در اینبخش بـه معرفی بهترین فیلمهای معمایی میپردازیم. این ژانر یکی از محبوب ترین موضوعات در بین ایرانیان اسـت، فیلمهای معمایی و رازآلود همیشه مورد توجه مخاطبان در ایران بوده اسـت. از بهترین این فیلم ها میتوانیم اینسپشن یا تلقسن را معرفی کنیم کـه ستارگان بی بدیلی همچون لئوناردو دی کاپریو و تام هاردی در آن ایفای نقش کرده اند. در ادامه با مجله پارس ناز همراه باشید.
جزیرهي شاتر بـه کارگردانی مارتین اسکورسیزی تریلری روانشناختی در ژانر نئو-نوآر یکی از بهترین فیلمهای رازآلود جهان اسـت کـه داستان دو کلانتر ایالتی را روایت میکند. این دو دربارهي گمشدن یک بیمار کـه ظاهراً از بیمارستان مجرمان روانی در جزیرهي شاتر فرار کرده اسـت، تحقیق می کنند.
فیلم پر از گرهها و پیچشهایي اسـت کـه ممکن اسـت باعث احساس گیجی و گنگی تماشاچی در پایان شود. در اقتباسی وفادارنه از کتابی بهمین نام نوشتهي «دنیس لهان»، فیلم حواس شـما رابهعنوان بیننده هدف می گیرد، تکههاي مختلفی از یک پازل رابه شـما ارزانی ودر پایان بـهشدت غافلگیرتان می کند. بازی بن گینگزلی، لئوناردو دیکاپریو و مارک روفالو عالی اسـت.
برای درک همه یي جزئیات باید فیلم را دوباره تماشا کنید. جزیره شاتر ازآن دست فیلمهایي اسـت کـه پس از تماشای دوبارهي آن، نظرتان دربارهي داستان بـهکلی تغییر میکند! جزیره شاتر فیلمی تاریک اسـت کـه شـما را وامیدارد تا بـه هوش و خردتان تردید کنید.
یادگاری را کریستوفر نولان کارگردانی کرده و بـههمراه برادرش جاناتان فیلمنامهي آنرا نوشته اسـت. فیلم تریلری پرهیجان، پرتعلیق و یکی از بهترین فیلمهای رازآلود جهان اسـت. لئونارد شلبی با بازی گای پیرس، مردی اسـت کـه از زمان قتل همسرش دیگر توانایی بـهخاطر سپردن رخدادها را ندارد.
فیلم کـه دستاوردی شگرف در فیلمسازی مدرن اسـت، تماشاچی را وا میدارد تا ماجرایی را دنبال کند کـه مانند شخصیت اصلی فیلم، هیچ سرنخی ازآن ندارد. فیلم با سبک داستانگویی انقلابی و پسزمینه احساسی بدیعش بیدرنگ تبدیل بـه فیلمی بدعتگذار می شود.
یادگاری کلافهتان خواهد کرد و با هر تغییری در نماها مایهي دلهرهتان میشود. هیچچیز آنطور کـه بـهنظر می آید نیست، هیچچیز قطعی نیست، هیچچیز حقیقی نیست! شـما صحنه بـه صحنه پیش می روید و تقلا می کنید از حقیقت ماجرا سر در بیاورید. یادگاری فیلمی چالشبرانگیز اسـت کـه تجربهاي نو و شاید کمی آزاردهنده برایتان خلق میکند.
دانی دارکو محصول سال ۲۰۰۱ با بازی جیک جیلنهال، داستان نوجوانی مسئلهدار اسـت کـه در تصویرهای ذهنیاش مردی را در لباس خرگوش میبیند بـهنام فرانک. فرانک، دانی رابه انجام کارهای خلافکارانه تشویق میکند. فیلم دامنهي گستردهاي از احساسات را ارائه می کند؛ امید، عشق، وحشت، خنده و اشک را دربخشهاي مختلف می بینید.
دانی دارکو اثری هنری اسـت با داستانی ژرف و پیچیده کـه باید چند بار آنرا تماشا کنید. موسیقی زیبا و مسحورکنندهي فیلم بـهزیبایی بـه تصویر پیوند میخورد. فیلم ذهن را درگیر و مخاطب رابا احتمالات گوناگونی کـه شخصیتها ارائه می کنند، روبرو میکند. دانی دارکو با ترکیب ژانرهای گوناگون، تجربهاي شگفتانگیز برایتان خلق می کند.
کریستوفر نولان با القا یکی از بهترین فیلمهای رازآلود جهان را خلق کرد کـه تا مدتها تماشاگرش را تحتتأثیر قرار میدهد. فیلم ماجراجویی هیجانانگیزی اسـت با فیلمبرداری بینظیر و موسیقی همیشهزیبای هانس زیمر. همه یي بازیگران عالی هستند ودر این میان، اجرای «تام هاردی» سکوی پرتابی برای او بود.
«دام کاب» مجرمی کـه در کارش بهترین اسـت، بـههمراه گروهش بـه ناخودآگاه آدمها نفوذ میکند و ارزشمندترین ایدههاي آن ها را میدزدد. القا هستهاي چندلایه دارد ودر داستانی چندسطحی همراه با صحنههاي اکشن، شـما رابا زیروبمهاي احساسی قهرمانش «کاب» همراه می کند. فیلم با عکسهای نفسگیر و داستان درگیرکننده بسیار باشکوه اسـت.
درخشندگی ابدی یک ذهن پاک درامی غریب اسـت کـه با ژانر علمی-تخیلی ترکیب شده اسـت. جیم کری و کیت وینسلت اجرای شگفتانگیزی دارند و توانایی چشمگیر خود رابهعنوان بازیگر دراین فیلم ارائه میکنند. فیلم داستان زوجی اسـت کـه پس از این کـه رابطهشان بـه تلخی میگراید، خاطراتشان را هم از ذهن یک دیگر پاک می کنند.
تلخیها و ظرافت فیلم آن رابه عاشقانهاي ژرف با پایانی خاکستری تبدیل کرده اسـت. فیلم بیننده رابا پیچیدگیهاي ذهن انسان و همه یي احتمالات شگفتانگیز آن مدهوش می کند. دراین فیلم بـه نویسندگی چارلی کافمنِ بااستعداد و کارگردانی میشل گندری، داستانگویی مرموز با احساسات تأثیرگذار بـهگونهاي ترکیب شده اسـت کـه قلب و روح بیننده را تحتتأثیر قرار می دهد.
نردبان جیکوب درامی رازآلود بـه کارگردانی آدرین لین، فیلمی پرتنش، تاریک و وحشتناک اسـت کـه مرزهای فیلمسازی مدرن را جابجا کرد! جادوی فیلم در فضای وهمآلودی اسـت کـه در سطح روانشناختی و هم چنین بعد فراطبیعی فیلم ارائه میشود. این جادو اشتیاقی در تماشاچی خلق می کند برای همراهشدن با جیکوب «با بازی بینقص تیم رابینز» و گرهگشایی از معما.
فیلم پیش از نمایش نتیجهي پایانی و زیروکردن فرضیاتتان، حسابی ذهنتان را درگیر میکند. فیلم یک ماجراجویی وحشتناک اما شگفتانگیز، بیرحمانه و همزمان زیبا اسـت؛ تجربهاي کـه تا بـه امروز بیهمتا اسـت. «نردبان جیکوب» اختیار ذهن را در دست و توانایی فکرکردن، احساسکردن و باورکردن هرچیزی غیر از انچه فیلم بشما القا میکند، از بیننده میگیرد!
باشگاه مبارزه محصول ۱۹۹۹ بـه کارگردانی دیوید فینچر و با بازی اد نورتون و برد پیت، اقتباسی اسـت از داستانی بهمین نام؛ نوشتهي چاک پالانیک. در مقایسه با تعبیری کـه امروزه برای موفقیت یک فیلم بـهکار می بریم، باشگاه مبارزه در آغاز نمایش نتوانست طرفدارانش را پیدا کند و فروش ناامیدکنندهاي داشت.
نورتون نقش فردی افسرده و بیخواب را بازی می کند کـه باور دارد از سوی جامعه و اطرافیانش طرد شده اسـت. در تلاش برای مقابله با این وضعیت بـه جلسات گروهدرمانی میرود. در یکی از این جلسهها با تایلر دردن «با بازی برد پیت» ملاقات میکند، بیدرنگ تحتتأثیر شخصیت بیخیال و سادهانگار او قرار می گیرد و با او دوست میشود. این فیلم تاریک و پریشانکننده، نقدهای جسورانهاي بـه جامعهي مصرفگرای امروز دارد.
باشگاه مباره ساختاری بـهشدت سرزنده و بازیگوشانه دارد و با ساختار خطی زمان را بسیار دستکاری میکند! فیلم یک شاهکار سینمایی اسـت کـه شرایط موجود رابه چالش می کشد و بـه جامعهي مصرفزده پیام بیدارباش میدهد. فیلمنامهي بینقص، کارگردانی درخشان، بازیهاي شگفتانگیز، فیلمبرداری عالی و موسیقی باشکوه فیلم، آن رابه ضیافتی برای چشمها و ذهنها تبدیل کرده اسـت.
تیغرو فیلمی علمی-تخیلی اسـت کـه بـه تأثیر فناوری بر جامعهي بشری میپردازد؛ فیلمی کلاسیک کـه محدود بـه زمان خاصی نیست. قدرت فیلم بـهدلیل وجود فضای تاریک آیندهگرایانهي آن با شهر هـای فضاییاش اسـت. پسزمینهي فسلفی فیلم هم یکی از جنبههاي ارزشمند و تأثیرگذار آن اسـت. فیلم بـهشکلی موفقیتآمیز همه یي پسزمینههاي ارائهشده رابا هم ترکیب میکند.
با وجود جنبهي پررنگ علمی-تخیلی، رگههاي مشخصی از ژانر نوآر بـهویژه در فضای آبی مهآلود فیلم دیده میشود کـه برای نمایش فضای شهر بـهکار رفته اسـت. فیلم بدون تکیه بر جلوههاي ویژهي آن چنانی، در پی درگیرکردن مخاطب با داستان تصویرمحورش اسـت. بنابر این از هنرمندی و بازی هریسون فورد در نقش ریک دکارد، پلیسی در لسآنجلس، بهره میگیرد.
«ماه» داستان فضانوردی بـهنام زهر بل با بازی زهر راکول، تنها ساکن پایگاه فضایی کاوش معدن در ماه اسـت. این پایگاه هلیوم-۳ استخراجشده از ماه رابه زمین میفرستد. در پایان سومین سال خدمت و زمانی کـه زهر بـهشدت مشتاق پایان یافتن تنهاییاش اسـت، مشکلی پیش می آید. ماه داستانی تفکربرانگیز اسـت دربارهي طمع شرکتها، انسانیت، شور و اشتیاق و مهمتر از همه ی، نقش اخلاق در علم.
راکول بـهزیبایی فیلم را پیش میبرد و حس تنهایی و جداافتادگی رابهخوبی بـه بیننده منتقل می کند. این فیلم مستقل عملی-تخیلی بدون تکیه بر جلوههاي ویژهي پرهزینه، عکسهایی چشمنواز دارد. ماه یک اثر هنری اسـت کـه تجربهاي اثرگذار و سرگرمکننده برای تماشاگر خلق میکند.
آغازگر فیلمی چالشبرانگیز اسـت کـه برای درک هدف آن باید چند باری تماشایش کنید. سکانسهاي آغازگر بـههیچوچه مانند فیلمهاي رایج نیست. طراحی صحنه یکنواخت، نامرتب، ارزان و شلخته اسـت اما چیزی از نقاط قوت داستان شگفتانگیز آن کم نمیکند؛ درواقع فیلم بـهخوبی از همه یي این اشکالات برای نمایش داستان بهره می برد!
درحالیکـه برخی فیلمها از پرداختن بـه تناقضهاي سفر در زمان اجتناب میکنند، آغازگر سرراست بـه دل آن می زند. فیلم با ارائهي داستانی باورپذیر، بیننده را وامیدارد تا بر رخدادها تمرکز کند و بـهدنبال سردرآوردن از ماجرا بر پایهي توضیحات منطقی باشد.
آغازگر، داستان چند دانشمند جوان اسـت کـه تلاششان برای ساخت دستگاه خطایاب بـه ساخت اتومبیل زمان منجر میشود؛ اختراعی کـه پیامد هـای تاریکی بـهدنبال دارد. این فیلم سرگرمکننده و صادقانه، تماشاگر رابهشدت تحت تأثیر قرار می دهد. در زمانهاي کـه جلوههاي ویژه بصری و گرافیک پرزرقوبرق نقش مهمی در فیلم دارند، این فیلم با ایدههاي بکر همان تأثیرگذاری را دارد.
جاده مالهاند کـه در لیست بهترین فیلمهاي قرن ۲۱ قرار دارد، شاهکاری اسـت کـه بهتر اسـت آن رابا رویکرد زمینهمحور و نه بـهعنوان داستانی سرراست تماشا کنید. دیوید لینچِ کارگردان بـه بیننده اجازه می دهد از زاویهي دید خودش فیلم را تماشا و خودش نتیجهگیری کند.
ساختار فیلم طوری اسـت کـه می توان برداشتهاي مختلفی ازآن کرد. هرقدر هم در تماشای فیلمهاي پیچیده باسابقه باشید، پس از تماشای جاده مالهاند، بیش از هر زمان دیگری احساس گنگی و سردرگمی میکنید! استودیوی سازنده کـه از میزان پیچیدگی فیلم آگاه بود، از لینچ خواست ۱۰ سرنخ برای گرهگشایی از ماجرا تعیین کند و این لیست را روی جلد سیدیهاي فیلم چاپ کرد!
لینچ استفادهي غیرمعمولی از صدا می کند و ترکیب چشمگیری از رنگها رابا سمبل گرایی بـهکار می گیرد. سرنخهاي ظریفی در طول فیلم بـه گرهگشایی ازآن کمک میکنند. داستان از جایی آغاز میشود کـه بتی بازیگر تازهکار تشنهي شهرت، زنی تیرهمو را پیدا میکند کـه ظاهراً پس از تصادفی حافظهاش را از دست داده اسـت.
طبق معمول پیش از پایان سال دربارهي بهترین فیلم هاي آن سال کمتر صحبت میشود، اما مـا تصمیم گرفتیم هم اکنون فهرستی از بهترین فیلمهای ۲۰۱۸ و بـه بعد رابه شـما معرفی کنیم.
کمدی عمیق و نیشدار یانوچی «آفريننده سریال Veep»، یکی از بهترین فیلمهای ۲۰۱۸ اسـت کـه با حالوهوای مخفیکاریهاي دوران اتحاد جماهیر شوروی درسالهاي دههي ۵۰ همخوانی دارد. پس از مرگ استالین در نیمههاي شب، زیردستان میانی او شامل نیکیتا کروشچِف «بوشمی»، گئورگی مالنکوف «تَمبُر» و ویاچسلاو مولوتوف «پیلین» مسئول رسیدگی بـه امور کفن و دفن و حفظ ارکان قدرت می شوند.
همان طور کـه انتظار می رود دیالوگها بـهشکلی بیپروا خندهدار هستند. اما کمدی بلاهتبار فیزیکی فیلم خیلی بهتر اسـت؛ بـهویژه در صحنههاي آغازینِ جاییکه پيکر استالین پیدا میشود. یانوچی این جا هم استاد یافتن شوخی در تاریکترین موقعیتهاست. او نقصهاي ریز و درشت بشری را در پس پردهي یکی از خوفناکترین وقایع تاریخی بـهنمایش می گذارد.
این فیلم براساس رمانی از نویسندهي آرژانتینی «آنتونیو دی بنِدِتـو» درسال ۱۹۵۶ ساخته شده اسـت. فیلم درامی تاریخی اسـت کـه بـهشکلی کنایهآمیز سازوکار دولتهاي استعماری را در قرن ۱۸ بـهنمایش می گذارد. دُن زاما «کاچو» مدافع منافع امپراطوری اسپانیا در پاراگوئه اسـت. او همیشه بـهدنبال راهی برای فرار اسـت.
اما خودش هم نمی داند بـه کجا! ماجراجوییهاي حماقتآمیز «زاما» با خندههاي زیادی همراه اسـت، ماجراجوییهایي کـه «مارتل» انها را در قابی سورئال قرار داده اسـت «نمایی از یک کشتی کـه در دریایی سبزرنگ در حرکت اسـت یادآور فیلمهاي علمیتخیلی اسـت». مانند «بری لیندونِ» کوبریک، «زاما» هم با استفاده از کنایه بـه خلق لحظات عمیق رازآلود «و گاهی دیوانهکننده» می پردازد.
هماهنگی استادانهي گجتهاي جاسوسی، دسیسههاي حول خاندان پادشاهی، اکشن فانتزی و کنایههاي سیاسی این فیلم، در دنیای سینمایی ماورل بیهمتاست. برداشت و اجرای «کوگلر» از داستان پلنگ سیاه در دنیای ابرقهرمانی خوشایند و جذاب اسـت.
او با موسیقی و حیوانات غول پیکر بـه امپریالیسم میتازد. مقابلهي شاه جدید، تیچالا «بوزمن» و انقلابی آمریکایی، کیلمونگر «جردن» را پیش از این در صفحات کتابهاي تاریخ و داستانهاي مصور دیدهایم. اما این جدال تا پیش از این هیچوقت چنین پرداخت مبهوتکننده و هیجانانگیزی نداشته اسـت.
مادلینِ مادلین فیلم بیپروایی اسـت. هستهي داستانی فیلم یعنی رابطهي متشنج مادلین «هوارد» و مادرش «جولی» تفاوت چندانی با دیگر درامهاي خانوادگی پرتنش ندارد، اما پردازش داستان توسط «دکر» بسیار ویژه اسـت. دوربین سرگردان و موسیقی دیوانهوار فیلم شـما رابه ذهن آشفتهي مادلین پرتاب میکند.
اضافه شدن کارگردان مستعد تئاتر «پارکر» کـه اصرار دارد مادلین بازیگرش باشد، ماجرا را پیچیدهتر می کند و ابزار نقد اساسی خود فیلم می شود! چـه کسی حق دارد داستان چـه کسی را تعریف کند؟ آیا هنر میتواند بـهراستی درونیات انسان را تحتتأثیر قرار دهد؟ اینها پرسشهاي مهمی هستند کـه فیلم ادعا نمیکند پاسخی برای آن ها دارد.
بنابر این ممکن اسـت فیلم زمخت و جدی بـهنظر برسد «دربخشهایي تا حدودی همینطور اسـت» اما سبک شاعرانهي آن بسیار روحبخش اسـت! فیلم شـما را در بین گردونهاي از صدا و تصویر گیر میاندازد. شاید در برخی قسمتها «درخت زندگی» ترنس مالیک رابه یادتان بیاورد اما «دکر» خیلی بیشتر مشتاق کشف ناشناختههاست. شـما هم از دنبال کردن او نترسید!
هرچند ستارهي تام کروز درسالهاي اخیر با فیلمهاي مانند «مومیایی» و «ساخت کشور آمریکا» افول کرده اسـت، اما ستارهي مجموعه فیلمهاي مأموریت غیرممکن پرفروغتر شده اسـت. انگار این تام کروزی اسـت کـه تماشاگران دوست دارند: درحالِ پریدن از هواپیما، دویدن روی بام ساختمانها یا آویزان شدن از نوک یک صخره! خب نمیشود انها را سرزنش کرد! هرچند این فیلم بهترینِ این مجموعه نیست.
اما دارای شوخیهاي کنایهآمیز، اشارههاي هوشمندانهي تاریخی و چندین صحنهي هیجانانگیز اسـت کـه نفس را در سینهتان حبس می کند «مبارزه در حمام و تعقیب و گریز بالگرد». مککوئری کـه اولین کارگردانی اسـت کـه دو نسخه از مأموریت غیرممکن را کارگردانی کرده اسـت، متخصص طراحی صحنههاي اکشن اسـت. با وجود زمان ۱۴۷ دقیقهاي فیلم، فالاوت هیچوقت از جنبوجوش نمیافتد.
زندگی در طبیعت بیهیاهو آرزوی آدمهاي بسیاری اسـت. هیجان بقا، میل بـه رهاکردن داراییهاي دنیایی و یک زندگی ساده در طبیعت، ایدهآلی اسـت کـه هنوز هم با وجود وابستگی شدید زندگی بـه فناوری، بـه کودکان آمریکایی آموزش داده می شود. «بدون هیچ ردی» بـه بُعد تاریک این آرزو میپردازد.
فیلم داستان ویل «فاستر»، کهنهسرباز جنگ و دخترش تام «مککنزی» اسـت کـه در دامنهي کوههاي پورتلند اورگان زندگی میکنند. مادر تام سالها قبل مرده اسـت. این پدر و دختر فقط هم دیگر و البته جنگل را دارند. اما پنهان شدن از دیگران همیشگی نیست؛ «ویل» بـهخاطر زندگی در فضای عمومی بازداشت میشود و برای زندگی بـههمراه «تام» بـه مزرعهي تولید درخت کریسمس فرستاده می شود.
«تام» از این کـه سقفی بالای سرش دارد، خوشحال اسـت و با خرگوشی بـهنام «ارهبرقی» رفیق میشود. اما «ویل» نمی تواند با این وضعیت کنار بیاید. بنابر این آن ها دوباره سر از جاده درمیآورند و بـه سوی جنگل پیشمی روند. فیلمساز فرایندگرا، گرانیک، سفر پرمخاطرهي پدر و دختر رابا شگفتی و تردید بـهنمایش میگذارد؛ زیبایی طبیعت وحشی درکنار خطرات زندگی در خلوت و دور از اجتماع.
رمان علمیتخیلی وهمآلود و کافکاگونهي «جف واندرمییر» منبع الهام خوبی برای «الکس گارلند» در خلق اقتباسی سوررئال و دلهرهآور و یکی از بهترین فیلمهای ۲۰۱۸ بوده اسـت. گارلند بـهتمامی مطابق کتاب پیش نمی رود، اما هستهي اصلی را نگه میدارد: چند زن ازجمله پورتمن، زیستشناسی کـه در غم از دست دادن همسرش اسـت، بـه کاوش در منطقهاي قرنطینهشده میروند کـه بـه «منطقهي X» مشهور اسـت.
هدف آن ها بررسی برخی پدیدههاي عجیب و ناپدیدشدن افراد اسـت. خیلی زود روشن میشود کـه سفر آن ها خطرناک اسـت و احتمال زنده ماندن افراد هیچ اسـت. این فیلم بـه سبک «موجودِ» جان کارپنتر «۱۹۸۲» و بـه همان اندازه شـما را گیج و حیرتزده می کند. گارلند بدون این کـه پاسخی بـه معما بدهد، مـا رابا عکس هایي وهمآلود رها می کند.
بوتس رایلی کـه عضوی از یک گروه هیپهاپ اسـت، با موسیقیاش اشارههاي جانداری بـه سیاست، نابرابری، مسئلهي نژاد و طبقهي کارگر میکند. عجیب نیست کـه فیلمی بـه نویسندگی و کارگردانی او همین رویه را در پیش بگیرد. این فیلم کمدی دربارهي بازاریاب تلفنی، کاسیوس گرین «استنفیلد» اسـت کـه با استفاده از تواناییاش پلههاي پیشرفت را رابهسرعت طی می کند.
انچه کـه شاید مایهي تعجب «و تا حدودی الهامبخش» باشد، واکنش مثبت تماشاگران بـه پیام ضدسرمایهداری فیلم و تشویق آن اسـت. حس بصری سوررئال فیلم کمی یادآور فیلمهاي مستقل مشهور دههي نخست قرن ۲۱ اسـت، بـهویژه کارهای «میشل گُندری» و «اسپایک جونز».
شریدر با این داستان تاریک دربارهي کشیشی کـه با بحران اعتقاد دستوپنجه نرم می کند، بـه قلمرو آشنایش بازگشته اسـت. ستایششده ترین کار او در مقام فیلمنامهنویس «راننده تاکسی»، داستان مردی اسـت کـه احساس گناه، خشم و آزردگی از دنیای اطراف، وی را عاصی کرده اسـت.
«اولین اصلاحشده» داستان کشیش «تالر» «هاوک» اسـت کـه با وجود مشکلات خودش، شروع بـه نصیحت یک فعال محیطزیست جوان و تندرو می کند ودر پایان، ذهنش بـهتمامی درگیر درستی هدف این جوان می شود! شریدر بـه کاوش موضوعاتی می پردازد کـه پیش از این بارها بـه آن ها پرداخته اسـت، اما اینبار فیلمبرداری و تدوین بازرسیشدهتر و نتیجهي کار، مهارشدهتر از فیلمهاي پیشین اوست.
او از همان ابزاری استفاده میکند کـه اولین بار در کتابش «سبک استعلایی در سینما» مورد بررسی قرار داد؛ رویکرد اساتیدی مانند «روبر برسون» و «تئودور درایر» در قبال دلهره، وسواس و مباحثه. فیلم بـهگفتهي «شریدر» بـهدنبال «بزرگسازی راز هستی» اسـت و بـه این هدف رسیده اسـت؛ آن هم با جدیت ودر دقیقههاي پایانی با قدرت.
اصالت جسورانهي «سوارکار» کـه از نقشآفرینی مربی حرفهاي اسب «بریدی ژاندرو» بهره برده اسـت، بـهخوبی با لحن شاعرانهي آن کـه هیچوقت افت نمی کند، آمیخته شده اسـت. دوربین کارگردان، «ژاندرو» «کـه بـهتازگی از مصدومیت رها شده اسـت»، خانواده و دوستانش را در دوران درد و دشواری، درمان و آرامش با همان کنجاویاي دنبال می کند کـه در مسیر مرکز درمانی یا کام گرفتن رفقا از یک سیگار مشترک.
همه یي جزئیات دراین فیلم کـه داستان غرور و مردانگی اسـت، اهمیت دارند. فیلم تصویری طبیعتگرایانه از غرب رابا جزئیات نمایش می دهند؛ مثل فرایند آهستهوپیوستهي رام کردن اسب. درعینحال «ژائو» بـهروش فیلمهاي کلاسیک ورزشی داستانش را تعریف میکند. آیا «ویل بریدی» این ورزشکار بااستعداد می تواند دوباره اسبسواری کند؟ آیا میتواند رویاهایش را دنبال کند؟ چـه چیز بـه او انگیزه می دهد؟
شاید فیلمهاي مختلفی با محوریت قاتلهاي اجیرشده دیده باشید اما فیلم «لین رمزی» چیز دیگری اسـت. این فیلم کـه جزء بهترین فیلمهای ۲۰۱۸ محسوب میشود با کارگردان اسکاتلندیاش می تواند در حالوهوای «جان ویک»گونه، با نگاه از زوایهاي متفاوت معنایی جدید خلق کند. این داستان جنایی از کتاب «در حد مرگ کسلکننده» نوشتهي «جاناتان ایمز» اقتباس شده اسـت.
این فیلم درباره داستان کهنهسربازی بـهنام «جو» «فونیکس» اسـت کـه در گیرودار دسیسه هاي سیاسی ازجمله قاچاق انسان، خودرا درگیر نجات دختری ربودهشده می کند. این فیلم وحشت خزنده و تمرکز بر انتقام خشونت آمیز فیلمهایي مانند راننده تاکسی لوگان و رانندۀ نیکلاس ویندینگ رفن رابهیاد میآورد.