پارس ناز پورتال

اگر از ماجراهای ترسناک می ترسید این مطلب را نخوانید!!!

اگر از ماجراهای ترسناک می ترسید این مطلب را نخوانید!!!
نفرین و بلاهای آسمانی همواره سوژه بسیاری از افسانه ها و داستان های كهن ملل مختلف بوده است. اما باید بدانید كه اشیاء نفرین شده مختص افسانه ها و داستانهای مصر باستان نیستند. در دنیای مدرن نیز بسیارند كسانی كه معتقدند، مورد نفرین یك شی یا یك شخص قرار گرفته اند. نقاشی چهره انسانهای واقعی یكی از اشیایی است كه در این زمینه همواره مورد توجه قرار داشته است. نقاشیهایی همچون؛ تصویر پسربچه گریانی كه گویی با نگاه غمگین خود ما را در هر كجای خانه دنبال میكند.


آغاز نفرین 
 داستان «نفرین پسر گریان» در یك روز آفتابی در سال 1985 آغاز شد. در آن روز نشریه انگلیسی زبان «The Sun» در صفحه 13، از نسخه روز چهارم سپتامبر خود مقاله ای با این عنوان به چاپ رساند: «نفرین سوزان پسر گریان» در این مقاله نوشته شده بود كه چگونه دو نفر «ران» و «میهال» كه در «روترهام» شهری معدنی در «یوركشایر جنوبی» انگلیس زندگی میكردند، تصویر نقاشی شده پسركی كه خیره به انسان نگاه میكند و قطرات اشك از گونه هایش سرازیر هستند را در آتش سوزی منزلشان مقصر میدانند.
 
این آتش سوزی از یك تابه ارزان قیمت در آشپزخانه آغاز شد و به سرعت تمام خانه آنها را فرا گرفت. اما هر چند كه تمام اتاق های طبقه اول در آتش سوختند و سیاه شدند، ولی تابلوی نقاشی پسرك گریان، سالم و دست نخورده باقی ماند و از آتش، جان سالم به در برد. وقتی تمام دیوارهای خانه سوخته و نیم هسوخته بودند و دود از آنها بر میخاست، تابلو همچنان به دیوار آویخته بود و به كسانی كه درصدد خاموش كردن آتش بودند، مینگریست. آنچه مسلم است داستان آتش سوزی توسط یك «تابه سوزان» معمولا دو ستون از یك روزنامه را اشغال میكنند، ولی چیزی كه توجه مردم را جلب كرد اظهارات آتش نشانی بود كه گفته بود بارها در ماموریت های كاری دیده است كه تمام خانه ا ی سوخته ولی نسخه های مختلف تابلوی پسر گریان، سالم و دست نخورده باقی مانده اند.

داستان این نقاشی 
 در دهه 1990 آتشسوزی های «پسر گریان» به كشورهای دیگر هم سرایت كرد و داستان هایی از آن بر سر زبانها افتاد و تحقیقات بر روی این تابلو آغاز شد. یكی از كسانی كه پژوهشی گسترده بر روی آن كرد «جورج مولاری» یك دبیر بازنشسته بود كه دریافت این نقاشی اثر نقاشی اسپانیایی به نام «فرانشات سویل» است. یك روز در سال 1969 «سویل» به دنبال سوژه ای جالب برای نقاشی در خیابانهای مادرید، پرسه میزد كه چشمش به پسربچه ای ولگرد افتاد. پسرك اصلا حرف نمیزد و نگاهی پر از اندوه داشت. سویل تصویر او را كشید و یك كشیش كاتولیك او را شناخت و گفت: نام پسرك «دون بونیلو» است كه بعد از اینكه شاهد مرگ والدینش در یك آتش سوزی بوده از خانه فرار كرده است.
 
كشیش میگفت: تاكنون، هیچكس سرپرستی پسرك را برعهده نگرفته، زیرا همه معتقدند هر كجا او میرود، آتشسوزی به پا می شود. به همین خاطر مردم نام «شیطان» را بر او گذاشته اند. به هر حال نقاش به نصیحت كشیش گوش نكرد و نسخه های مختلفی از تصویر پسرك كشید و فروخت. اما یك روز استودیوی او آتش گرفت و زندگی او نابود شد، او پسرك را مقصر دانست… پسرك از آنجا فرار كرد و دیگر كسی او را ندید. در سال 1976 یك اتومبیل در جاده آتش گرفت و راننده آن كاملا سوخت. راننده قابل شناسایی نبود ولی قسمتی از گواهینامه رانندگی او سالم مانده بود كه نشان میداد نام او «دون بونیلو» 19 ساله است در واقع همان پسر كوچولوی و خیابانی…
 
«نفرین پسر گریان» هنوز هم ادامه دارد به طوری كه یكی از همین آتشسوزی های مشابه در سال 2002 در یك رستوران بین جاده ای در انگلیس رخ داد و همه چیز به جز تابلوی «پسرك گریان» سوخت. آیا این نفرین واقعا وجود دارد؟ آیا اصولا نفرینها واقعی هستند یا همه آنها افسانه هایی میباشند كه با تلقین بر روی زندگی انسانها تاثیر میگذارند؟ اگر این طور است چگونه ممكن است چندین آتشسوزی شدید روی دهد و در همه آنها تنها یك تابلوی نقاشی آن هم با یك سوژه، آویخته بر دیوارهای سوخته باقی بماند؟ این هم یكی از معماهای این دنیاست كه بسیاری از كارشناسان در حال بررسی و كشف راز آن هستند.


وحشت عمومی 
این گفته حقیقت داشت و بارها چنین اتفاقی افتاده بود. عجیب بود كه در آتشسوزی های بزرگ تصویر یك پسربچه سالم باقی میماند و نمیسوخت. اما با انتشار این مقاله در نشریه «The Sun» این خبر به همه مردم انگلیس و دیگر كشورهای اروپایی رسید و باعث وحشتی عمومی شد. برخی از نشریات رقیب، The Sun را متهم به خرافه پراكنی برای فروش بیشتر كردند، ولی این حرفها تاثیری بر احساسات برانگیخته مردم نداشت.
 
روز 5 سپتامبر 1985 افراد بسیاری ادعا كردند كه از قربانیان تابلوی پسر گریان هستند و افراد بسیاری كه این تابلو را در منزل داشتند از عواقب خطرناك این نفرین ابراز وحشت میكردند. «دورامان» اهل «میچهام» ادعا كرد تنها شش ماه پس از خرید تابلوی پسر گریان، خانه اش آتش گرفت و زیر و رو شد. او میگفت تمام تابلوهای خانه از بین رفتند به جز تابلوی پسر گریان، كه دست نخورده روی دیوار آویزان مانده بود.
 
«ساندرا كاسك» مدعی شد كه او، خواهر شوهرش و دوستش، هر یك تابلویی از پسر گریان را خریده بودند همگی گرفتار آتش سوزی شدند. خانواده دیگری از «ناتینگهام» میگفتند این تابلو باعث سوختن خانه و بیخ انمان شدن آنها شده است. «برایان پاركس» كه پس از آتشسوزی خانه به همراه همسر و فرزندانش به علت استنشاق دود، كارشان به بیمارستان كشیده شد، میگفت: پس از مرخصی از بیمارستان به خانه برگشت و دید تابلوی «پسر گریان» سالم سر جایش آویخته است او بلافاصله تابلو را برداشت و نابود كرد.
 
علاوه بر این اتفاقات داستان های دیگری نیز تعریف شدند كه صحت و سقم آنها هرگز معلوم نشد. مثلا خانمی كه میگفت از وقتی این تابلو را خریده، شوهر و سه پسرش مرده اند. شخص دیگری مدعی شد پس از خرید نسخه ای از این تابلو، ورشكست شده و زن دیگری كه میگفت از وقتی این تابلو به خانه شان آمده همیشه بیمار است.
 
در همان زمان، مردی ادعا كرد پس از شنیدن اخبار این تابلو، دو نسخه آن را كه در خانه داشته، آتش زده ولی تابلوها نسوخته اند. مسئولان شهر برای خاموش كردن شایعات و از بین بردن وحشت، مامورانی را به خانه او فرستادند تا تابلوها را بسوزانند ولی در كمال حیرت با اینكه تابلوها یك ساعت درون آتش بودند حتی نیمه سوخته هم نشدند.