پارس ناز پورتال

خواسته قلبی تمامی والدین و فرزندان

خواسته قلبی تمامی والدین و فرزندان

بدون شک این خواسته قلبی تمامی والدین و فرزندان آنهاست که بتوانند ارتباطی موثر، سازنده و صمیمی با یکدیگر داشته باشند. ارتباطی که به قول ما امروزی ها در آن نه سیخ بسوزد و نه کباب.

 

در یک طرف این ارتباط والدین قرار دارند که خواستار آنند که فرزندانشان در هر سن و جایگاهی که قرار می گیرند، احترام موی سپید آنها را نگه دارند و به حرف هایی که از سر خیرخواهی و نصیحت هایی که از سر دلسوزی و نگرانی زده می شود توجه کنند و در طرف دیگر این ارتباط فرزندان جای گرفته اند که متقابلاً انتظار دارند والدین شخصیت آنها را به رسمیت بشناسند و آنها را درسنین و جایگاهی که هستند درک کنند. و نیازها، خواسته ها،



افکار و احساسات آنها را به دیده احترام بنگرند.اما گاه دیده می شود که به دلایل مختلفی، عواملی می توانند همچون موانعی بزرگ بر سر راه ایجاد یک رابطه موثر بین والدین و فرزندان قرار بگیرند. البته زمانی که صحبت از این موانع می شود همه ما فکر می کنیم ،همیشه این عوامل بیرونی هستند که با وجود تمام تلاش هایی که ما از خودمان به خرج می دهیم تا یک رابطه موثر را بنا کنیم، اما باز هم عواملی از بیرون مانع این کار می شوند.

 

و کمتر پیش می آید که کمی هم به رفتارها، احساسات، عدم مهارت ها و باورهای غلطی که از درون خود ما نشات می گیرند نیم نگاهی بیندازیم. واضح تر بگوییم که گاهی بزرگترین مانع و حجابی که در وسط این ارتباط نشسته است عدم مهارت و باورهای غلط خود ماست. پس بهتر است به جای متهم کردن دیگران و یا جستجو کردن علت های بیرونی، بنابر گفته استفان کاوی نخست از درون خودمان آغاز کنیم.

 

متاسفانه گاهی اکثریت ما در داشتن یک مفهوم صحیح از واژه ارتباط موثر دچار اشتباه و سوء تفاهم می شویم. و به غلط تصور می کنیم ارتباط موثر زمانی شکل می گیرد که در آن همواره یک طرف رابطه پیروز شود. و با هر قیمتی که شده بتواند حرف خود را به کرسی بنشاند. و این برنده شدن به هر قیمتی را به حساب آن خواهیم گذاشت که تمامی فوت و فن های ارتباط موثر را به درستی فراگرفته ایم. حال بر سر طرف مقابل این ارتباط چه پیش خواهد آمد مسئله ای است که کمترین توجهی به آن نخواهیم کرد.

 

مثلاً بسیاری از والدین به اشتباه تصور می کنند که رسیدن به یک ارتباط موثر زمانی امکان پذیر است که فرزندان که در طرف دیگر این ارتباط قرار می گیرند تنها شنونده های محض گفته های والدینشان باشند. و گاه حتی حق کوچک ترین دخالت را در رابطه با سرنوشت و آینده ی خودشان هم از آنها می گیریم. با این استدلال که فرزندان در هر سنی که باشند، باز هم بچه اند و بچگانه رفتار می کنند و بدون حضور والدین قادر نخواهند بود گلیم خود را از آب بیرون بکشند. این جاست که ما همواره می توانیم یک ترس و نگرانی عمیق را در والدین نسبت به فرزندان خود به وضوح ببینیم. ترسی غیر منطقی که اجازه تجربه کردن های سازنده، مستقل بار آمدن از نظر عاطفی و عقلی و بزرگ شدن را از فرزندانشان خواهد گرفت.و آنها را از موجوداتی خلاق به افرادی وابسته تبدیل می کند.

 

افردی که به دلیل حمایت های افراطی و لطف های نابجا، قادر نخواهند بود به تنهایی و بدون حضور والدین از پس مشکلات خود برآیند و در صورت برخورد با کوچک ترین مشکلات از آنها بحرانی بزرگ می سازند که به جای حل آن مسئله، خودشان در آن حل می شوند. و چون قدرت تصمیم گیری مستقلانه را نیاموخته اند، احساس می کنند افرادی بی کفایت و نالایقند. و باز باورهای غلطی که والدین تصور می کنند مالک فرزندان خود می باشند و از آنها این انتظار نابجا و غیر منطقی را دارند که همواره مثل آنها فکر کنند، ببینند و رفتار کنند. در صورتی که والدین مالک فرزندان خود نیستند، بلکه فرزندان آنها امانت هایی می باشند از سوی خداوند که می بایست آنها را برای انسان شدن، خلاق بودن، با کفایت و شایسته بودن پرورش داد. افرادی که بتوانند پاسخگوی رفتار خود باشند و حتی در نبود والدین از پس مشکلات خود برآیند.

 

در طرف دیگر این ارتباط فرزندان هستند که والدین خود را به سنتی بودن متهم می کنند و گله مند از آنند که والدین هیچ گاه به درستی آنها را درک نکرده اند. بنابراین هر گونه گفت و گو با والدینشان را در باب خواسته ها، دغدغه ها و سایر مسائل ،امری بیهوده تلقی می کنند. چراکه بارها شاهد آن بوده اند که تا لب باز کرده اند در میان هجوم انواع و اقسام سرزنش ها و نصیحت ها گیر کرده اند.می توان گفت درست

 
 
 
در همین نقطه های کوراست که اکثر ارتباطات ما به قهر، نزاع و اختلاف کشیده می شود.زمانی که والدین و فرزندان به دلیل عدم درک متقابل قادر نباشند یک ارتباط موثر را پی ریزی کنند، مشکلات یکی پس از دیگری سر باز می کند. و دو طرف به طور مکرر رفتارهای یکدیگر را زیر ذره بین خواهند برد و حتی از کوچک ترین اشتباه یکدیگر غافل نخواهند بود.

عده ای این مسئله را به مقوله شکاف نسل ها مرتبط می دانند. فاصله و شکاف نسل ها در واقع به معنی تفاوت هایی است که در بعدهای مختلف فرهنگی، رفتاری و اجتماعی بین افراد نسل گذشته و نسل امروز دیده می شود. به بیان ساده تر تفاوت های بین نسل گذشته و نسل امروز را فاصله و یا شکاف بین نسلی می گویند. بنابراین می توان گفت فاصله ای که بین والدین و فرزندان رخ می دهد تنها به دلیل اختلاف سنی بین آنها نیست. بلکه گاه این تفاوت ها به دلیل عوامل فرهنگی ای است که در هر دوره وجود دارد. و اختلافات درست از جایی شروع می شود که هر کدام از والدین و فرزندان سعی می کنند یکدیگر را شبیه به نسل خود بسازند. و فراموش می کنند که این حق برای همه ماست که باید فرزند زمانه خود باشیم.

 

اما با وجود تمامی این عوامل باز هم می توانیم با راهکارهایی موثر این شکاف و فاصله های ایجاد شده بین دو نسل را پر کنیم و اجازه ندهیم که این شکاف ها بهانه ای باشند که هر روز این فاصله ها بیشتر و بیشتر کنند.

 

1- اول از هر چیز می بایست سعی کنیم که برای یکدیگر احترام قائل شویم.مفهوم احترام جنبه های بسیار وسیعی را شامل می شود. در درجه اول سعی کنیم یکدیگر را بدون قید و شرط بپذیریم. و فراموش نکنیم که مقوله پذیرفتن متفاوت است از مفهوم قبول کردن. هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که فرزندان ما نیز همانند ما ببینند، فکر کنند و زندگی کنند. چراکه هر کدام از ما یک موجود منحصر به فرد هستیم ، با افکار، احساسات خاص خودمان. ما به عنوان والدین می توانیم نظرات، خواسته ها و دغدغه های فرزندانمان را بشنویم، حتی اگر با تمامی آنها مواق نباشیم. اما شنیده شدن آنها نشان دهنده ی آن است که برای آنها و نظراتشان ارزش قائلیم. با این عمل نه تنها


اعتماد به نفس بیشتری را به آنها هدیه کرده ایم.بلکه صمیمیت و اعتماد را که از لازمه های یک ارتباط موفق می باشند شکل داده ایم. و مسلماً بعد از آن بهتر خواهیم توانست در باب نقاط ضعف و مثبت تصمیمی که فرزندمان گرفته است گفتو گو کنیم. اما از یاد نبریم که ارتباط موثر نیز آدابی دارد. بقای یک خانواد ه را می توانیم در ارتباط سالم و موفق آن جست و جو کنیم. و ارتباط موثر مستلزم آن است که پیامی که در این ارتباط فرستاده می شود، واضح و روشن باشد و جای هر گونه سوءتفاهم را ببندد.

 

بنابراین سعی کنید برای ایجاد یک ارتباط موثر:

– واضح و روشن صحبت کنید.

 

– با گوش ها، چشم ها و قلبتان به صحبت های طرف مقابلتان گوش دهید. و در حین گوش دادن از پیش داوری، ذهن خوانی و.. پرهیز کنید.

 

– خلاصه ای از آنچه در باب آن گفت و گو می کنید به طرف مقابل ارائه دهید، تا معلوم شود هر دو در مورد مشکل به درک یکسانی رسیده اید.

 

2- در بعضی مواقع در مسیر زندگی والدین خود را فراموش می کنند و تنها به رشد فرزندانشان در همه ابعاد توجه می کند. در صورتی که یکی از عوامل پر کردن شکاف هایی که در این ارتباط دیده می شود، آن است که والدین نیز هم پا و همراه فرزندانشان با دنیای تکنولوژی پیش بروند. و در رابطه با فناوری جدید اطلاعات کسب کنند. چراکه با این روش بهتر می توانند دنیایی که فرزندانشان در آن بزرگ می شوند را بشناسند.

 

3- بیشتر مشکلات و اختلافات از زمانی شروع می شود که ما کیمیای حرف زدن را از یاد ببریم. و این انتظار را داشته باشیم که مثلاً(والدین ما حتی اگر ما چیزی نگوییم باید بدانند که مشکل ما چیست؟). از جمله فاکتورهایی که می تواند روز به روز فاصله دنیای والدین را از فرزندانشان بیشتر کند حرف نزدن است. چرا که هیچ کدام خبر ندارند در دنیای دیگری چه می گذرد. پس زمانی را باهم و در کنار هم باشید و از علایق، تفریحات، تجربیات یکدیگر صحبت کنید. و به جای آنکه یکدیگر را به سنتی بودن و یا مدرن بودن متهم کنید. سعی کنید از هر فرهنگی نقاظ مثبت آن را استفاده کنید.

 

و در آخر اینکه فراموش نکنیم ، دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم دنیایی است که روز به روز در حال عوض شدن و تغییر است. اما با وجود سرعتی که تکنولوژی ما را به پیش خواهد برد، باز هم ابزارها و مهارت هایی هستند که می توانند به ما در هر نسلی که باشیم در برقراری یک ارتباط موثر کمک کنند.