گر که بیمار است تیمارش کنید
مانده ام این بخت است یا بَختَک است
چون مُدام از بهر من در جُفتک است
شعر طنز بخت و شانس Funny poem
موقعی که بخت را قسمت نمودند بر بشر
رانده گشتم از درش با تیپا و توپ وتشر
مرغ بخت از بام من تا بی نهایت پر کشید
بر در بختم زمانه با ملات آستر کشید
شعر طنز بخت و شانس Funny poem
آب دریاها ز بختم خشک گردد چون کویر
گر که صد تا نان خَرم هر صد عدد باشد خمیر
گر کلنگی آید از سوی سماوات خدا
می خورد بر فرق من ، فرق سرم گردد دوتا
شعر طنز بخت و شانس Funny poem
گر ببارد سیل رحمت از فراز آسمان
قطره ای از آن نبارد بر زمین خُشکمان
گر نظر بر زر کنم مس می شود از بخت من
دُر و گوهر می شود خر مُهره ای در دست من
شعر طنز بخت و شانس Funny poem
چون به باغ اندر شوم گل های آن پژمرده اند
بلبلان برتارک سبز درختان مرده اند
گر بکارم دانه های گندم و جو همچنین
می زند از بخت من خرزهره سر از این زمین
گر زند همسایه ام میخی به دیوار اتاق
می شود آوار برفرق سرم الوار تاق