پارس ناز پورتال

حرف های جالب رضا صادقی از خانمش (عکس)

مجموعه : اخبار سینما
حرف های جالب رضا صادقی از خانمش (عکس)
من با مردم ایران خوشم و از کنارشان بودن لذت می برم. اما اگر ببینم واقعا دیگر نمی شود کاری کرد برای آرامش به خارج از کشور می روم نه برای کار. شاید کار موسیقی وهله دوم نگاه من باشد. وقتی ببینی جایی دیگر نه می توانی حرفت را راحت بزنی نه دیگر خودت کشش داری مجبور می شوی…

رضا صادقی خواننده مشکی پوش موسیقی پاپ که اخیرا شایعه مهاجرتش از ایران و کار و فعالیتش در آمریکا نقل شده بود در تازه ترین گفتگوی خود با رد این مساله به صراحت از این گفته است که محال است برای فعالیت موسیقی به خارج از کشور برود.صادقی در گفتگو با نژلا پیکانیان از امیدی که به تدبیر دولت حسن روحانی هم دارد نیز سخن گفته و در کنار آن مشکلاتی که اهالی موسیقی با آن روبرویند.

قبل از کنسرت اخیرتان در تهران و اجرایی که با سالار عقیلی داشتید بیشتر برنامه هایتان در شهرستان بود؛چرا مدتی روی اجرای شهرستان تمرکز کردید؟

 

چون احساس می کردم برنامه های کنسرت در تهران خیلی شده بود. البته نه تنها برنامه اجرای من، به طور کلی این روزها اینقدر برنامه های کنسرت در تهران زیاد شده است که شاید خیلی ها ندانند برای دیدن اجرای کدام خواننده بروند. یادم می آید یک زمانی اگر خواننده ای در تهران به روی صحنه می رفت از همه شهرستان ها برای دیدن اجرای او می آمدند و به اصطلاح سر و دست می شکاندند، اما حالا دیگر اینطور نیست و مثلا اگر هواداری این هفته فرصت نکند کنسرت رضا صادقی برود مطمئن است که برنامه را از دست نداده چون هفته دیگر هم اجرا هست. ضمن اینکه خودم این نکته را هیچ وقت فراموش نخواهم که بچه شهرستانم و بیشتر دوست دارم با آنهایی که مثل خودم هستم در ارتباط باشم. البته ناگفته نماند در تهران همیشه برای من حمایت و طرفداری بوده و مردمش با من دوست تر از دوست بوده اند. اما الان احساس می کنم دوستانی هستند که می توانند فضای کنسرت های تهران را تامین کنند.

البته شاید همه طرفداران یک خواننده نتوانن حتی یک بار هم به کنسرت هنرمند محبوبشان بیایند، چون خرید بلیط با توجه به شرایط اقتصادی مردم در توان هر کسی نیست…

دقیقا همینطور است. کمترین قیمت بلیط ۳۰ هزار تومان است و یک خانواده ۵ نفره باید حداقل ۱۵۰ هزار تومان برای یک شب هزینه کند. او می تواند این هزینه را برای لباس بچه هایش که می خواهند به مدرسه بروند کنار بگذارد، نه اینکه آن را برای کنسرت خرج کند آن هم کنسرتی که اولش وقتی وارد سالن می شود با او بد رفتاری می کنند و در نهایت هم موقع رفتن با هزار مشکل از سالن خارج می شود. صندلی درست نیست صدا خوب نیست و رضا صادقی بد می خواند. ریسک مالی هم می کند.

اما برخی از دوستان دیگر خواننده بر این باورند چون طرفدار دارند و هر تعداد کنسرت هم که در طول ماه برگزار می کنند با استقبال روبرو می شود به برنامه شان ادامه می دهند و خیالی هم خودشان را درگیر این قضایا نمی کنند…

من به نظر همکارانم احترام می گذارم، قطعا طرفداران دوست دارند خواننده مورد علاقه شان را که چند لحظه زندگی اش را با او سر می کنند از نزدیک و در اجرای زنده ببیند. اما این دلیل نمی شود که بدون در نظر گرفتن شرایط مردم روی استیج رفت و اجرا کرد. برای مثال فکر کنید استاد شجریان کنسرت برگزار کنند، قطعا من علاوه بر لذتی که از موسیقی ایشان می برم برای دیدن اسطوره ام هم خواهم رفت. چون خیلی وقت است که او را ندیده ام. خدا حفظ کند آقای داریوش ارجمند را، سالها پیش من خیلی کم و سال بودم و در پارکی در بندر عباس برای برنامه ای کیبورد می زدم. زمان سریال «امام علی» بود و ایشان مهمان آن برنامه بودند، ایشان پشت صحنه بودند و من هم خیلی ذوق داشتم ایشان را ببینم. با هم گپ زدیم و به ایشان گفتم که ساز می زنم. آقای ارجمند به من گفتند می خواهم یک حرفی را به تو بگویم که هیچ وقت فراموشش نکنی. من الان نه با لباس مالک اشتر هستم و نه شمشیر دارم اما مردم لطف کردند و برای دیدنم آمده اند. آنها دوست دارند هنرمند محبوبشان را که همیشه از پشت شیشه تلویزیون می دیدند حالا از این طرف ببینند. اما یادت باشد وقتی این طرف او را زیادی ببینند لازم نمی بینند که بخواهند او را آن طرف هم ببیند. پس سعی کن یک جورایی باش و نباش. پدرم هم همیشه حرف خوبی به من می زد می گفت بابا مثل موج باش، هیچ کس در خانه اش موج را ندارد.

  از اجراهای تان راضی بودید؟ استقبال به اندازه تهران بود؟

بعد از دوسال دوری از برنامه های شهرستان خدا را شکر کنسرت هایی که داشتم به خوبی برگزار شدند، آبادان، شیراز، انزلی، ساری. تور کنسرت هایم را برگزار کردم و دلم برای این فضاها تنگ شده. علاوه بر اینها برنامه های شهرستان را وظیفه خودم می دانم که ملزم به انجام آنها هستم.

در ایام ماه محرم که برنامه کنسرت نیست بیشتر روی چه کارهایی تمرکز می کنید؟

در کنار برنامه های کنسرت مشغول جمع کردن یکسری اشعار و ملودی و تنظیم کننده گمنام و کم نام ولی ستاره زمینی برای آلبومم هستم. در واقع روزگار من همیشه حول و حوش آلبوم موسیقی ام می گذرد و از آن دور نیست.

  شما به موسیقی به عنوان حرفه و شغل نگاه می کنید؟

موسیقی راه من است و متاسفانه باید بگویم بله شغلم هم هست. البته در این بحث دو موضوع وجود دارد. موسیقی حرفه ای و موسیقی صرفا به عنوان حرفه که فقط پول و درآمد در آن است. متاسفانه الان این بخش بیشتر شده و خیلی ها به فکر درآمد زایی از این حرفه هستند. اما این موضوع مطمئنا نمی تواند دوام داشته باشد و بعد از مدتی رها می شود.

  این روزها تک تِرک بین خواننده ها خیلی رواج پیا کرده و با وجود این حجم از قطعات شاید دیگر کسی منتظر آلبوم خواننده ها نباشد، نظر شما در این باره چیست؟

من خودم شخصا دیگر نمی خواهم تک ترک بیرون بدهم. به این دلیل که این کار یک زمانی خوب بود و جواب می داد و الان دیگر زمانش گذشته. اگر قرار باشد من مدام و پشت سر هم تک ترک بدهم دیگر کسی منتظر آلبوم من نخواهد بود. ضمن اینکه ممکن است این ذهنیت برای مخاطب به وجود بیاید که این تک ترک ها آنقدر کم ارزش اند که آن ها را در آلبوم قرار نداده یا جزیی از آلبوم است پس آلبومش هم همین روند را دارد و از همه مهتر اینکه فکر می کند آن قطعات لو رفته که این موضوع این روزها دیگر خیلی خنداه دار است. در نتیجه در هیچ کدام از این سه حالت اتفاق خوبی نمی افتد. ولی در نهایت چه در این مورد و چه در بحث برگزاری کنسرت ها من نظر و عقیده شخصی خودم را گفتم و به عقیده دوستان دیگر هم کاملا احترام می گذارم.

  از ابتدای مصاحبه احساس می کنم گله دارید و شاید دلتان پر باشد…واقعا اینطور است؟

فکر نمی کنم اینطور که شما می گویید باشد، اما الان خیلی ها هستند که از شرایط موجود ناراضی اند.

  درست است اما شاید از شما که در همه شرایط سخت کار کردید انتظار داشته باشیم کمی صبور تر باشید؟

من فکر می کنم ما اهالی موسیقی جزو صبورترین اقشار این جامعه هستیم. اگر گلایه ای هم به زبان می آوریم به این خاطر است که مردم بدانند ما در چه شرایطی داریم برای آنها کار می کنیم. من دوست ندارم از همه چیز تعریف کنم و عموما اینطور نیستم که بخواهم به اصطلاح بگویم همه چیز گل و بلبل است. من می خواهم غر بزنم، اتفاقا دوست دارم درباره این گونه کج روی ها صحبت کنم تا کسی که در این زمینه تخصص دارد آن را صاف و درست کند. الان قصه قصه ی دل پر نیست… صبوری برای چه؟ استاد بابک بیات از دنیا رفت، اما فکر می کنید برای کار حرفه ای او که حالا حالاها مثلش نخواهد آمد ارزش قائل شدند! البته منظورم مردم نیستند، مسئولان را می گویم. امثال او و پرویز مشکاتیان را شما یک دل سیر دیدید؟؟ از همه مهمتر استاد همایون خرم . من فکر می کنم راه ما اشتباه است چون آنقدر صبوری می کنیم که آخر سر دق می کنیم. در عالم موسیقی همیشه حواشی و اتفاقات بدی وجود دارد که ما سعی کردیم با آنها مبارزه کنیم.

  خودتان چقدر دغدغه این ها را داشتید و برای رسیدن به حقوق خودتان تلاش کردید؟

به هر حال هر کسی برای مسئله ای که برایش مهم است و به نوعی شاید دغدغه اش باشد تلاش می کند. ما هم این کار را کردیم. الان هم با یکسری از دوستان صحبت هایی انجام دادیم که در آینده ای نزدیک برایتان خواهم گفت. ما در این بحث به این نتیجه رسیدیم که باید هرگونه ذهنیتی که از هم داریم را دور بریزیم و با یک هدف واحد به بهتر شدن اوضاع موسیقی که کار و حرفه ماست کمک کنیم. کس نخارد پشت ما جز ناخن انگشت ما.

  فکر می کنید با توجه به تغییر و تحولات سیاسی که در کشور به وجود آمده به دولت جدید چقدر می توان امیدوار بود؟

من همیشه یک مثال از پدرم در ذهنم است. پدرم از قدیم می گوید آدم تقدیر را با تدبیر می تواند تغییر دهد. نمی خواهم به صرف اینکه حرفی از آقای روحانی زده باشم این جملات را بگویم اما وقتی برای اولین بار صحبت های ایشان را می شنیدم که از تدبیر و امید سخن می گفتند برایم واقعا روزنه امیدی به وجود آمد. به شرط بقای عمر اگر زنده باشم.

شما به جمله محدودیت خلاقیت می آورد اعتقاد دارید؟

بله صد در صد. ما اگر محدویت نداشتیم شک نکنید یکی از اولین های جهان بودیم. اگر بخواهیم از دید حرفه ای به موضوع نگاه کنیم به این نتیجه می رسیم موسیقی عرب واقعا موسیقی نیست که بخواهد در دنیا اسم داشته باشد. همین الان هم با این شرایط موسیقی خودمان را نگاه کنید، ما اسطوره های موسیقی داریم، ما شهداد روحانی، فرهاد فخرالدینی، ناصر چشم آذر را داریم که پر از تجربه های ارزنده اند. در بین جوان ترها آریا عظیمی نژاد و پویا نیکپور، بهروز صفاریان را داریم در فضایی مدرن تر سیروان خسروی، آرون حسینی و مهران خالصی را داریم که کارشان را خوب بلدند. همه این بچه ها با متدهای روز دنیا کار می کنند اما چون خروجی مان زیر صفر است و کارمان دیده نمی شود. الان تیزرهای مختلف تلویزیونی تصویر دارند اما ما نمی توانیم کار تصویری انجام دهیم. مثلا من می خواهم آلبومم را تبلیغ کنم نمی توانم نت بنویسم و آن را پوستر کنم به دیوار بزنم. در واقع به یک تریبونی نیاز داریم. البته موسیقی الان ما یک معضل هم دارد. در ایام قدیم هنرمندها جدای از ملیجک ها بودند. ملیجک ها برای خنده بودند و هنرمند ها شان و جایگاه ویژه ای داشتند اما حالا همه قاطی شده اند. بدون تعارف می گویم این حرف را. اینجا همه چی در هم است. من خودم به شخصه احترام زیادی برای مطبوعات قائل هستم اما این روزها خسته شده ام آنقدر که مصاحبه هر کدام از دوستان را خوانده ام و از آنها پرسیده شده از چه غذایی خوشتان می آید و دوست داری رنگ چشمای خانمت چه رنگی باشه و… فرهنگ حافظ، اخوان ثالت و احمد شاملو فروغ فرخزاد کجاست؟ نباید این چیزها را باب کرد البته هر چیزی تا حد معقول باشد اشکال ندارد ولی نه اینکه شور هر چیزی را در بیاوریم. تا جاییکه کار برسد به شعر این تیریپت منو کشته!

  من فکر می کنم نمی شود همه تقصیرها را گردن مردم انداخت، شما هنرمندان هم باید برای بالا بردن سطح سلیقه شان به آنها خوراک بدهید و آنها را همراه خودتان کنید…

دقیقا همینطور است، من هم کاملا با شما موافقم، خدارا شکر که خیلی از دوستان من این کار را می کنند. به نظرم خواننده ای مثل شهرام شکوهی این کار را می کند، دستش هم درد نکند. مثل قدیم کار کردن یعنی نه تنها پیشرفت نکرده ای بلکه عقب گرد هم داشته ای. هر خواننده ای باید کار خوب ارائه بدهد تا سلیقه مردم بالاتر برود. تو به عنوان یک خواننده کار خوب اشاعه بده. بابک جهانبخش هم به نظرم این کار را کرده و نوع موسیقی اش متفاوت است. بنیامین هم از آن دست خوانندگانی است که مردم را با موسیقی خودش پیش می برد و ذهنیت خودش را ارائه می کند. ولی متاسفانه یکی از محدودیت های ما در موزیک تصویر است. ان وری ها حربه تصویر و کلیپ دارند که ما از داشتنش محرومیم.

شما خودتان به عنوان یک خواننده فعال چه کارهایی می کنید که در موسیقی تان عقب گرد نداشته باشید؟

مطالعه، موسیقی مردم ایران ما موسیقی ادبیاتی است. من هم در بحث ادبیات باید مطالعه داشته باشم و از دوستان مشاوره بگیرم. در بحث موسیقایی من مسلما دوست دارم هر روز به فضای موسیقی روز و جهان نزدیک باشم. گاهی اوقات به من می گویند آقای صادقی مثل قدیم ها نمی خوانی آدم جگرش بسوزد چرا من باید این کار را بکنم! اگر یک روزی اینطور خواندم اشتباه خواندم.

چرا حالا به این نتیجه رسیده اید؟

احساس می کنم به جای اینکه بخواهم مرهم باشم زخم شدم یا زخم را باز تر کردم. اگر هم زخمی را نشان می دهم باید در کار دیگر جایی هم برای خوشی بگذاری… درست است تنهایی، درد داری و هزار تا مشکل اما نباید برای مردم زخم باشی.

چقدر اهل تلویزیون دیدن هستید؟

معمولا خیلی سریال نگاه نمی کنم، چون اولا حوصله پیگیری ندارم، ثانیا فضای بعضی سریال ها اصلا به مدل فکر کردن ما نمی خورد. از سریال هایی که اخیرا پخش شد «دودکش» را دوست داشتم آن هم نه به این خاطر که خودم تیتراژش را خواندم به این دلیل که از معدود سریال های طنزی بود که می شد فضای آن را کاملا حس کرد. ضمن اینکه این سریال نشان می داد نداری همیشه دلیل بر آه و ناله و بدبختی نیست. ممکن است بد حالی وجودداشته باشد اما بدبختی هرگز.رفضای زندگی این سریال را خیلی دوست داشتم چون فضایی بود که من در کودکی در آن بزرگ شدم. با همین گرفتاریها و شیرینی های خاص خودش که برای من آشنا بود. من هم در یک خانواده پر جمعیت بزرگ شدم، ۴ خواهر و دو برادر در مجموع یک خانواده هشت نفره. غرولندهای پدر که با یک خنده اش دنیایمان عید می شد. با اینکه از این غرغرها زیاد داشت و حتی الان هم دارد اما اینقدر شیرین است که به دل همه مان می چسبد. ضمن اینکه چهره خوبی از خانم ها نشان می داد. چهره واقعی آنها.

  حتما شما هم از این چهره های خوب در زندگی تان داشته اید؟

بله، مادرم

  و حتما تاثیر زیادی هم روی شما داشته اند؟

خیلی زیاد. من کلاس اول ابتدایی که بودم در همان بندر عباس که گرمای ظهرش که بالای ۴۵ درجه است و واقعا طاقت فرسا مادرم از ۷صبح که مرا به مدرسه می برد و به خاطر شرایط سختی که داشتم خودش مرا پشت میز می نشاند تا ظهر که تعطیل می شدم در همان آفتاب سوزان دم در مدرسه منتظر می ایستاد تا من تعطیل شوم و به خانه برگردیم. او نگران بود نکند در طول ساعاتی که من در مدرسه هستم به چیزی نیاز پیدا کنم و نتوانم آن را بگویم. من هم غد بودنم و به هیچ کس نمی گفتم چه چیزی می خواهم. این ویژگی که پای حرفی که می زنم بایستم را از مادرم یاد گرفتم. من از پدرم فکر درباره مدل زندگی ام را یاد گرفتم و اعتماد به نفسی که همیشه به من می داد و حمایتم می کرد. پدر من با موسیقی میانه خوبی نداشت و الان هم ندارد و نخواهد داشت اما همیشه می گفت دعا می کنم عزت داشته باشی. این مهم است و بقیه اش می آید و می رود. اگر فقط قرار به معروف شدن باشد کوکاکولا و پپسی از تو خیلی معروف ترند.

شما در خوانندگی به محبوبیت رسیدید اما خیلی ها بعد از «بی خداحافظی» به عنوان بازیگر هم شناخته می شوید، دوست دارید این تجربه را ادامه دهید؟

صد در صد نه! به دلیل اینکه من فقط مهمان پرده نقره ای سینما بودم و بس. من ربطی به سینما ندارم. آقای نشاط تهیه کننده فیلم لطف کردند و پیشنهاد بازی در این کار را به من دادند، البته ابتدا قرار نبود بازی کنم و فقط می خواستم بخوانم بعد گفتند بازی هم بکن من هم از آنجایی که دوست دارم هر چیزی را یک بار تجربه کنم پذیرفتم. به ایشان هم گفتم نقش ۳ و ۴ نمی گیرم. باز هم به ایشان گفتم دوست دارم بازیگرهای فیلم رفقایم باشند و خیلی هایشان را مثل آقای فروتن، آقای تهامی و خانم فراهانی را خودم پیشنهاد دادم چون دوست داشتم افتخار داشته باشم در کنار این عزیزان بازی کنم. از همه مهمتر موضوعی که خیلی به من کمک کرد، دوستی و محبت فردی به نام پیام دهکردی بود که واقعا کمکم کرد. از همان روز اول هم به او گفتم تو نمی توانی از من بازیگر بسازی فقط لطف کن سی سر اژدهای سینما را به من نشان بده که تعجب نکنم. اما او با من رفاقت کرد و همراهم بود. اگر من در این فیلم اندک آبرویی نگه داشتم به کمک آقای دهکردی و آقای امینی بود که خیلی پدرانه با من برخورد کردند.

  با اما شاید خیلی ها فکر کنند این تجربه آنقدر دلچسب نبوده که دیگر نمی خواهید ادامه اش دهید…

نه اینطور نیست و و من واقعا این کار را دوست داشتم. واقعیت این است اینقدر تنوع اتفاق در سینما هست که خسته نمی شوی اما من فقط برای تجربه کردن آمده بودم. البته شاید یک روز دوباره بر پرده سینما ظاهر شوم اما در سن پیری. البته به شرطی که چنین افرادی باز هم کنارم باشند. البته شاید هم چون من از قبل طعم شهرت را چشیده بودم دیگر وسوسه نشدم. من دنیای خودم را داشتم احتاج به دنیای دیگران که برایم ترسناک هم هست نداشتم.

  شما با خواننده های دیگر هم همکاری داشتید و قطعات مشترکی با بابک جهانبخش و خشایار اعتمادی اجرا کردید، این تجربه را دوست دارید ادامه دهید؟

بله، در برنامه ام هست که با یکی- دو خواننده دیگر که البته یک مقدار گمنام هستند همکاری داشته باشم. می دانم شاید مورد انتقاد قرار بگیرم ولی این کار را انجام خواهم داد. دلیلش هم این است که نمی خواهم در پروسه کاری خودم بگویند برای کسی کاری نکرد. من علاوه بر اینکه برایشان آروزی موفقیت کردم برای موفقیتشان هم قدمی برداشتم. من با عمران طاهری که جوانی بندر عباسی است ترک مشترکی خواندم، اما با آقای اعتمادی خواندن برای من افتخار بود، او پیشکسوت من است و خوشحالم که دوست خوب و محترمی مثل خشایار دارم. بابک جهانبخش همینطور، او هم دوست بسیار عزیزم است که صدایش را دوست دارم و علاوه بر دوستی با هم ارتباط خانوادگی هم داریم.

  برای رسیدن به این جایگاهی که الان در آن هستید به شانس و قسمت هم اعتقاد داشتید؟

مادرم می گفت بچه که بودم و حدود یکسال داشتم تب کردم و برای درمان آمپول پنی سیلین بهم زدند و همه بدنم از کار افتاده و قرار بوده که بمیرم. اینطور که من شنیدم من را گوشه ای از اتاق گذاشته بودند که همه بیایند و ببینند پسر اول حاج عباس رو به مرگ است ولی نمی دانم چه شد که این اتفاق برایم نیفتاد و زنده ماندم. تعبیری که من از این اتفاق دارم این است که من زنده ماندم تا اینی بشوم که الان هستم. تقدیر من این بوده. کلا دوست دارم شاکر باشم و خدا را هم به خاطر سکه و سکو و مقام دوست ندارم. چون خدا خیلی هوای من را داشته. اینکه در بندر عباس شهر به آن کوچکی و بدون هیچ امکاناتی کاری بخوانی و بعد به تهران بیایی و با همه خوبی ها و بدی ها و یکسری اشتباهات به این نقطه برسی که وقتی الان بیرون می آیم یک جوان و یا یک فرد پیر به من سلام کند همه خواست و تقدیر خدا بوده.

برای سفر بندر عباس هم می روید؟

بله، من عادت دارم به بندر عباس که می روم با ماشین می روم تا مادرم را ببینم. در طول راه یا در روستاهای اطراف که گاهی اوقات برای نوشیدن چای می ایستم و طرف به من می گوید سلام آقای صادقی برای من خیلی مهم و بزرگ است. من بیشتر از این باید دنبال چی بگردم.

نگران نیستید این شهرت یک روزی از بین برود؟

من از همان روز اول به شهرت نگاه نکردم، از آن لذت بردم ولی برای خودم مهم اش نکردم چون این روزی که شما می گویی را می بینم. شاید هم این اتفاق نیفتد اما دوست دارم ببینمش که اگر روزی افتاد برایم طبیعی و قابل هضم باشد. دوست دارم فردا از من حرف خوب بزنند نه اینکه فقط مرا بشناسند.

شما متولد مرداد ماه هستید و علاوه بر هنر دوستی یکی دیگر از ویژگی های متولدین این ماه غد بودن آنهاست، شما هم این ویژگی را دارید؟

من و خواهرم معصومه در یک روز و یک ماه به فاصله دو سال به دنیا آمدیم. یکی از خوش شانسی های من این است که خواهرم، برادر خانم و پدر خانمم مردادی هستند و این مردادی بودن یعنی بیشه شیران و پرچم بالاست. شاید غد باشم اما غد بودن من دلیل بر لجبازی ام نیست. ما بین این دو خصیصه باید تفاوت بگذاریم. من لجباز نیستم. اتفاقا شوخ طبع هم هستم و اساسا از بی لبخند بودن خوشم نمی آید. در جمع های دوستانه هم معمولا سعی می کنم و با همه گرم و صمیمی باشم البته به جنبه آدم ها هم نگاه می کنم.

چند وقت پیش که صحبت هایی مبنی بر رفتن شما از ایران به میان آمده بود خیلی ها فکر کردند بخاطر همسرتان می خواهید به خارج از ایران مهاجرت کنید، درست است؟

نه اصلا اینطور نیست و اتفاقا همسرم خیلی ایران را دوست دارند. ایشان خودش متولد ایران است اما در آلمان بزرگ شده. از همه مهمتر من خودم هم دوست دارم اینجا زندگی کنم چون هر چه دارم از مردم ایران است. من با مردم ایران خوشم و از کنارشان بودن لذت می برم. اما اگر ببینم واقعا دیگر نمی شود کاری کرد برای آرامش به خارج از کشور می روم نه برای کار. شاید کار موسیقی وهله دوم نگاه من باشد. وقتی ببینی جایی دیگر نه می توانی حرفت را راحت بزنی نه دیگر خودت کشش داری مجبور می شوی…

هیچ وقت به این فکر نکرده اید به جز موسیقی شغل دیگری داشته باشید؟

اگر حرفه ام موسیقی نبود همیشه دوست داشتم دو شغل داشته باشد. یکی رستوران داری و یکی هم گل فروشی. مردم در رستوران اوقات خوشی دارند و این برایم لذت بخش است. ولی با یکی از دوستان صحبت هایی کردیم تا اگر بشود کافه ای را راه بیندازیم. جایی خیلی خاص که امیدوارم انجام شود.

البته شما قبلا یک کافه داشتید…

بله، در خیابان شیخ بهایی کافی شاپ داشتم و اسمش بلک شاپ بود که متاسفانه آنجا را تعطیل کردند. خودم دوست داشتم اداره آنجا را ادامه دهم اما نشد.