جالینوس پاسخ داد : «امروز آمده دیوانه ای به رخسارم نگریست و خندید و آستینم را کشید. او از من خوشش آمده بود.»
شاگرد گفت : «این چه ربطی به دیوانگی تو دارد ؟»
جالینوس گفت :
گر ندیدی جنس خود کی آمدی کی به غیر جنس، خود را بر زدی
چون دوکس باهم زید بی هیچ شک در میانشان هست قدر مشترک