پارس ناز پورتال

گفت گو دیوید بکام با یک روزنامه ایرانی

گفت گو  دیوید بکام با یک روزنامه ایرانی

بکام در 2 می سال 1975 در حومه شرقی لندن متولد شد. او از وقتی برای منچستریونایتد بازی می کرد به دلیل مهارت در زدن ضربات ایستگاهی و سانترهای فوق العاده اش شهرت زیادی یافت و سپس به رئال مادرید انتقال یافت.واقعیت این است که بکام درخیلی از موارد همچنان بی همتااست. مردی که عاشق تحرک و پویایی است و خیلی کم وقت خود را به حرف زدن درمورد کارهایی که در گذشته انجام داده، می گذراند.

 بکام تنها فرزند پسرخانواده اش بوده و دو خواهر دارد. پدر بکام هوادار سرسخت منچستریونایتد بوده و اغلب او را برای تماشای بازی های خانگی این تیم به اولدترافورد می برد. این علاقه به دیوید هم انتقال یافت درحالی که پدربزرگ او هوادار سرسخت تاتنهام بود. افزون بر این، بکام غرور خاص لازم برای حفظ شان وشخصیت خود را درچنین سنی حفظ کرده است. غروری که به او برای نگهداری وحفظ ارزشهای فردی اش نیازاست. او به هوادارانش احترام زیادی می گذارد، ولی ازسوی دیگر به توجه آنها اعتیاد پیدا نکرده و در کنار هر کاری که انجام می دهد، زندگی واقعی خودش را می کند.

 
بکام می گوید: «من درتیمهای مختلفی که بازی کرده ام، دوستان زیادی پیدا کرده ام، ولی خانواده ام مهمترین چیز در زندگی ام هستند. نکته اصلی همین است. افزون بر همسر و چهارفرزندم، والدین و پدربزرگ و مادربزرگ هایم و سه دوست واقعی خوبی که دارم، برایم خیلی مهم هستند.این تمام چیزی است که به آن نیاز دارم. فکرمی کنم فقط سه دوست خوب واقعی در زندگی داشته باشم» یک خصوصیت دیگر بکام که به موفقیت او کمک کرده، کله شق بودن اوست. بکام می گوید: «من خیلی خودسرهستم. تصور می کنم این خصوصیت من درطول دوران حرفه ای فوتبالم زیاد به من کمک کردها ست.

البته مطمئن هستم این ویژگی خیلی دفعات هم تاثیرمنفی داشته است. اما می دانم اگر تصمیم به انجام کاری بگیرم، حتی اگر مردم بگویند از عهده آن کار برنمی آیم، می توانم درانجام آن موفق شوم». بکام درمورد شیوه تربیتی فرزندانش هم عملکرد متفاوتی داشته است. برای بچه های ما یک جا نشستن و کار نکردن اصًلا کارسختی نیست. ولی آنها این طور نیستند و مثل ویکتوریا و من سختکوش هستند. ما واقعاً از نظر فرزندانمان شانس آوردیم. آنها می خواهند درمورد هرچیزی سخت کار و تلاش کنند.

 «بکام از نظر عادتهای شخصی خود هم یکی از ورزشکاران نمونه درسراسر جهان محسوب می شود. خیلی از بازیکنان هنوز سراغ عادتهای قدیمی و اشتباه استفاده بی رویه از مشروبات الکلی یا استعمال سیگار یا مواد مخدر می روند، ولی بکام تنها اعتیاد  خود را ورزش می داند.» او میگوید: من همیشه مد را دوست داشتم. شاید همیشه لباسهای خیلی زیبا نپوشیده باشم، ولی همیشه می دانستم ازچه چیزی خوشم می آمده است .بی تردید مردم پیش از هرچیز مرا به خاطر فوتبال می شناسند. ولی جنبه های زیاد دیگری از زندگی من وجود دارند که مردم به آنها هم علاقه دارند.

 گمان می کنم مردم نمی خواهند لباسهای طراحی شده من را به این خاطر که بازیکن خوبی هستم، بخرند. مردم به زندگی من توجه دارند و این هم جزئی ازآن است.برند بکام در سال1997 زمانی که او با ویکتوریا آدامز خواننده گروه اسپایس گریلز آشنا شد، ارزش بیشتری یافت. این دوخیلی زود به یکدیگر علاقه مند شده و مراسم ازدواج آنهادر4 جولای سال  1999 در قصر لوترلستاون با 500 هزارپوندهزینه انجام شد.که شانزدهمین مراسم ازدواج پرهزینه دنیا نام گرفت. در ادامه گفتگوی روزنامه قدس با این بازیکن نام آشنا، می توانید باجنبه های دیگری از زندگی شخصی و فوتبالی او آشنا شوید:

از دورانی که در گلکسی بودی لذت بردی؟

البته. من واقعا لذت بردم. آنجا اصلا مهم نیست که چقدر بد یا مسخره دریک مسابقه بازی کنم. آنها عاشق من بودند. هربار که من حتی توپ را لمس می کردم، مردم هورا می کشیدند.هیچ کدام آنها در لس آنجلس اصًلا نمی دانستند رابی کین چه کسی است و هرکس گل می زد، فقط اسم من را صدا می زدند.جالبه، پس با این حساب قطعا در گلکسی خیلی به تو خوش گذشته است.اغلب می خواستم بدانم اگر من به دروازه خودمان گل بزنم هم آنها بازهم اسم من را فریاد می زنند یا نه…

پس چرا از این تیم جدا شدی؟

 خب، من به لس آنجلس رفتم تا زندگی به سبک ولخرجی داشته باشم و درسطح متوسط فوتبال بازی کنم و هنوز هم از من تقدیر کنند و درعین حال می خواستم به مردم بگویم فوتبال درآمریکا به محبوب ترین ورزش تبدیل شود. اما به مرور زمان شرایط فرق کرد.

این حقیقت دارد که می خواستی به استرالیا بروی؟

استرالیا از لحاظی شبیه آمریکا بود. سواحل شنی، اینکه حتی اسم این ورزش آنجا هم ساکر بود و لیگ آنها هم خیلی ارزش تماشا کردن نداشت. اگر درکنار امیل هسکی بازی می کردم، همه چیز راحت به نظر می رسید. من ازکنار زمین حرکت می کردم و توپ را برایش سانتر می کردم و او هم توپ را گل می کرد. دوباره هر دو روی جلد نشریات بودیم و مانند دو ستاره سابق لیگ برتر دراسترالیا می درخشیدیم.

درواقع مدت زمان زیادی هم نمی گذشت که من آنجا هم به شهرتی که در آمریکا داشتم، برسم. درعین حال من به دروگبا هم تلفن کردم و او به من گفت لیگ چین خیلی ساده است. ضمن اینکه آنها خیلی به فعالیتهای مد ولباس همسرم و حتی من اهمیتی نمی دادند. ویکتوریا گیاهخوار است و درچین حتی سگ هم می خورند. بعد هم واقعا نمی دانستم بچه هایم چطور باید زبان چینی یاد بگیرند.

مدل تبلیغاتی و طراح لباس بکام بتازگی به عنوان سرشناس ترین بازیکن فوتبال دنیا که سابقه همکاری های زیادی در عرصه تبلیغات محصولات پوشاک مردانه داشته، قرارداد جدیدی با شرکت سوئدی پوشاک «اچ اند ام» به منظور طراحی لباس زیر مردانه این برند، منعقد کرده که با استقبال بی نظیری مواجه شده است. این ایده که تو یک کارت ویزیت به عنوان طراح لباس زیرمردانه داشته باشی، خیلی جالب است.بله، تصور می کنم باید یکی داشته باشم. هنوز هیچ کارتی ندارم و واقعا باید بابت این ایده ای که دادید، تشکرکنم.

 از چه زمانی به نحوه لباس پوشیدن مردم بیشتر توجه کردی؟

 من همیشه مد را دوست داشتم. شاید همیشه لباسهای خیلی زیبا نپوشیده باشم، ولی همیشه می دانستم ازچه چیزی خوشم می آمده است. قطعا لباسهایی را می پوشیدم که اشخاص دیگر دوست نداشتند بپوشند. اما درمجموع چیزی که فکرمی کنم شیک وقشنگ به نظرمی رسد را می پوشم.

دوست داری چطور لباس بپوشی؟

 دوست دارم تقریبا رسمی و کت و شلوار بپوشم، ولی ازلباسهای غیررسمی هم خوشم می آید. جین، تی شرت و صندل.

 تو برای هر روزت یونیفرم مشخصی داری؟

نه، به هیچ وجه. تنها کاری که انجام می دهم ست کردن لباسهایم از شب قبل است و بنابراین صبح لباسهایم حاضر وآماده هستند.

غیرممکن است، واقعًا این کار را می کنی؟

بله، من این کار را می کنم. من چهار فرزند دارم و حاضرکردن آنها و حاضرشدن خودم زمان زیادی می برد.

 تو ازبچگی همین طور بودی؟

اولین چیزی که وقتی به مد فکرمی کنم به یاد می آورم زمانی است که دریک مراسم عروسی خانوادگی ساقدوش بودم. باید بین یک کت وشلوارقدیمی و یک ست شلوارکوتاه و پیراهن و کراوات یکی را انتخاب می کردم. من دومی را ترجیح دادم.
 
دوست دارم عکسی از آن مراسم ببینم.

احتمالاً مادرم عکسهای آن مراسم را درجایی دارد. مسأله این نیست که همیشه می خواستم متفاوت باشم بلکه می دانستم چه چیزی دوست دارم و این چیزی بوده که همیشه پوشیده ام. تا به حال شده به تصمیماتی که تاکنون گرفته ای نگاه کنی و به بعضی از آنها بخندی؟ همیشه. به بعضی از لباسهایم نگاه می کنم و فکرمی کنم «باورم نمیشه من واقعاً این را پوشیده ام» ولی پشیمان نیستم. درآن زمان می دانستم که آن لباس خوب بوده است.

 می توانی یک مثال ازهمین «باورم نمیشه» ها بزنی؟

یک بار درمراسمی من و همسرم ویکتوریا کت وشلوار تمام چرم ورساچه پوشیدیم و درواقع تیپ هایمان را باهم ست کردیم. این یکی از آن چیزهایی است که وقتی الان به آن فکر می کنم به خودم می گویم «ما واقعاً چه فکری می کردیم؟» و هردوتای ما خنده مان می گیرد.

 عکس های تو را در تبلیغات اچ اند ام روی تمامی اتوبوسها و بیلبوردها وساختمانهای خیلی بلند زده اند و واقعا کارهای خوبی در طرحهایت داشته ای. مسأله این است که« اچ اند ام» درمجموع بزرگ تصور می کند. آنها تبلیغات خود را درهمه جای شهر می خواهند واین عالی است. درمورد عکسها من فکر می کردم باید کمی آنها را دستکاری کنم و السدایر مک للان این کار را انجام داد. او واقعاً در این زمینه استعداد دارد.

وقتی می دانی قرار است عکس هایت در بیلبوردهای سراسر جهان به نمایش درآیند، شرمنده نمی شوی؟ اوه، شوخی می کنید؟ براستی خجالت می کشم. جداً همین طوراست.حتی ایده لوگوی خط تولید تو برای اچ اند ام جالب است.آیا دایره ای که درلوگو دیده می شود، اشاره به فوتبال است؟فوتبال است، جهان است. هر چیزی که شما می خواهید باشید، است. قرارنبود یک توپ باشد ولی مردم طبیعتا به من فکرمی کنند و یاد ورزش می افتند.

این همکاری با اچ اند ام چطور اتفاق افتاد؟

من بیشتر ازیک سال پیش شروع به فکرکردن روی پروژه لباس کردم. درآن زمان فقط من و تیم من بودیم. هیچ نوع همکاری با هیچ کس دیگر وجود نداشت. ولی «اچ اند ام» شنید که من دنبال این ایده هستم و با من تماس گرفت وهمه چیز شروع شد. ما محصول خود را آماده داشتیم، ولی بعد «اچ اند ام» آمد و گفت می تواند ایده های بزرگ تری به ما بدهد و در واقع آنها ایده های ما را به سطح دیگری بردند.

40 کشور دنیا  گفتند می توانند این محصولات را در 1800 فروشگاه عرضه کنند و من هم استقبال کردم. واقعا همکاری هیجان انگیز و خوبی بود. «اچ اند ام» درگذشته با طراحانی مانند کارل لاگرفلد و آلبرالباز کار کرده است.

اما این همکاری مفهومی کاملا متفاوت دارد، نه؟

همکاری طولانی مدت چیزی است که ما سعی کردیم دراینجا خلق کنیم و این همکاری با آنچه آنها درگذشته انجام داده اند، متفاوت است. این همکاری سالیان سال به طول خواهد انجامید. یا حداقل امیدوارم این گونه باشد.

حالا چرا در وهله اول به ایده لباس زیر فکر کردی؟

 من قبلا برای امپوریو آرمانی تبلیغ می کردم و موفقیتی که چند سال پیش با آنها کسب کردم، مرا به این فکر انداخت که چرا من خط تولید خودم را نداشته باشم؟ فروش و توجه مردم به اجناس آرمانی واقعاً باورنکردنی بود، ضمن اینکه این طراحی ها فقط شامل لباس زیر نیست، بلکه پیژامه ها و لباس خواب و بلوز وشلوارهای تنگ سفید مردانه که خیلی ها آنها را نمی پوشند، ولی من آنها را دوست دارم هم شامل می شود.

درمورد قیمت گذاری محصولات «اچ اند ام» و آنچه برای محصولات تو اتفاق افتاد، چه فکری می کنی؟ ما می خواستیم قیمتها به گونه ای باشد که برای همه قابل خریداری باشد. من به آدمهایی فکرمی کنم که می خواهند به فروشگاه بروند و لباسهای مورد نیاز خود را بخرند و مبلغ مسخره ای برای آنها پرداخت نکنند. این موضوع درمورد «اچ اند ام» شگفت آور است. آنها می دانند دارند چه کاری انجام می دهند. آنها می دانند چطور باید قیمت گذاری کنند و مردم چه چیزی می خواهند.

درمورد پروسه طراحی و دیزاین لباس بگو. تو با نمونه ها و الگوهای خاصی کار می کنی؟

من درهرکاری که انجام داده ام، نقش خودم را درآن داشته ام. این درهمه امور مربوط به من صدق می کرده است. اگر نتوانم درآن کار دخالت مستقیم داشته باشم، اصلا نمی خواهم با آن قضیه هیچ سروکاری داشته باشم. این چیزی است که درهمه دوران حرفه ای انجام داده ام.

 دلم نمی خواهد فقط اسمم را به بقیه بدهم تا آنها هرکاری می خواهند با آن انجام دهند. بی گمانم «اچ اند ام» از اینکه من کامًلا دراین پروژه دخالت داشتم، خوشش آمد. زمان شروع این همکاری با «اچ اند ام» نشان می دهد که این پروژه خیلی بیشتر از یک کار تجاری وتبلیغاتی است.درواقع تو به نوعی درمرحله انتقال ازعنوان "بازیکن سابق فوتبال "به «مشهورترین بازیکن سابق» این رشته قرار داری. به هرحال با نزدیک شدن به سالهای پایانی حرفه فوتبالم و احساس نیاز به انجام کارهای دیگر، یک اتفاق بزرگی مانند همکاری با «اچ اند ام» خیلی هیجان انگیز است.

درمورد استایل خودت بگو.

یک جنتلمن بریتیش. درسن من، استایل من دقیقا همین است. نحوه لباس پوشیدنم. آرایش موی سرم. گمان می کنم این تیپ خوبی برای من باشد. برای من ظاهر و تیپ یک جنتلمن انگلیسی شامل یک کت وشلوار زیبا، کراوات زیبا و کفشهای قشنگ هستند.در اولین باشگاهم که یک تیم محلی برای بچه های زیر ده سال بود، مربی ما همیشه اصرار داشت بچه ها  کت وشلوار و کراوات قبل از بازیها به تن کنند و ما در مسیر رسیدن به هر بازی، داخل اتوبوس پیراهن و کراوات داشتیم. بعضی از بچه ها از این لباسها متنفر بودند، ولی من آن را دوست داشتم.

سرالکس فرگوسن هم همیشه می خواست ما لباس رسمی داشته باشیم. در لس آنجلس هربار که ما برای صرف غذا به رستوران می رفتیم، من لباس رسمی می پوشیدم. با اینکه درآمریکا مرسوم نیست که مردم برای رفتن به رستوران این گونه لباس بپوشند.اما من همیشه یک پیراهن، یک کت و درمجموع یک لباس مرتب و شیک می پوشم و این جزئی از خصوصیات انگلیسی بودنم است.

تأثیر آرمانی در پروژه کاری تو چه بوده است؟

تأثیرپذیری من برای این پروژه از زمان همکاری با آرمانی شروع شد. ما چندسالی با آنها همکاری موفق وخوب داشتیم. اگرآن همکاری موفق بوده، چرا این پروژه خوب نباشد؟ شناخت مردم از تو به خاطر حضورت درفوتبال تا چه اندازه به برند بکام کمک می کند؟ بی تردید مردم پیش از هرچیز مرا به خاطر فوتبال می شناسند. ولی جنبه های زیاد دیگری از زندگی من وجود دارند که مردم به آنها هم علاقه دارند. گمان می کنم مردم نمی خواهند لباسهای طراحی شده من را به این خاطر که بازیکن خوبی هستم، بخرند. مردم به زندگی من توجه دارند و این هم جزئی ازآن است.

کًلا در طراحی چه اصولی را دنبال می کنی ؟

برای من سادگی خیلی اهمیت داشت. من ساده بودن و راحت بودن و حس راحتی به دیگران دادن را دوست دارم. سادگی برایم بزرگ ترین مساله بود. تصور می کنم کلوین کلاین این کار را به طرز عالی انجام داده است.می دانم که همسرشما درزمینه مد مسیر خودش را رفته، ولی آیا وقتی این پروژه راه افتاد او هم به تو ایده داد؟

او خیلی خوشش آمد. هردو از پروژه های رک و روراست خوشمان می آید. برای اینکه این پروژه ها ساده هستند و خوب انجام می شوند. او شخصی است که من به قضاوت هایش اعتماد می کنم و نظریات او کارشناسانه هستند.فرزندان شما هم خیلی خوش استایل هستند. آیا شما لباسهای آنها را انتخاب می کنید یا خودشان این کار را می کنند؟

من همواره سعی می کردم برای آنها لباس انتخاب کنم، ولی اکنون آنها در سنی هستند که خودشان می خواهند لباسهایشان را انتخاب کنند. آنها سه شخصیت متفاوت هستند. پسربزرگم که دوازده سال دارد، شلوار فوتبال و  یک تی شرت می پوشد. پسر دومم رومئو  9 سال دارد و خیلی دنبال مد است و دنبال شلوارهای جین تنگ و یک تی شرت مدرن و کلاه های جالب است. کروز کوچک ترین پسرم که هفت ساله است هم به جاستین بیبر علاقه دارد و هر چیزی که بیبر می پوشد، کروز هم آن را می خواهد.

فرزندان تو لهجه بریتیش دارند یا آمریکایی؟

کمی لهجه بریتیش در حرف زدن آنها احساس می شود ولی اکنون وقتی به آنها گوش می کنم متوجه ته لهجه آمریکایی هم می شوم.

آیا این تتو Hحرف « اشاره به هارپر آخرین فرزند تو است؟

بله، این جدیدترین تتوی من است.

نام همه بچه هایت روی بدن تو تتو شده اند؟

 بله، پسرها پشت بدنم تتو شده اند.

تو خیلی تتو داری.

 تتوها همیشه شیوه ای برای ابراز نظر و عقیده هایم بودند. عشقم به خانواده یا چیزهای دیگری که درزندگی ام وجود داشته اند. هرکدام ازآنها یک معنا دارد. بابت هیچ کدام از آنها پشیمان نیستم.

حالا اگر بزرگ ترین پسر تو بخواهد تتو داشته باشد، چه اتفاقی می افتد؟

من بحثی نمی کنم، باید بحث کنم؟ سعی می کنم به او بگویم نه، ولی درمقطعی او هجده ساله خواهد شد و دیگر نمی توانم جلوی او را نگه دارم.

شما چهار بچه دارید و چطورهمه شما تا این حد خوش تیپ هستید؟

خب ویکتوریا می داند که چه چیزی و چطور لباس بپوشد. او درک بزرگی از تیپ واستایل دارد. گمان می کنم استایل من هم از وقتی با او آشنا شدم، کمی بهتر شد.وقتی شما دونفر با هم ازدواج کردید، این موضوع فقط مد تو را تغییر نداد. این آشنایی کل دنیای شما را تغییر داد .از جنبه رسانه ای خودتان را آدمهای خجالتی می دانید؟

من با گذشت زمان دراین سالها با رسانه ها خیلی راحت تر شده ام.اگرشما دراین محیط نباشید و به آن عادت نداشته باشید، اینکه ناگهان شخصی شما را تعقیب کند واز شما عکس بگیرد،برایتان عجیب است. من پیش از اینکه با ویکتوریا آشنا شوم، کمی از توجه رسانه ها برخوردار بودم، ولی وقتی مردم فهمیدند ما باهم دوست شده ا یم، همه چیز عوض شد.

بعد مراسم ازدواج ما بود و بعد اولین فرزندمان به دنیا آمد. این اتفاقها افتادند و من الان بیشتر به این شرایط عادت کرده ام. خیلی بیشتر از ده یا پانزده سال پیش.اما من از آن آدمهایی نیستم که بنشینند وا ز موفقیت خود شکایت کنند. هرچیزی که دارم،برای داشتن آن خوش شانس بوده ام و البته سخت کار کرده ام.

موهای تو طبیعی هستند؟

 بعضی ها گفته اند من اخیراً موهایم را کاشته ام. ازنظر من چنین چیزی به هیچ وجه اشتباه نیست ولی من شخصا فکر نمی کنم چنین کاری انجام بدهم. اگرببینم موهایم درحال ریزش هستند، قطعا آنها را کوتاه خواهم کرد. اما من هنوز مو دارم و هنوز دارم برای موهایم می جنگم!

نخستین ادکلنی که زدی چه بود؟

 یادم نمی آید اولین «افترشیو»ی که برای خودم گرفتم چه بود. من «اولد اسپایس» پدربزرگم را می زدم.

نخستین چیز درست وحسابی که برای خودت خریدی؟

 یک بی ام دبلیو که با حقوقی دریافتی از منچستریونایتد آن را خریدم.