پارس ناز پورتال

قاب کن و بزن به دیوار دلت …

قاب کن و بزن به دیوار دلت …
صه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین

 

 

 

بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت …

 

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

 

 

دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت …

 

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

 

 

باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!

 

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

 

 

حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند …

 

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

 

 

کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد… دلت سبک شد؟

 

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

 

حالا این دل جای "او"ست
دعوتش کن
این دل مال "او"ست…
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"…