امروز همراه میشویم با استاد محمدرضا شجریان سلطان موسیقی سنتی ایران. اما امروز از دید دیگری این مقاله را مطالعه میکنیم، امروز از دید خود استاد زندگی و همچنین هنری او را میخوانیم، استاد شجریان را بیشتر با ترانه زیبای مرغ سحر می شناسند، در حال حاضر محمدرضا شجریان و همچنین شهرام ناظری سلاطین موسیقی سنتی و جاودان نام هستند.
ربنا در تابستان 58 در حال تمرین با شاگردانش برای ارائه بـه تلویزیون وقت ضبط می شد و قرار بر آن بود کـه صدای شاگردان منتشر شود کـه دست اندرکاران بی اذن و اطلاعش صدای اصلی یعنی صدای استاد را منتشر میکنند و این ربنا تا هنوز و همیشه در دل و جان ایرانیان خانه می کند.
و تصنیف مرغ سحر؛ سروده ملک الشعرای بهار از ساخته هاي مرتضی نیداوود در دستگاه ماهور کـه پیش از شجریان ضرابی و وزیری و … آنرا خوانده اند اما ایرانیان این تصنیف رابا صدای او میشناسند و سال ها در همه اجراها و کنسرتها مشتاقانه آنرا طلب می کنند.
صدای ایران؛ پارهاي از خاک میهن
خود او درباره علت ارتباط مردم با این دو اثر کـه دیگر جزئی از فرهنگ و میراث ملی ایران شده می گوید: «مرغ سحر صدای اعتراض مردم ماست از جور زمانه کـه در گوش تاریخ جاریست مردمی کـه همواره بـه ستم ستمگر و جور صیاد معترض بوده اند.» استاد شجریان اینک جایی ایستاده کـه نه تنها یک خواننده کـه موسیقیدان نماینده فرهنگ و هنر ایران معاصر محسوب می شود.
سرزمین هنرخیز ایران آوای خوش کم نشنیده اما دشوار اسـت کـه کسی این چنین عصاره همه جریانهای جدی آوازی موسیقی مـا باشد؛ از دوامی و ظلی و اقبال و مهرتاش و عبادی و بنان و قمر و تاج و برومند و شهناز و دادبه و طاهرزاده و پایور آموخت، اما هیچیک از آنان نیست. او عصاره همه انهاست و شاید از این رو محمدرضا شجریان نه یک استاداواز موسیقی ایرانی، بلکه موسیقی ایرانی و صدای ایران اسـت.
استاد شجریان از نگاه خودش
برای دلم میخوانم و برای مردمم اما اگر کسی بـه دقت اشعار خوانده شده مرا دنبال کند می بیند صدای مـن بازتاب وقایع تاریخ معاصر ایران اسـت. استاد اصلی مـن زندگی و شرایطی اسـت کـه بر مـن گذشته، چرا کـه مـن از هر پدیدهاي درس گرفتم، بـه عبارت بهتر مـن هرچه دارم از آموختههایم اسـت.
موسیقی ایرانی بازتاب دهنده شعر و ادب غنی و کهنسال این سرزمین و نظم دقیق و مهندسی شده حیرت انگیزش بوده کـه در تمام طول تاریخ پربارش از خنیاگران کهن تا همه آن شاعران درخشان و گذر از همه پیچ و خم هاي تاریخ، تنها نمایشدهنده حیرت انسان این مرز و بوم از زیست در جهان بود.
و از عبادت و حمد و ثنای آفريننده و خلق و آواها و نواهای موسیقی ایرانی هم چیزی جز ستایش حضور دراین جهان و حیرت و بهت و ستایش از این نظم و تکامل نیست. هنرمند ایرانی، برعکس هنرمند غربی، فردیت اش یعنی مایه رسیدن و خلق و آفرینش هنری را همیشه در حیرت از کشف و شهود این جهان با نظم و اصول صرف کرده اسـت.
موسیقی ایرانی، جشن و شور درک این حیرت، این کشف و شهود، این شکوه و عظمت اسـت. مـن در تمام طول این نیم قرن کوشیدم تا این سنت ریشه دار خنیاگری ایرانی رابا همه زوایا و گوشه ها، همه غنا و عظمت و تنوعش حفظ کنم و پاس بدارم و سپس آن رابه آیندگان منتقل کنم.
کوشیدم کـه این سنت خنیاگری راکه در عمق این تمدن کهنسال ریشه دارد، از چنگ نوازان هخامنشی تا موسیقیدانان ساسانی و سپس قاریان کلام وحی پاسداری کنم و اگر میتوانم چیزی بر آن بیفزایم. یکی از نکات مهم کـه تاثیر فراوانی در بارور شدن هنر هنرمند دارد و مستقیما در مردم نیز تاثیر میگذارد، اخلاق و رفتار خوب هنرمند اسـت.
مردم هنرمند را باید بـه گونه اي بشناسند کـه ارزش هنرمندی داشته باشد چرا کـه هنر برای انسانیت اسـت و یک هنرمند نباید زندگی خودرا با شک و قضاوتهاي بی جا پیش ببرد. یکیدیگر از مسائلی کـه باید رعایت شود این اسـت کـه هنر خودرا دستکم نگیریم ودر هر محفلی هنرمان را عرضه نکنیم.
هیچ هنرمندی در تمام حوزههاي هنری نمی تواند در پشت دفتر نگاه خود پنهان شود؛ چرا کـه دو پدیده در وجود همه انسانها وجوددارد کـه بـه صورت فرستنده و گیرنده در ارتباط هاي اجتماعی تاثیرگذار اسـت یکی از این دو عنصر صدا و دیگری نگاه اسـت و مـن با این دو پدیده سال هـای سال زندگی کرده ام.
یک زمانی در نوجوانی و جوانی فکر میکردم کـه باید بـه دیگران نشان دهم کـه خواندن یعنی چی؟ اما اکنون دنبال این نیستم. یک وقت دیگر انگیزه ام این شد کـه باید حرمت فرهنگ و هنر را دودستی نگه دارم تا اعتبار پیدا کند.امروز انگیزه مـن این اسـت کـه آنچه را در غالب اشعار تحویل داده ایم. بکار ببندند.
مـن حتی یک معلم آوازهم نداشتم ، تمامی معلمان مـن نوازنده بودند، فقط آقای دوامی بود کـه ردیفدان و تصنیفخوان بود؛ هیچ کدام آواز خوان و معلم آواز نبودند کـه مـن شیوه آواز را از آن ها یاد بگیرم ، ردیف آوازی را هم بـه شیوه خودم آموختم ؛همه اینها را مـن از روی شعور خودم فراگرفتم. نوار شنیدم، صفحه شنیدم، آثارقدیمی، جدید، رادیو و… خوب ها را گرفتم و بدها را رها کردم تا این کـه خودم شد «شجریان».
شجریان از نگاه دیگران
آیدین آغداشلو نقاش، گرافیست و نویسنده، میگوید: اواخر دهه پنجاه بود کـه شجریان در ذهن مـن عمدهتر شد و اینبار نه بـه خاطر حنجرهاش کـه بخاطر سر انگشتان چیره وچابکش؛ خوشنویس قابلی شده بودو مرا کـه سال ها بود خوشنویسی دغدغهام بود بـه تعقیب و تماشای راهی کـه میرفت واداشت و می دیدم چـه نستعلیقنویس قابلی دارد می شود.
و دریافتم آدمی دراین میان هست کـه پروای امر عمدهتری دارد و دارد معنای منهدم و پراکندهشدهاي را دنبال و جستجو میکند کـه بیشتر- خیلی بیشتر -ازهاهاهاهاي مرسوم و معمول اسـت. چـهطور می شود هنرمندی راوی روح مردمش می شود؟ در درازمدت ودر کوتاهمدت؟
فردوسی میشود برای همیشه و حافظ و مولوی و استاد علیاکبر بناء اصفهانی و کمالالدین بهزاد می شوند در درازمدت، تولستوی و شکسپیر و سنان معمار و دانته می شوند در درازمدت. واگنر می شود در کوتاهمدت- و گاندی- کـه هنوز بر روی پایههایشان بیتزلزل ایستادهاند. کار زیادی می برد تا استاد محمد رضا شجریان بـه چنین قامتی برسد، اما فقط کار نیست، درست بودن و فروتنی و مهربانی هم هست.
لحظه را درست آزمودن و خم نشدن در برابر مال و منال و منصب هم هست. یکپارچهکردن آرزوهاي پراکنده مردمی کـه گم می شوند و نمی دانند چـه میخواهند هم هست… محمدعلی معلم دامغانی شاعر و ترانهسرا، در وصف شجریان سروده اسـت: دوستدار تـو و صدای تواند/ پارت تا پارس سیستان تا ماد … نغمه و شعر و نقش ایرانی/ بنمیرد کـه خود از ایران زاد… تا شب مـا بـه ربنا روشن/ بـه تـو آسیب چشم بد مرساد
داریوش پیرنیاکان نوازنده تار و سهتار و پژوهشگر موسیقی، معتقد اسـت: «در تمام ٣٥ سالی کـه محمدرضا شجریان را میشناسم و ١٥ سالی کـه با او نشستوبرخاست دارم، ویژگیهاي ممتازی در او دیدهام اما بزرگترین حسن او در ارتباط با مردم، این اسـت کـه هیچوقت بـه انها و سرزمینش دروغ نگفته و همیشه آنچه فکر و احساس کرده رابا مردم در بین گذاشته اسـت.
مردم البته هم این صداقت را میفهمند و هم برای آن ارزش قائل هستند. از سوی دیگر، نخبگان بسیاری آوازش را تأیید کرده و گفتهاند کـه تکرارشدنی نیست. درکنار این، هم ساز میزند و هم یک ادیب اسـت. در طول تمام این سال ها یکبار هم ندیده ام کسی برای آوازش شعر انتخاب کند، خودش همیشه اینکار را می کند. بالاتر از همه اینها اشراف کاملش بر قرآن اسـت؛ شجریان قرآن را میخواند، خواندنی کـه هم معنی و هم تجویدش را می داند.
خطش هم خوب اسـت، ایرانگرد قهاری هم هست و یک متخصص پرورش گل و گیاه بـه شمار می رود. میخواهم بگویم او، ذوالفنون اسـت. اگر اقبالالسلطان، تاج، بنان و… هرکدام گلی هستند در موسیقی ایرانی، شجریان یک گلستان اسـت.» اصغر فرهادی کارگردان ایرانی بـه «فریاد» میگوید: فخر هنر ایران، استاد شجریان!
تاب «ساز خاموش»ات را نداریم و «دل مجنون»مان، از «آسمان عشق»، «بوی باران» مهر را طلب می کند. «…» معترفیم «بیتـو بـهسر نمی شود»». سید محمد بهشتی رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با کارنامهاي کـه از او شخصیتی فرهنگی ساخته، بـه تعبیر زیبای مولانا در مثنوی متوسل می شود: او «مولانا » سرودن مثنوی را هم چون ساختن جویی می داند کـه قرار اسـت آبش تا قرنها آیندگان را مستفیض کند.
بیشک جویی کـه مولانا و خیام و حافظ و سعدی و بزرگان دیگری چون ایشان، سدهها پیش ساخته بودند، نیاز بـه میرابهایي داشته؛ کسانی کـه دراین مدت طولانی هر دم راه آب را هموار کنند، سنگها و موانع را از مسیرش بردارند تا چیزی سد راهش نشود و هرچه زلالتر و بهتر بـه آینده برسد و گوارای وجودشان شود. یکی از بهترین میرابهاي این جوی، استاد شجریان اسـت.
از اولین کارهای استاد شجریان تا بـه امروز همه کارهایی کـه از ایشان شنیدهایم درخشان بوده؛ یعنی ایشان کار متوسط ندارد. بهمین سبب هیچ تعریفی از ایشان اغراق نیست. استاد محمدرضا شجریان از قبیل همین آینههاست کـه در دورۀ معاصر ورای موسیقی ایرانی بـه بهترین وجه فرهنگ ایرانی را نمایندگی کرده اسـت. علی نصیریان بازیگر پیشکسوت معتقد اسـت:
بـه هیچوجه قصد انکار استعدادها و صداهای زیبایی کـه در زمینه موسیقی فعالیت میکنند را ندارم ولی دو نفر، دراین زمینه، روی مـن تأثیر فوقالعادهاي گذاشتند، یکی غلامحسین بنان و دیگری محمدرضا شجریان. بدون تردید این دو کسانی هستند کـه مرا دگرگون کردند، با موسیقی آشنا نمودند و لذت زندگی، هنر و فرهنگ رابه مـن چشاندند؛ بـه مـن آموختند کـه زندگی بدون فرهنگ، بدون هنر، بدون موسیقی، بدون نقش و نمایش، بیرنگ و کسلکننده اسـت.
حسین علیزاده ردیفدان، موزیکساز، پژوهشگر و نوازنده تار و سهتار در باره شجریان می گوید: کارهایی کـه شجریان برای موسیقی ایران کرده اسـت موجب شده تا موسیقی ادامه داشته باشد. شجریان یک ارزش در هنر اسـت و جایگاهش در تاریخ ابدی خواهد بود. شجریان سالهاي بسیار در زمینه موسیقی تلاش کرده و این می تواند الگویی برای هنرمندان جوان باشد.
تا بتوانند جایگاه شجریانها رابه دست آورند نه این کـه شرایط جامعه مـا و نگاه بـه هنر رابه سمت و سوی تجاری شدن پیش ببرند. تکرار جایگاهی چون شجریان انگیزه و معنویت خاص خودش را می خواهد و بـه محض این کـه جامعه فرصت بیابد کـه بـه سمت معنویت هنر سوق پیدا کند یقیناً شجریانها دوباره متولد خواهند شد. شجریان شهرتش بهمین چند ساله خلاصه نمی شود.
شجریان خیلی سال ها پیش شجریان شده اسـت و با منع ها از یادها نمی رود. کی خسرو پورناظری نوازنده و از شاگردان کلنل علینقی وزیری معتقد اسـت کـه خوانندهاي بالاتر از شجریان نیامده اسـت. فرهاد فخرالدینی موسیقیدان، آهنگساز و رهبر ارکستر، شجریان را استاد یگانه آواز ایران میداند و میگوید: تواناییهاي او واقعاً ستودنی اسـت. مـن بارها شاهد هنر نمایی هاي او حین اجرا بودهام و دیدهام چگونه حیرت همکارانم را برانگیخته اسـت.
او انسانی شریف، نجیب، شجاع و میهن پرست و بـه عبارت دیگر، انسان کاملی ست. درواقع او بـه نصایح بزرگان و استادان موسیقی کـه میگفتند اول انسان باشید و بعد هنرمند، بـهدرستی عمل کرده اسـت و باید بـه این استاد عالیقدر گفت «انچه خوبان همه دارند، تـو تنها داری». و سروده اي کـه شفیعی کدکنی بـه مناسبت هفتاد سالگی وی سرود ودر عدد 80 مجله بخارا ، منتشر شد.
بخوان کـه از صدای تـو سپیده سر برآورد/ میهن ز نو جوان شود دمی دگر برآورد
بخوان کـه از صدای تـو در آسمانِ باغ مـا/ هزار قمری جوان دوباره پر برآورد
بـه روی نقشه میهن صدات چون کند سفر/کویر، سبز گردد و سر از خزر برآورد
سلطان صورت و معنا
شاید بـه خانه هر ایرانی بروید درکنار حافظ، صدا و آوایی از شجریان باشد. صدایی آمیخته و گداخته با دوران کـه معرف شادی، غم، نگرانی و امید ایرانیان بوده و هست.
و بـه قول رفیق شفیقش فریدون مشیری او هنرمندیست کـه از خراسان برخاسته تا آفاق آواز این سرزمین را چون خورشید خاوری گرم و روشن کند. و بـه تعبیر ابتهاج مـا چـه خوشبختیم کـه در زمان صدای او زندگی میکنیم.
باری دلشدگان صدایش بیشمارند و شاید برای توصیف چون اویی تنها می توان از کلام کامل حضرت لسان الغیب وام گرفت: « اي سلطان صورت و معنا کـه مثل تـو/ نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش