پارس ناز پورتال

معرفی یاغی های سینمای ایران + عکس

مجموعه : اخبار سینما
معرفی یاغی های سینمای ایران + عکس

معرفی یاغی های سینمای ایران ، بله سینمای ما قهرمان می خواهد، از جنس قیصر و علی خوش دست و دیگران. پکیج گزارش ما اما حالا این نیست. هدف خاطره بازی با قهرمان های ستیزه جویی اند که خودشان محکمه راه انداختند و با چاقو و قداره و تفنگ پی احقاق حق شان رفتند. از قیصر تا حاج کاظم و نمونه های جدید مثل عادل و رضای «کلاشینکف».

 

آنها از جامعه و آدم ها، زخم خورده اند. در حق شان «نامردی» شده، ناموس شان مورد تعرض بوده و در یک کلام همه مشخصه هایی که همدلی مخاطب ایرانی را برمی انگیزد را داشته اند. اینجا است که حتی مرد روشنفکر ما در خلوتش حق می دهد به قهرمان تنها که خودش عصیان کند و حقش را بگیرد.

 

خوب که نگاه می کنیم اما تعداد قهرمانان عاصی که گوشه ذهن ها حک شده باشند کم است؛ در هر دهه یکی دو مورد بیشتر یافت نمی شود و سوال جدی تر اینکه آیا مخاطب امروزی این شمایل از قهرمانان را همچنان دوست دارد؟

 

«کلاشینکف» از این قاعده پیروی کرده و ندیده ایم کسی به اسلحه به دست بودن قهرمان فیلم وسط شهر گیر بدهد. از آن سو صفحات سینمایی پر است از انتقادهای جدی به «رد پای گرگ». کمتر کسی دنیای قهرمان فیلم مسعود خان کیمیایی با آن اسب وسط میدان فردوسی را دوست داشت… فیلم «کلاشینکف» بهانه گردآوری این پرونده جمع و جور برای قهرمانان عاصی سینمای ایران است.

 

دهه 40/ قیصر/ قیصر

ویژگی شاخص: موهای کوتاه قیصر، نحوه راه رفتن، پاشنه خواباندنش و پاشنه ور کشیدنش برای انجام کارهای مهم، نوع ادبیات کلامی اش تبدیل به یک خرده فرهنگ در جامعه ایران در سال های پایانی دهه 40 شد و اثرات فرهنگ رفتاری این کاراکتر تا نزدیک به یک دهه در جامعه ایران دیده می شد.

 

شغل: قیصر که از گنده لات های محله های جنوب شهر بود، بعد از مدتی تصمیم می گیرد تا سر به راه شود، بنابراین از تهران می رود و کیلومترها آنطرف تر در جنوب کشور در شهر آبادان مشغول به کار می شود.

 

دلیل طغیان: فاطی خواهر کوچکتر قیصر توسط منصور آبمنگول مورد تعرض قرار می گیرد و خودکشی می کند. فرمان برادر بزرگتر قیصر و فاطی از ماجرا باخبر می شود، سراغ منصور و برادرانش می رود و آنها او را به قتل می رسانند. قیصر وقتی از این موضوع خبردار می شود تصمیم می گیرد تا خودش به شخصه انتقام خواهر و برادرش را از برادران آبمنگول بگیرد و دست به طغیان می زند.

 

سرانجام: با قتل برادر اول در حمام، پلیس شروع به گرفتن رد قاتل می کند. قیصر برادر دوم آبمنگول را هم در کشتارگاه به قتل می رساند و رد برادر سوم را در جنوب کشور پیدا می کند، پلیس هم در تعقیب او به جنوب می رسد. او بعد از کشتن منصور، تحت تعقیب پلیس و در حالی که تیر خورده به یک ایستگاه متروک واگن های قطار پناه می برد.

 


دهه 50/ صادق کرده/ صادق کرده

 

بازیگر: سعید راد

ویژگی شاخص: صادق در فیلم «صادق کرده» نماد غیرت است. او بعد از اینکه زنش به قتل می رسد و مورد تجاوز قرار می گیرد، به سیم آخر می زند و بدون توجه به قانون سراغ مظنونین (راننده های کامیون) می رود. او در شرایطی عصیان کرده که پدرزنش سرگروهبان است و نماد قانون به حساب می آید. این ستیزه جویی قرابت زیادی با ویژگی ما ایرانی ها دارد، آن هم در سال 1351.

شغل: صادق کرده صاحب یک قهوه خانه در مسیر اندیمشک و اهواز است.

 

دلیل طغیان: یک شب در غیاب صادق، راننده کامیونی به زن صادق تجاوز می کند و او را به قتل می رساند. صادق بدون توجه به قانون خودش دست به کار می شود و 9 راننده کامیون را به گمان اینکه یکی از آنها قاتل زنش است می کشد.

 

البته سعید راد واقعیت صادق کرده را اینگونه روایت کرده بود: «صادق کرده قاچاقچی خیلی معروفی بود که اهوازی ها خیلی دوستش داشتند چون خیلی لوطی بوده. او در حادثه ای به یک فردی پناه می برد و او از ترس، صادق کرده را در خواب می کشد.»

معرفی یاغی های سینمای ایران + عکس

سرانجام: صادق قصد فرار دارد اما پیش از آن هوای دیدن فرزند و خداحافظی از پدرزن می کند. پدرزن (پلیس) او را لو می دهد و در یک درگیری صادق به دست پلیس کشته می شود.

طغیان گران دیگر دهه: زائر محمد در فیلم تنگسیر/ امیر نادری؛ بلوچ در فیلم بلوچ/ مسعود کیمیایی


 

دهه 60/ زینال بندری/ تاراج

بازیگر: جمشید هاشم پور

ویژگی شاخص: اندام ورزیده و سر تراشیده زینال بندری با آن لباس بلوچی که در سکانس های ابتدایی فیلم بر تن دارد شمایل این ضد قهرمان را در ذهن مخاطبان ماندگار کرد؛ تصویری که موجب شد تا نزدیک به یک دهه تهیه کننده ها و کارگردانان از این شمایل هاشم پور در فیلم هایشان استفاده کنند.

 

شغل: قاچاقچی مواد مخدر و نمایشگاه دار؛ او از سرکرده های توزیع تریاک در کشور بود که بعد از دستگیری توسط پلیس برخلاف انتظار به جای اعدام به حبس طولانی مدت محکوم می شود.

 

او طی فرآیندی برنامه ریزی شده از سوی سیستم با پلیس برای کشف و انهدام باندهای توزیع تریاک همکاری می کند اما هدف سیستم از این کار از بین بردن قاچاقچیان تریاک برای یک دست کردن بازار جهت توزیع هروئین است.

 

زینال بعد از همکاری با پلیس از سوی خود سیستم تبدیل به یکی از بزرگترین توزیع کنندگان هروئین در کشور می شود و در پوشش یک نمایشگاه اتومبیل اقدام به انجام این کار می کند.

 

دلیل طغیان: در راستای یک دست شدن بازار و توزیع گسترده هروئین در سطح جامعه و به خصوص نسل جوان دبیرستانی، پسر زینال بندری هم آلوده هروئین می شود. او بعد از اینکه متوجه می شود پسرش معتاد شده و خودش قربانی اصلی این یک دست شدن بازار مواد مخدر است، تصمیم می گیرد تا علیه سیستم که یک سر آن به دربار پهلوی وصل است طغیان کند.

معرفی یاغی های سینمای ایران + عکس

سرانجام: او به همراه سرگردی که در ابتدای فیلم با او همکاری کرده بود به اقامتگاه تفریحی اشرف پهلوی در جنگل های شمال نفوذ می کنند تا او را بکشند، اما توسط نیروهای اشرف در یک کلبه محاصره و سپس کشته می شوند.

 

طغیان گران دیگر دهه: جهان (جهانگیر الماسی) شبح کژدم/ کیانوش عیاری؛ سروان (فرامرز قریبیان) سناتور/ مهدی صباغ زاده


دهه 70/ حاج کاظم، آژانس شیشه ای

 

بازیگر: پرویز پرستویی

 

ویژگی شاخص: ابراهیم حاتمی کیا همزان با تغییر و تحول اوضاع سیاسی کشور و در گرما گرم روی کار آمدن دولت اصلاحات، قهرمانان جنگ را جوری دیگر دید. حاج کاظم در این فیلم، فریاد فروخورده جماعتی بود که زخم جنک را مستقیم و غیرمستقیم بر تن خود می دیدند، برای همین دادخواهی و عدالت طلبی اش باعث شد خیلی زود محبوب مخاطبان شود.

شغل: راننده تاکسی

 

دلیل طغیان: حاج کاظم برای حق خودش طغیان نمی کند. او به دادخواهی عباس، بسیجی شهرستانی که ترکش خمپاره ای در شاهرگ گردنش دارد برمی خیزد. اول آرام است و از راه منطقی وارد می شود تا دوستش را به خارج اعزام کند اما به خاطر موانع متعدد، برای گرفتن حق عباس، اسلحه به دست می گیرد.

معرفی یاغی های سینمای ایران + عکس

سرانجام: حاتمی کیا در فیلم سعی کرده دلیل شورش حاج کاظم را به بروکراسی پیچیده کشور نسبت دهد و برای همین با دفاع از کلیت نظام پس از سپری کردن یک شب پر از حادثه و نمادین، اجازه اعزام عباس به خارج را می گیرد. عباس اما در هواپیما جان می بازد.

 

طغیان گران دیگر دهه: رضا (فرامرز قریبیان) رد پای گرگ/ مسعود کیمیایی؛ پیمان فدایی (بهرام رادان) آواز قو/ سعید اسدی


 

دهه 80/ قاسم/ ارتفاع پست

 

بازیگر: حمید فرخ نژاد

ویژگی شاخص: قاسم نمادی است از قشر طبقه زیر متوسط جامعه. فردی از جنوب کشور و شهر آبادان که به مانند خیلی از همشهریانش تبعات جنگ تحمیلی زندگی او و خانواده اش را به شدت تحت تاثیر قرار داده. او به دنبال راه میانبری است تا هم خودش و هم اطرافیانش را از شرایطی که بر او حاکم شده نجات دهد.

 

شغل: یک کارگر ساده که تصمیم می گیرد طی نقشه ای دست به هواپیماربایی بزند. او در این راه افراد فامیل را با خود همراه می کند.

 

دلیل طغیان: دیالوگ های قاسم در همه جای فیلم دلیل طغیان او را فریاد می زند. جایی که قاسم در راهروی هواپیما رو به افراد فامیل و دو مامور امنیت پرواز می گوید: «این قصه یه مرد بدبختیه که می خواد با زنش و بچه اش کوچ بکنه. اونم یه کوچ اجباری…»

معرفی یاغی های سینمای ایران + عکس

سرانجام: ابراهیم حاتمی کیا قصه ارتفاع پست را براساس زندگی واقعی… ساخت، شخصیت واقعی این ماجرا یکی دو سال قبل تبرئه شد اما قاسم قصه حاتمی کیا و خانواده اش سرانجام دیگری پیدا کردند. هواپیمای آنها در نقطه ای نامعلوم فرود آمد و او به هدفش نرسید.

 

طغیان گران دیگر دهه: دومان قائمی (جمشید هاشم پور) قارچ سمی/ رضا ملاقلی پور


دهه 90/ کلاشنیکف، عادل

 

بازیگر: ساعد سهیلی

 

ویژگی شاخص: قهرمان فیلم عادل است؛ در میانه راه رضا کلاش (رضا عطاران) در قامت همراه او ظاهر می شود و او هم اسلحه به دست می برد.

 

دلیل طغیان: عادل از بی عدالتی و بی رحمی جامعه زخم خورده و یک تنه پی انتقام است. همانطور که سعید سهیلی در گفتگو با هفت صبح اذعان کرده حال و هوای قهرمانش ارتباطی مستقیم به روحیات خودش در زمان نگارش فیلمنامه «کلاشینکف» داشته. دلیل عصبیت او هم حاشیه های معروف فیلم «گشت ارشاد» و توقیف آن است که باعث شد سهیلی تا مدت ها در لاک تنهایی بخزد.

 

سرانجام: عادل در نهایت کشته می شود.

معرفی یاغی های سینمای ایران + عکس

عصیان در دهه 90

عادل در فیلم کلاشینکف تازه ترین تصویر یک یاغی در سینمای ایران است. سعید سهیلی کارگردان این فیلم در گفتگویی از خلق این یاغی می گوید:

 

الان که «کلاشینکف» به تعبیر خودتان مثل باقلوا می فروشد، قهرمان عاصی چقدر در این فروش تاثیر داشته؟ اصلا می توان این پارامتر را برای فیلم شما قائل بود؟ یا همه اش به خاطر رضا عطاران بازیگر این نقش است؟

 

– است. همین ها ممکن است در فیلمی دیگر باشند و نفروشد. فروش یک فیلم بستگی به دلایل متعدد دارد از جمله قصه، ساختار، بازیگر، تبلیغات، زمان نمایش و … درست است که مردم رضا عطاران را دوست دارند ولی او را دوست دارند وقتی در نقش و فیلمی درست قرار بگیرد وگرنه بعد از چند روز فروش فیلم نزول می کند.

 

من فکر می کنم فروش «کلاشینکف» هم مدیون قصه آن است هم قهرمان عاصی و هم رضا عطاران و باقی بازیگران.

 

قهرمان «کلاشینکف» در شرایطی عصیان می کند که اطرافش تیره و تار است و در نگاه اول ممکن است مردم با آن ارتباط برقرار نکنند. چه می شود که مردم عصیانگرها را دوست دارند؟

 

قهرمان وقتی تنها باشد، وقتی زخمی باشد، قدرت مالی و سیاسی نداشته باشد، خیلی از قدرت های بیرونی از او گرفته شود و فقط متکی به غیرت و همت خودش باشد، محبوب تر است.

 

قهرمانی که نه قدرت دارد نه پول، به مردم نزدیکتر می شود. به همین دلیل مردم قهرمان یله و زخم خورده که فقط با همت خودش با مشکلات می جنگد را بیشتر دوست دارند. قهرمان های عاصی در طول تاریخ سینما چه از علی خوش دست «تنگنا»، چه از «قیصر» و چه از عادل «کلاشینکف» به این دلیل محبوب می شوند چون هیچ پشتوانه ای به غیر از همت خودشان ندارند.

 

حال و هوای قهرمان و ستیزه جویی اش چقدر به درونیات خود فیلمساز برمی گردد؟ مثلا مشخصا درباره خود شما گفته می شود اتفاقاتی که دامن «گشت ارشاد» را گرفت باعث عاصی شدن قهرمان «کلاشینکف» شده.

 

قهرمان داستان هر فیلمی مشخصه ها و قرابت های بی اندازه ای به خود فیلمساز دارد. یعنی اگر قهرمان یک فیلم شوخ و شنگ باشد یا عاصی باشد یا قوی باشد، اینها نشانه های علقه خود فیلمساز و درونیاتش است.

 

یعنی وقتی من حالم خوب باشد قطعا حال قهرمان فیلمم هم خوب خواهد بود. وقتی که من عصبی باشم قهرمان فیلمم عاصی است، وقتی من خودم بغض داشته باشم قطعا این بغض به قهرمان فیلمم منتقل می شود. یعنی نمی شود یک فیلمسازی که به شدت ذهن و قلبش مکدر است بیاید یک فیلم کاملا شاد و شنگول بسازد.

 

حال فیلمساز به داستان و قهرمان و فیلم منتقل می شود و در نهایت به مخاطب می رسد. اگر عادل «کلاشینکف» تنهاست، به دلیل تنهایی من در آن مقطع است؛ اگر عاصی و عصبی است به دلیل اینکه من در آن مقطع عصبی بودم. این جزو ناخودآگاه فیلمساز است و اصلا ربطی به خودآگاه او ندارد.

 

یعنی خودش تصمیم نمی گیرد چون حالش خوب نیست پس یک فیلمی بسازد که حال قهرمانش هم خوب نباشد یا اگر خودش عصبی است قهرمان داستانش عصبی باشد. این از ناخودآگاه فیلمساز می آید و ناخواسته به قصه و قهرمان و دیالوگ ها منتقل می شود.

 

و موقع ساخت «سنگ، کاغذ، قیچی» چه شرایط و روحیاتی داشتید که قهرمانش عصیان می کند

من شرایط آن زمان خودم را یادم نیست ولی حدس می زنم به خاطر حضور متعددم در آسایشگاه جانبازان بوده و شاید تنهایی و غربت شان روی روحیه من تاثیر گذاشته بود. آدم هایی که در آسایشگاه های جانبازان غریب اند و از آن سو در شهر در میان دود و ترافیک و بده بستان های اقتصادی و اختلاس ها و مباحث سیاسی یکسری جوان تنها مانده اند.

یعنی هم جانبازان و هم جوان تنها هستند اما هر دو از ناموس دفاع می کنند. یکی در زمان نه چندان دور و یکی در جامعه امروز. شاید می خواستم بگویم جوان امروزی اگر در آن مقطع می بود مثل آنها رفتار می کرد و اینها هم اگر سالم باشند، مثل شخصیت «سنگ، کاغذ، قیچی» عمل می کنند.

 

چرا تعداد قهرمان های عاصی که محبوب شده اند معدود است؟ مثلا فیلمی مثل «آواز قو» در شرایطی ساخته شد که زبان حال خیلی از جوان ها بود.

این را زمان مشخص خواهد کرد. شاید 10 سال دیگر به این برسیم که عادل کلاشینکف هم به قهرمان های به یادماندنی عاصی اضافه شده شاید هم نه. این اتفاق به چند عامل بستگی دارد.

 

خود فیلم، بازیگر و ساختار فیلم است که قهرمان را ماندگار می کند. اگر قیصر و علی خوش دست در یادها مانده اند به خاطر قصه و ساختار فیلم است و هم بازیگرانش درست انتخاب شده اند. من هم سعی کردم این روش را به کار بگیرم و حدس می زنم به عادل به عنوان یک قهرمان عاصی در سینمای ایران رجوع شود ولی اگر بعضی فیلم ها فراموش شده اند به این دلیل است که مولفه های مناسب برای قهرمان عاصی نداشته اند.

 

اگر عادل می جنگد، با مبارزه ای که قهرمان «آواز قو» دارد زمین تا آسمان فرق می کند. این یک تنه در برابر همه مشکلات خانواده و ناموسش می ایستد و او به خاطر یک دختر مبارزه می کند و اینهار ا تماشاچی تمییز می دهد.

 

یکی از مولفه های ماندگاری قهرمانان عاصی سرنوشت محتومشان است. در «کلاشینکف» چرا عادل اینقدر انتزاعی کشته می شود؟

برای اینکه کام تماشاچی بی اندازه تلخ نشود سعی کردم این مرگ عارفانه و شاعرانه تر باشد و یک مقدار به دین و مذهب مان نزدیکتر. نخواستم یک مرگ دلخراش کاملا رئالیستی باشد.

 

درباره ضرورت قهرمان در سینما به کرات گفته شده ولی باز هم نشانه هایی از قهرمان سازی نمی بینیم، گویی ذائقه مخاطب ایرانی هم دیگر قیصر و حاج کاظم و علی خوش دست را نمی پسندد.

اینطور نیست. هر ملتی نیاز به قهرمان دارد و هر ملتی که قهرمانش را فراموش کند و به آن پشت کند و تنهایش بگذارد قطعا یک روزی توسری خواهد خورد.

 

ما در کشورمان قهرمان به انواع و اشکال متعدد و متنوع داریم. قهرمان سیاسی مثل امیر کبیر، قهرمانان تاریخی مثل ستارخان و باقرخان، قهرمانان ورزشی مثل تختی، قهرمان های مذهبی مثل مولا علی (ع) و حضرت ابوالفضل (ع)، قهرمان های جنگ معاصر مثل شهیدان همت، باقری، جهان آرا و امثالهم… در سینما هم عین جامعه نیاز به قهرمان داریم.

 

سینما از قهرمان های جامعه وام می گیرد و از آنها استفاده می کند. وقتی آن قهرمان ها بر پرده سینما تبلور پیدا می کنند، خود آن فیلم باعث قهرمان سازی می شود. پس هم جامعه و هم سینمای مان نیاز به قهرمان دارد.

 

اگر سینما از قهرمان خالی شود خیلی از قهرمانان واقعی به پرده نقره ای راه پیدا نمی کنند در حالی که جامعه دوست دارد قهرمان واقعی و خیالی خود را روی پرده ببیند و نبود آن باعث می شود مخاطب از این مزیت محروم شود.

 

ما قبل از انقلاب سینمایی داشتیم که بیش از اندازه به قهرمان اهمیت می داد اما بعد از انقلاب نه تنها سینما با قهرمان فاصله گرفت بلکه خود جامعه قهرمان هایش را فراموش کرد و زمینه پرورش آنها متاسفانه از بین رفت و این باعث شد سینمای ما بخش عمده ای از فروشش را از دست بدهد. بخش زیادی از فروش فیلم ها با قهرمان به دست می آید، یعنی تماشاچی برای دیدن قهرمان خودش به سینما می رود.

 

حرف شما متین و منطقی ولی در عمل می بینیم که فیلم ها عمدتا به سمت خرده پیرنگ می روند و گویی برای فیلمساز هم شمایل قهرمان دیگر دغدغه نیست.

 

دلیل آن متنوع است ولی در یک کلام سینما باید دوباره با قهرمان آشتی کند و سیاست هایی که باعث شده سینما از قهرمان فاصله بگیرد کنار گذاشته شود. سیاست هایی که در سال های نه چندان دور اعمال شد و جلوی یک بازیگر را گرفتند به دلیل اینکه با سر تراشیده محبوب شده بود یا جلوی آن یکی را گرفتند چون موی خوشگلی داشت! باید این سیاست ها را کنار بزنیم و به سمت قهرمان حرکت کنیم.

 

الان قهرمان های پوشالی جای قهرمان های واقعی را گرفته اند. یعنی ما قهرمانی مثل رستم را از دست دادیم و رمبو جای آن را گرفت. نتوانستیم قهرمان های واقعی مان را درست معرفی کنیم و حالا قهرمان های پوشالی و وارداتی در ذهن و فکر و اتاق و پیرامون بچه های ما جای گرفته است.