند تا بتواند از آن ارتباط فیزیکی برای خود معنایی بسازد.این رابطه قبل از تولد به راحتی قابل فهم است. زیرا مادر و فرزند یک واحد هستند. اما بلافاصله پس از تولد، مغز کودک برای به یاد سپردن تصویر و شناخت مادر نیاز به زمان دارد.

 

پس چطور ممکن است روابط اولیه اش را به یاد بسپرد تا از آن معنی بسازد؟

 

بله، علاوه بر نظریه های روان شناختی. یافته های علوم عصب شناختی هم این موضوع را تایید می کنند که کودک خاطرات را از زمانی ثبت می کند که کلام دارد و وقایع در مناطقی از مغز که جایگاه حافظه است به شکل کلامی ثبت می شوند، یعنی تقریبا از دو سه سالگی به بعد.

 

با این حال، وقتی نوزاد هنوز برای بیان تجربیاتش واژه ندارد، مناطق دیگری از مغز که حافظه غیرکلامی را ثبت می کنند، به فعالیت می پردازند. به این معنی که آن خاطرات غیرکلامی ثبت می شوند و اگرچه به یاد نمی آیند، در تمام زندگی فرد جریان دارند و تاثیرگذارند.

 

همواره بر این موضوع تاکید می شود که کودک در دو سه سال اول باید احساس امنیت کند. فرض کنیم کودکی به طور کامل احساس امنیت کند و بعدا وقتی در دنیای بیرونی با شرایط اضطراب زا مواجه شود، آغوش مادر برایش تداعی نشود. آیا این تجربه برایش یک آسیب شدید (تروما) نیست؟ به عبارت دیگر، آیا احساس امنیت شدید نمی تواند خود باعث تروما شود؟

 

اگر فردی در دوران کودکی امنیت را به شکل افراطی دریافت کرده و به آن نوع حمایت شدن عادت کرده باشد، در آینده با مشکلاتی مواجه خواهدشد. وینی کات اصطلاحی دارد با عنوان «مادرِ به اندازه کافی خوب»، نه «مادر خوب». کودک، در فرایند جدا شدن از مادر، به شرایطی نیاز دارد تا به اندازه کافی، و نه خیلی شدید، تلخ باشد تا به سمت جدا شدن از مادر رانده شود.

 

پس، مادر نباید آن قدر حامی باشد که کودک نتواند این فرایند را طی کند و همچنان با مادر درهم تنیده باقی بماند. بعضی از اختلالات جدی روانپزشکی ریشه در همین موضوع دارند، چون فرد در آینده دیگر نمی تواند برای همیشه مادر را داشته باشد.

برای کودک مادر نمونه و خوبی باشیدمرز بین «به اندازه کافی خوب بودن» با «بد بودن» چیزی در درون رابطه مادر و کودک است. برای درک نیاز کودک، حس درونی مادر تعیین کننده است. این ظرفیتی است که هر مادری در تجربه با مادر خودش یا مادربزرگ یا یک فرد مهم در زندگی اش کسب می کند تا بتواند نیاز فرزندش را بفهمد.

 

درواقع، مادر از طریق نوعی ارتباط شهودی با کودک نیازهای فرزندش را درک می کند. ممکن است یک مادر همه چیز را در مراحل رشد کودک رعایت کند و فرزندش را از روی یک دستورالعمل مشخص بزرگ کند، ولی فرزندش در آینده دچار یک آسیب عمده روان شناختی شود. از طرفی، ممکن است مادری با محدودترین امکانات بتواند ارتباطی همراه با عشق و درک و احساس با فرزندش برقرار کند.

 

فکر می کنم اینجا دچار یک دور می شویم. مادر باید با شهود خودش درک کند که فرزندش چه می خواهد، اما همین شهود هم براساس شناخت قبلی خودش است که هیچ بعید نیست رابطه سالمی نبوده باشد. این دور چطور باید رفع شود؟

 

دقیقا به همین دلیل است که ممکن است آسیب ها نسل به نسل در یک خانواده منتقل شود. افراد با فرزندان شان یا همان طور رفتار می کنند که با خودشان در خانواده رفتار شده، یا برعکس. آن قدر متفاوت برخورد می کنند که اتفاقا همان آسیب تکرار می شود.

 

این دور معیوب باید جایی شکسته شود. مادر باید آگاه شود که خودش چه مشکلاتی دارد. وقتی مادر خودش را بهتر بشناسد و مشکلات قبلی اش را در رابطه با مادر یا افراد مهم و قدیمی زندگی اش حل کند، آن وقت است که می تواند رابطه بهتری با فرزند خودش داشته باشد.

 

مادران ایرانی معمولا ترجیح می دهند چند راهکار مشخص داشته باشند، مثلا چگونه به بچه شیر بدهند، چقدر با او بازی کنند، یا حتی چند دقیقه در روز به او اجازه بدهند که تلویزیون تماشا کند. بنابراین، احتمالا پذیرفتن اینکه شاید شهود آن ها یا روابطشان با مادرشان مشکل داشته، برایشان سخت است.

 

مادر در رابطه خودش با کودک باید تلاش کند نیازهای او را بفهمد و مرز بین نیاز واقعی کودک را از توقعات اضافی اش تشخیص دهد. گاهی دلیل مشکل، رابطه های قبلی مادر با مادر خودش است. خوب است که همه این موارد را بشناسد و در عین حال باور داشته باشد که می تواند به اندازه کافی برای فرزندش خوب باشد. این آگاهی ها برای اینکه یک مادر بتواند ارتباط درستی با کودک برقرار کند، بسیار مفید خواهدبود.

 

داشتن دستورالعمل ممکن است حس خوبی به مادران بدهد، ولی لزوما نتیجه اش یک فرد کامل و سالم نخواهد بود و طبیعتا برای همه کودکان نمی توان یک نسخه واحد داد که مثلا اگر همه مادران در ارتباط با فرزندان شان از چنین روشی پیروی کنند، نسلی خوب و سالم خواهیم داشت.

 

هر کودکی با مزاج و ژنتیک خاصی به دنیا می آید و همزمان، با محیطی که برای هر انسانی متفاوت است در تعامل خواهدبود که از هر فردی، یک فرد خص می سازد. فردی خاص که دستورالعمل خاص خودش را لازم دارد؛ و این چیزی است که مادر و کودک با هم می سازند.

 

درواقع، آگاهی دادن به مادران در این باره که چقدر نقش خودشان اهمیت دارد و اینکه به توانایی های خودشان در ساخت روان کودک اعتماد کنند، در کنار راهکارهای مشاوره ای، می تواند در برقراری یک ارتباط شهودی خوب موثر باشد تا کودکان را از عشق مادرانه بهره مند سازند.

 

• پیش فرض روان شناسانه این است که مادرها می توانند «به اندازه کافی خوب» باشند. البته استثناهایی وجود دارد، مانند مادرانی که دچار اضطراب زیاد هستند یا خودشان وابستگی شدید دارند. اما اغلب مادران این توانایی و کارکرد را دارند که بتوانند نیازهای کودک را بفهمند. به هر حال، اگر رابطه مادری با فرزندش آسیب زا باشد، به این دلیل که خودش هم با مادرش تجربه یک رابطه آسیب زا داشته است، نیاز به درمان دارد.

 

• روان درمانی به مادر کمک می کند تا از مشکلاتش، حتی آن بخش هایی که به کلام درنیامده است، آگاه شود و از این چرخه خارج شود و بتواند رابطه درستی با فرزندش داشته باشد. برای اینکه مادر بتواند بیشترین تاثیر را در رابطه با فرزندش بگذارد 3 سال طلایی، یعنی سال های نخست رشد کودک، بسیار مهم است.

 

از آنجا که ذهن انسان پویاست و تغییر می کند، هر قدر مادر از مشکلات خودش آگاه تر باشد، کمک بیشتری به فرزندش خواهدکرد. فراموش نکنیم که مهم ترین موضوعی که در رابطه مادر و فرزند تاثیرگذار است، حسی است که مادر به فرزندش دارد.