پارس ناز پورتال

شرح ضرب المثل زیبای زندگی سگی

شرح ضرب المثل زیبای زندگی سگی

زندگی توأم با رنج و درد و الم و فقر و مسكنت و تندگستی را در اصطلاح عامه زندگی سگی گویند كه از آن كاهش جان زاید و فرسایش تن.

 

باید دید منظور از زندگی سگی چیست و چه واقعه ای آن را بر سر زبانها انداخته است تا ریشه تاریخی آن به دست آید. و گرنه هر كس اجمالاً می داند سگ از آن موقع كه در استخدام بشر درآمده چه می خورد و چگونه زندگی می كند.

 

سگ این حیوان نجیب و وفادار اگر در عصر حاضر می بینیم كه راحتی و آسودگی و آسایشی- البته در میان ملل راقیه- دارد متأسفانه در ازمنه و اعصار گذشته زندگی راحتی نداشته و امروزه هم در غالب مناطق جهان حتی از آسایش نسبی هم برخوردار نیست زیرا خواه در استخدام بشر باشد و خواه به طور ولگردی زندگی كند شبها را به حكم غریزه و وظیفه بیدار است و با شنیدن كمترین صدا، سر از روی دستهایش برداشته به پاسداری می پردازد، روزها را هم كه باید در خواب و استراحت بگذراند به این طرف و آن طرف روی می آورد و دم می جنباند تا تكه استخوانی به دست آورده سد جوع كند.

 

اگر سگ، این حیوان قانع و بردبار بتواند این زندگی روزمره و تهیه و تدارك چند تكه استخوان را هم به آسودگی و بدون دغدغه خاطر بگذراند باز هم حرفی نیست ولی از آنجا كه غالباً معروض حملات ناجوانمردانه مردم و سنگ پرانیهای اطفال در كوی و برزن قرار می گیرد لذا نه شبی خوش دارد و نه روزی آرام. طبیعی است كه این حالت زندگی سگی چون مطبوع طبع آدمی نیست لذا از آن به زندگی رنج و درد و بدبختی و بیچارگی تعبیر و تمثیل می كنند.

 

اما اكنون ببینیم چه شد و از چه تاریخی این عبارت به صورت ضرب المثل درآمده در تعابیر و تماثیل مجازی و استعاره ای مورد استفاده قرار گرفته است.

 

محقق نكته باب معاصر آقای دكتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی حكایت شیرین و طنزآمیزی را نقل می كند كه هر چند جنبه اساطیریش بر حقیقت وجودی آن می چربد- كه قطعاً چنین است- علی ای حال می تواند ریشه تاریخی ضرب المثل بالا را بدست دهد. محقق مزبور می نویسد:
«معروف است كه در روز ازل خداوند برای بشر سی و پنج سال عمر تعیین كرده بود و برای سایر حیوانات هم عمری معین شده بود. آدمیزاد كه به هیچ چیز قانع نیست پیش خدا شكایت برد كه: «خداوندا، این سی و پنج سال كم است، مقداری بر آن بیفزا تا بتوانم عبادت ترا در آخر عمر به جا بیاورم زیرا این سی و پنج سال برای همان اعمال چنان كه افتد و دانی! هم تكافو نمی كند.» چون عنوان عبادت پیش كشید خداوند فرمود تا از عمر یكی از مخلوقات دیگر بردارند و بر عمر بشر بیفزایند.

 

«مأمور اجرا خر را از همه ساكت تر دید، بیست سال از عمر او برداشت و بر عمر آدمی گذاشت. بنابراین عمر بشر از سی و پنج سال به پنجاه و پنج اضافه شد. اما متأسفانه چون از عمر خر بود این بیست سال بعد از سی و پنج سال را آدمیزاد ناچار شد مثل خر كار كند و جان بكند! باز محلی برای عبادت نماند، باز نزد خدا شكایت برد. خداوند فرمود دهسال دیگر از عمر مخلوقی دیگر بردارند و بر عمر آدمیزاد بیفزایند.»

 

«این بار نوبت سگ بود، ده سال از عمر او برداشتند و بر عمر آدمی گذاشتند ولی متأسفانه باز هم به عبادت نرسید زیرا این ده سال بعد از پنجاه و پنج سالگی یك زندگی سگی بود.»

 

آری، زندگی سگی با توصیفی كه شده بدترین زندگیها و همپایه مرگ است ولی چه می شود كرد كه آدمی به جهت ترس از مرگ و به امید زندگی بهتر كه شاید فرجی بعد از این شدت باشد به آن ادامه می دهد و به تكرار روز و شام می پردازد.