پارس ناز پورتال

رمانتیک ترین نوشته ها

رمانتیک ترین نوشته ها
 
اگه با تمام درختهای دنیا نردبون بسازی ، بازم دستت به سقف دلتنگی هایم نمیرسه ، عزیزم دوستت دارم .
زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم ، پس تا زیباترین پایان با تو می مانم .
ممکنه ما گلی رو دیر یاد کنیم ، اما محاله عطر خوشش رو از فضای دلمون پاک کنیم .
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند ، تو بهاری و به اندازه ی باران خدا زیبایی .
عاشقت خواهم ماند بی آن که بدانی ، دوستت خواهم داشت بی آن که بگویم ، درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی ، گوش خواهم داد بی هیچ سخنی ، در آغوشت خواهم گریست بی آن که حس کنی ، در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی ، این گونه شاید احساساتم نمیرد .
ای مهربانم ، ازین پس هر شب سراغت را از ماه می گیرم و هر روز به خورشید می سپارمت تا مبادا به سایه ی غم گرفتار شوی .
گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده ی عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله ی بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کنان نغمه سر دهم که من شیدای تو و عاشقانه دوستت دارم .
اگر شب های من روشن ، تویی فانوس شبهایش ، اگر حرفی زنم از گل ، تویی معنا و مفهومش ، اگر من عاشقم عشقم تو هستی ، اگر من شاعرم شعرم تو هستی .
این پیام تقدیم به کسی که نامش در بهار من ، یادش در اندیشه ی من ، عشقش در قلب من و دیدارش آرزوی من است .
خدا به تو دو تا پا داد تا با آنها راه بروی ، دو تا دست داد تا نگه داری ، دو گوش برای شنیدن و دو چشم برای دیدن داد ولی چرا فقط یک قلب به تو داد ؟ چون قلب دوم تو رو به کس دیگری داد تا تو آن را پیدا کنی .
سراغ از من نمی گیری گل نازم ، نمی شناسی صدای کهنه سازم ، نمی بینی مگه اینجا دلم تنگه ، نمی بینی مگه با با غصه دمسازم ، سراغ از من نمی گیری نگیر اما ، فراموشم نکن هرگز گل زیبا .
چه تو بیداری چه توی خواب فکرت همیشه با منه ، هیچ اسمی جر اسم تو رو لبام صدا نمی زنه ، هنوز همیشه با منی هنوز همه شکل تو اند ، هنوز کسی به جای تو نیومده تو قلب من .
اگه گفتی امروز چه روزیه ؟ بگو دیگه ! زیاد فکر نکن ! امروز همون روزیه که دلم برات تنگ شده !
مهر دل ما مدام تقدیم شما
عمری که شود به کام تقدیم شما
پیدا نشد هدیه ای در شان شما
یک باغ گل عشق تقدیم شما
میخوام روی حرفم هنوز ایستاده باشم
بذار دوستت دارم رو هزار بار گفته باشم
بخوای تا قیامت می گم دوستت دارم رو
بهونه ای نمی خوام به دستت داده باشم
باز هم ثانیه ها اسم تو را جار زدند
و دقایق امشب به تو تکرار زدند
سکوتی که در این عقربه ها می چرخید
نکند در دل تو اسم مرا دار زدند
عزیزا کاسه ی چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشیند خار مژگانم به پایت
تو صمیمی تر از آنی که دلم می پنداشت
دل تو با همه ی آیینه ها نسبت داشت
تو هوان ساده دل سبز نجیبی که خدا
در میان دل پاکت صدف آیینه کاشت