پارس ناز پورتال

شعر و متن روضه حبیب ابن مظاهر فرمانده لشکر امام حسین (ع)

شعر و متن روضه حبیب ابن مظاهر فرمانده لشکر امام حسین (ع)

شعر و متن روضه حبیب ابن مظاهر فرمانده لشکر امام حسین «ع» 

در اینبخش شعر و متن روضه حبیب ابن مظاهر را جمع آوری کرده ایم. حبیب ابن مظاهر از یاران پیامبر و حضرت علی بود، وی در واقعه عاشورا فرماندهی لشکر سمت چپ امام حسین را بر عهده داشت ودر نبرد کربلا کشته شد. مرقد او در کربلا اسـت و شیعیان در شب پنجم ماه محرم برای او مرثیه سرایی میکنند و روضه می‌خوانند، در ادامه شعرهای مربوط بـه این فرمانده لایق را مرور می‌کنیم.

شعر و متن روضه حبیب ابن مظاهر فرمانده لشکر امام حسین (ع)

بار امانت اسـت کـه بر دوش می‌کشی

بیهوده نیست این کـه چنین قد کمان شدي

جان را چـه قابل اسـت کـه بی هیچ وحشتی

صد بار پیش مرگ امام زمان شدي

 

باید گلوی مرثیه ها را فشرد و گفت

کی بیقرار و مضطرب و ناتوان شدي

شهری کـه چشم بود سراپای مردمش

انجا شهید طعنه و زخم زبان شدي

 

**********

 

خیمه نزن اي حبیب مـن

اي آشنای غریب مـن

ترسم از اینه بشه این جا

درد جدایی نصیب مـن

 

آشفته حالم دلشوره دارم

داغ تـو رو حس می‌کنم بر روی دوشم

حس می‌کنم کـه تـو این بیابون

باید برای ماتمت مشکی بپوشم

 

می میرم این جا از غمت

از غربت و یار کمت

از ناله دم بـه دمت

خیمه نزن برادرم

 

می سوزم از سوز آه تـو

جونم فدای نگاه تـو

باور ندارم کـه میبینم

با این چشام قتلگاه تـو

 

انگار برادر دارم میبینم

کـه قامتت از ماتم سقا شکسته

انگار برادر دارم می‌بینم

اون لحظه اي کـه شمر روی سینت نشسته

 

انگار می بینه خواهرت

خنجر بـه روی حنجرت

جدا شده از تن سرت

خیمه نزن برادرم

 

**********

 

حبیت اهلبیت پادشاه عالمینم

عالم همه ی بدانند مـن نوکر حسینم

آقای مـن حسین اسـت حسین اسـت

مولای مـن حسین اسـت حسین اسـت

 

آقای مـن حسین جان حسین جان

عمری بـه خانه تـو مـن عبد حلقه گوشم

غلامی تـو را بر عالم نمی فروشم

هستم گرچه آقا کمان و زمینگیر

 

شکر خدا در خانه تـو شدم پیر

آقای مـن حسین جان حسین جان

غلام سیاه امام حسین

عمری بود غلام این خانواده هستم

 

تـو شاهزاده هستی مـن بنده زاده هستم

گرچه سیاهم اما سیاه حسینم

شکر خدا کـه جزو سپاه حسینم

آقای مـن حسین جان حسین جان

 

بر مـن اگر ببارد سنگ جفا و کینه

مـن می زنم حسین جان سنگ تـو رابه سینه

دیوانه تـو هستم حسین جان حسین جان

پروانه تـو هستم حسین جان حسین جان

 

**********

 

اشعار درباره حبیب ابن مظاهر

شعر و متن روضه حبیب ابن مظاهر فرمانده لشکر امام حسین (ع)

جملات زیبا درباره شهادت حبیب ابن مظاهر

 

**********

 

یا حسین بر تـو غلامم

بر تـو وزینب سلامم

آمدم تا کنم جان فدایت

جان فدای تـو در کربلایت

 

با ولایت آشنایم

کربلای تـو منایم

مـن ز تـو گشته شاها هدایت

کعبه عشق مـن کربلایت

 

یا حبیبی مـن حبیبم

بیقرار و بی شکیبم

می‌شوم در ره دین فدایی

تا حسین جان شوم کربلایی

 

این بود تنها امیدم

بر درت اول شهیدم

جان خود بهرت آماده کردم

آمدم تا کـه دور تـو گردم

 

**********

 

مـن کی ام، خاک زیر پای حسین

گرد نعلین بچه هاي حسین

تا شنیدم شبی صدای حسین

آمدم سمت کربلای حسین

 

مـن اگر چـه نحیفم و پیرم

پای عشق حسین چون شیرم

یابن زهرا حسین، حاصل مـن

مهرت از کودکی اسـت در دل مـن

 

اي کـه از تـو سرشته شد گل مـن

شده تنهایی تـو قاتل مـن

آمدم تا حبیب تـو بشوم

زخم دیدی؟ طبیب تـو بشوم

 

کوفه با مسلم تـو بد تا کرد

خون بـه قلب علی و زهرا کرد

نامه ي مکر راکه امضا کرد

فتنه ي جنگ راکه برپا کرد

 

گفتم اي پیر بی شکیب برو

تـو حبیبی، اي حبیب برو

آمدم تا بپات جان بدهم

از غم بچه هات جان بدهم

 

چند دفعه برات جان بدهم

در همین کربلات جان بدهم

وه، چـه خوب اسـت جان نثار شدن

در ره دوست نیزه زار شدن

 

کاش آقا، سرم جدا بشود

دشنه بین گلوم جا بشود

تن مـن سهم نیزه ها بشود

با زهر اسب ها فنا بشود

 

تـو ولی طعمه ي خطر نشوی

پاره پیکر، بدون سر نشوی

اي خدا! بعد رفتن اصحاب

اهل بیت حسین را دریاب

 

نگرانم برای طفل رباب

میدهد هیچکس بـه اینها آب؟

تا کـه عباس خیمه بان باشد

حرمت خیمه در امان باشد

 

**********

 

اس ام اس درباره حبیب ابن مظاهر

شعر و متن روضه حبیب ابن مظاهر فرمانده لشکر امام حسین (ع)

نوحه حبیب ابن مظاهر

 

**********

 

این نامه‌اي کـه از تـو بـه دستم رسیده اسـت

آتش بـه بند بند وجودم کشیده اسـت

پرسید همسرم چـه شده منقلب شدي؟

آقا مگر چـه گفته کـه رنگت پریده اسـت

 

در نامه ات چـه آه بلندی کشیده‌اي

تیر مـن الغریب امانم بریده اسـت

مـن کـه نمرده‌ام دم از این بی کسی مزن

این تیغ گرچه کهنه ولی آبدیده اسـت

 

گر شد قدم کمان نه برای کهولت اسـت

آقا بـه احترام تـو پشتم خمیده اسـت

می خواست جز تـو وا نشود دیده اش بـه غیر

 

این پیر اگر کـه ابروی خودرا نچیده اسـت

اي مسلم ابن عوسجه فکر حنا مباش

مولا نوشته بار حنایم رسیده اسـت

 

**********

 

چـه خوش باشد کـه راه عاشقی تا پای جان باشد

خصوصاً پای فرزند علی هم در بین باشد

سر پیری عجب شوری اسـت در چشمانت اي مومن

جوان بودن بـه ظاهر نیست باید دل جوان باشد

 

چنان آتش شدي، گفتند دود از کنده بر خیزد

همان دودی کـه باید خار چشم کوفیان باشد

چکید از دیدۀ تر اشک شوقت تیغ آوردی

کشیدی تیغ بی تردید تا خط و نشان باشد

 

کمر خم کرده بودی فکر می‌کردند از پیری اسـت

چنان تیری شدي، جستی، کـه پنداری کمان باشد

تـو آن کوه کهنسالی کـه میگفتند خاموش اسـت

دهان وا کردی و دریافتند آتشفشان باشد

 

تـو آن مردی کـه قوت لا یموتش عشق شد، آری

نمک گیر اسـت از این سفره هر کس، جاودان باشد

بـه فیض دوستی نائل شدن چندان هم راحت نیست

حبیب اسـت آن کـه پای دوستی تا پای جان باشد

 

**********

 

در عشق بازی از طفولیت نجیب اسـت

یار غریبی هاي مولای غریب اسـت

یکبار هم در کودکی جان داده بهرش

او زنده با انفاس یار و بوی سیب اسـت

 

این پیر میدان دار مستان در حقیقت

بیمار عشق اسـت و حسین وی را طبیب اسـت

او مزۀ مردن برایش را چشیده

حالا چنین بر کنج میدان بی شکیب اسـت

 

موی سفیدش تشنه ي خون اسـت آری

او دومین تصویر از شیب الخضیب اسـت

پیر اسـت اما شیر، پیرش هم شجاع اسـت

این عاشق دلداه عنوانش حبیب اسـت

 

در کوی رندان پیش افتاده اسـت در عشق

در سر هوای یاری خدالتریب اسـت

از بین زوار حریم شاه او هم

از این شکوه عشق بازی با نصیب اسـت

 

**********

 

شعر درباره حبیب ابن مظاهر

شعر و متن روضه حبیب ابن مظاهر فرمانده لشکر امام حسین (ع)

روضه حبیب ابن مظاهر

 

**********

 

دست در دست باد می ریزد

بـه روی شانه گیسوان سپید

موج در موج می تراود نور

از دو چشمش ، دو چشمۀ خورشید

 

همدم روزگار دلتنگی

آشنای قدیمی مولا

دل او از ازل گره خورده

بـه سر زلف سید الشهدا

 

ساحل چشم هاي بارانیست

با نگاهی صمیمی و مأنوس

مثل عباس کاشف الکرب اسـت

چشم هایش شبیه اقیانوس

 

وسعت دشت نینوا آن شب

گرم نجوای عاشقانۀ او

پیر روشن دل سپاه حسین

بیرق کربلا بـه شانۀ او

 

موعد جان فشاندنی شیرین

تشنۀ كوثر شهادت بود

می خروشید و دشت حیران از

آن همه ی شوکت و شهامت بود

 

سنگها گرم سجده اي خونین

بین محراب سرخ ابرویش

زخم تیر و جراحت شمشیر

لاله لاله دمیده بر رویش

 

نیزه اي تشنه و سراسیمه

سر دوانده در عمق پهلویش

پنجۀ شوم قاتلی می رفت

تا سپیدی صبح گیسویش

 

لحظه اي بعد ناگهان دیدند

پیش چشمان سرخ عاشورا

دست در دست کوفیان می گشت

سر خونین سید القُرّا

 

محرم حج کربلا آن روز

تا کـه کامل کند طوافش را

با سرش هفت مرتبه چرخید

قبله اش  کعبه اش  مطافش را

 

از لب تشنۀ امام غریب

داشت أمن یجیب می بارید

می شکست و از عمق چشمانش

آه  أین الحبیب  می بارید

 

حبیب ابن مظاهر کیست

شعر و متن روضه حبیب ابن مظاهر فرمانده لشکر امام حسین (ع)

تصویر مرقد حبیب ابن مظاهر