در بعضی شرایط میگوییم: احساس بدی از حضور در آن موقعیت داشتم و یا من هم مثل او غمگین شدم و … اما این جملات به چه معناست؟
واژه احساس در روانشناسی،بسته به اصل لاتین آن معانی متفاوتی دارد ؛ در زبان مصطلح از کلمه احساس در موقعیتها و حالات مختلف برای بیان اهداف متفاوت استفاده میشود.
مثلا میگوییم : احساس میکنم که او اصلا مرا درک نمیکند یا مثلا : احساس بدی از حضور در آن موقعیت داشتم یا مثلا : زنان از مردان بااحساس تر هستند و …
این مثالها حاکی از آن است که کلمه احساس در موقعیتهای مختلف ، بار معنایی متفاوتی دارد.
اول باید این را گفت که احساساتی بودن با احساسی بودن فرق دارد ؛ معمولا در فرهنگ ما احساساتی بودن را نفی میکنیم و انتظار داریم که افراد تحت تاثیر تفکر ، تعقل و قضاوت عاقلانه قرار بگیرند.
در این باره افراد احساساتی را کسانی میدانیم که معمولا تحت تاثیر حالات هیجانی هستند ، نه حالات عقلانی ولی معمولا از افراد با احساس به عنوان کسانی یاد میشود که قادر به درک طرف مقابل بوده و میتوانند حالات و ویژگی های دیگری را درک کنند.
البته خیلی وقتها هم میشنویم که باید احساسات خود را کنترل کنیم که معمولا در این مواقع یا صحبت از غرایز است یا هیجانات.
از نظر روانی چه ضرورتی وجود داشت که ما دارای احساسات باشیم؟
تکاملگرایان معتقدند که هم زمان با پیچیدهتر شدن حیوانات ، بچههای آنها برای بقا نیاز به مراقبتهای طولانیتر پیدا میکردند ؛ پیوند عاطفی مادر و فرزند، احتمال طرد کودک را تا زمانیکه بتواند به تنهایی به بقا ادامه دهد، کاهش میدهد.
همچنین مشاهدات دانشمندان نشان داده است که مغز حیوانات اولیه یعنی خزندگان فاقد اعصاب احساسی است.
هنگام تولد بچه مارمولک او به طور غریزی بی حرکت میماند تا به وسیله مادر خورده نشوند و برعکس ،کودک انسان کنونی با مغز پیچیده احساسی بهطور غریزی میتواند کارهایی انجام دهد تا مادر را از نظر وضعیت روحی یک عمر گرفتار خود کند.
وضعیت روحی چه معنایی دارد؟
وضعیت روحی به یک وضعیت احساسی طولانی مدت گفته میشود که به وسیله الگوی تغییرات بیوشیمیایی و هورمونی خاص میتواند شناسایی شود.
در این حالت،شدت احساس تجربه شده بسیار ملایمتر است و گاهی اوقات ممکن است حتی از آن بیاطلاع باشیم.
وضعیت روحی ممکن است چند ساعت یا چند روز به طول بینجامد ؛ به یک وضعیت احساسی که بیش از چند هفته طول بکشد معمولا اختلال روحی یا عاطفی گفته میشود ، مانند زمانیکه احساس غم ماندگار میشود و به بیماری افسردگی میانجامد.
کی از تفاوتهای میان احساس و وضعیت روحی این است که وضعیت روحی الزاما با وقایع قابل شناسایی و شخص ارتباط ندارد.
وضعیت روحی معمولا به وسیله یک یا چند مورد ایجاد میشود
۱. تجارب عمیق احساسی که بروز داده نشدهاند مانند نادیده گرفته شدن یک شکست و گویی هیچ اتفاقی نیفتاده و سپس بیدلیل احساس بدخلقی کردن
۲. تعدادی تجارب احساسی پی در پی مانند زدن چند تلفن بینتیجه که به ناامیدی منجر شود یا ملاقات با چند انسان پرشور که باعث تقویت روحیه شود
۳. تغییرات شیمیایی به دلایلی مانند کمخوابی ، قاعدگی ، غذا نخوردن و …
یکی از مضرات وضعیت روحی نامناسب آن است که میتواند دیدها را نسبت به جهان ، بدون آنکه حتی متوجه باشیم ، تغییر بدهد و ما ناخودآگاه افراد و موقعیتهایی را انتخاب کنیم که با وضعیت روحی و خلق و خوی ما جور هستند.
خلق و خوی ما تحت تاثیر چه عواملی است ؟
۱. توارث ژنتیکی : برای مثال افسردگی در مردان یا خشونت در زنان ممکن است سابقه خانوادگی داشته باشد.
۲. ساختار فیزیکی هورمونی مغز : برای مثال مردی که قسمت خاصی از مغزش آسیب دیده و یا هورمون تستوسترون بیش از اندازه دارد ، آتشین مزاج میشود.
۳. تجارب زندگی : برای مثال کسی که در کودکی با یاسهای بسیار روبه رو شده است ممکن است آدم بدبینی شود.
آیا ممکن است احساسی در ما وجود داشته باشد که از آن آگاه نباشیم ؟
بله ، زندگی احساسی ما تحت تاثیر ذهن ناخودآگاه ما قرار دارد ؛ تغییرات فیزیکی ناشی از یک احساس قبل از آنکه مراکز فکری آن را ثبت کنند،ایجاد میشوند و ممکن است ساعت ها تا سالها به صورت یک حالت روحی پنهان در بخش ناخودآگاه ذهن باقی بمانند.
ممکن است ما نتوانیم این حالت را در خود تشخیص دهیم اما روانشناس درون هریک از ما معمولا میتواند آن را در دیگران تشخیص دهد.
راست است که میگویند احساسات واگیر دارند؟
قطعا شما هم شنیدهاید که افسرده دل افسرده کند انجمنی را ، با این حساب میتوان گفت که اصطلاحا احساسات واگیر دارند مگر آنکه فرد آگاهانه تلاش کند که آلوده نشود.
باید احساسات خود را به طور منطقی و درست و جامعه پسند مطرح کنیم ، مثلا کسی که خشم دارد، بهتر است با ورزش کردن ، لگد زدن به توپ و یا شنا خود را تخلیه کند و نه اینکه با داد زدن ، دعوا و کتککاری هم وجهه خود را در اجتماع مخدوش کند و هم احساسات منفی جدید را برای خود تولید کند.
نباید فراموش کنیم که ما انسانها هیجانهای مختلفی داریم و طی سالهای عمر خود باید بیاموزیم که برخی از این هیجانها را مثبت تلقی کنیم و برخی از ناپسند بشماریم یا برخی را به راحتی ابراز کنیم اما خود را از ابراز برخی دیگر بازداریم.
کسانیکه از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند توانایی کنترل احساسات خویش را دارند.
آنها بدون احساس گناه و حسرت با تمامی هیجانهای خود مواجه میشوند و خود را سر زنده نگه میدارند و به تناسب زمانها و مکانهای مختلف احساس مناسبی را ابراز میکنند و وضعیت روحی و احساسی دیگران را درک میکنند.