در اینبخش 8 انشای زیبا در مورد پاییز و فصل پاییز را برای شـما جمع آوری کرده ایم. انشا با موضوع پاییز در انواع مختلفی وجوددارد کـه بسته بـه سفارش معلمان و دبیران توسط دانش آموزان نوشته می شود، از توصیف فصل پاییز گرفته تا نوشتن داستان و خاطرات شخصی در مورد این فصل رنگارنگ، چند انشای زیبا را در ادامه بـه همراه هم مرور میکنیم. با زنگ انشا مجله پارس ناز همراه باشید.
پاییز همان فصلی اسـت کـه در آن برگ درختان میریزند ودر زیر پای رهگذران بیتفاوت خش خش میکنند. پاییز شاید همان فصل غفلت اسـت و رخوت شاید هم نه فصل هوشیاری و تدبر اسـت؛ چـه فرقی میکند کـه در پاییز خواب باشی یا بیدار مهم آن اسـت کـه پاییز کار خودش را میکند.
بـه دقت و حوصله دست بکار آراستن می شود؛ آراستن درختها، شهرها، باغها و زمین بـه زرد و سرخ و قهوهاي برگها؛ بـه قطرات گاه نم نم و گاه شرشر باران و بـه باد کـه میوزد. پاییز همان فصل دل انگیزی اسـت کـه گاه رویاییاش می خوانند همان فصلی کـه می تواني در آن ساعتها از پنجره اتاق بـه درخت روبروی خانه نگاه کنی و خسته نشوی.
پاییز همان دل انگیزانه ایست کـه گاه هوس می کني زیر بارانش بی روسری در کوچه قدم بزنی تا موهایت خیس شوند. پاییز همان مادر رقص خرامان برگهاست کـه بـه ناز و عشوه تمام چرخ زنان از آسمان بر سرت میبارند، و تـو سریعتر می روي تا زیر برگهایش برسی و با خودت بگویی این یکی بـه افتخار مـن افتاد. پاییز همان موسیقی خوش خش خش برگهاست.
همان برگهاي خرامان کـه اینبار هوس می کنی کفشهایت را در آوری تا موسیقی هبوط برگها پاهایت را قلقلک کند. پاییز همان فصل درختان لخت خرمالو اسـت کـه سرخی خرمالوهایش ر ا بـه همه ی عرضه میدارد. همان فصل قاصدکهاي شیطون کـه برایت خبر میآورند، خبرهاي خوش، خبرهایی کـه هیچوقت نمیرسند وتو بازهم آنها را بر میداری و فوت میکنی.
و با نگاهت تعقیبشان می کني تا در آبی ابری آسمان پاییز گم شوند. آه عجب این پاییز برگ زیر هزار رنگ خوش می نشیند در چشم و خیال مـن … و مـن از ورای سفیدی دیوارهاي اتاقم همه ی را، همه ی را خوب خوب می دانم؛ دیگر جادههاي پاییز را از حفظ شدهام.
فصل پاییز چو آغاز شود / همه ی جا مدرسهها باز شود
چون کـه پاییز بـه اتمام آید / فصل زیبای زمستان آید
چون زمستان گذرد عید شود / فصل تابیدن خورشید شود
پاییز فصل قشنگی اسـت. در پاییز برگ درختان زرد میشود. در روز اول پاییز كه اول مهرماه اسـت مـا بـه مدرسه میرویم و همکلاسیهاي خودرا میبینیم. پاییز فصل تلاش بیشتر دانشآموزان اسـت. در پاییز روزها کوتاهتر و شبها بلندتر می شود. از میوههاي پاییز انار و نارنگی اسـت. در پاییز برگ درختان میریزد و هنگامیکه مـا بر روی آنها راه میرویم صدای خشخش می دهند.
در پاییز هوا سرد می شود و اگر مراقب نباشیم سرما می خوریم. در پاییز باد میوزد و باران میبارد. ماههاي پاییز مهر، آبان و آذر هستند. پاییز فصلی اسـت کـه در آن برگهاي درختان بـه زردی میگرایند اما بعضی از برگها هم در راه زرد شدن گاه قرمز و قهوهاي میشوند. تعداد زیادی از میوهها در فصل پاییز می رسند.
اناره ساوه، خربزه، سیب، پرتقال، بـه، سنجد و… در فصل پاییز تعداد زیادی از پرندگان بـه مناطق گرمسیر مهاجرت می کنند. در فصل پاییز کشاورزان زمینها را شخم زده ودر آن محصولاتی مانند گندم و جو میکارند. در فصل پاییز روزها کوتاهتر می شود و شب ها طولانی می گردد.
اي نام تـو بهترین سر آغاز / بی نام تـو نامه کی کنم باز. خداوندا امروز نیز همانند دوران دبستانم پاییزت زیباست، آسمانش صاف و خورشیدش خندان اسـت، هوایش لطیف و شبهایش دلپذیر اسـت. در آن دوران شبهاي پاییز مینشستم و قصه خواندم و با ذهن خیال پرداز خود صحنههاي داستان را در جلو چشم خود مجسم میساختم و دنیای درونم را پر از شیرینی و زیبایی میساختم.
خداوندا خداوندا اي خداوند پیامبران و برگزیدگان و اي خداوند ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب! رویم از خجلت زرد اسـت اما هرگز این زردی رویم رابا زردی پاییز تشبیه نمیکنم کـه پاییز زیباست و آن فصل خداست و زردی آن از فضل خداست کـه زردی پاییز پختگی و کمال اسـت و زردی پاییز جلوه دیگری از جمال اسـت. راستی در پاییز بود غروب سرد یکی از روزهای سرد پاییز کـه دهقان فداکار همان ریزعلی خواجوی لباسش را کند.
و آتش زد و جان مسافران را نجات داد ریزعلی هنوز زنده اسـت خداوند نگهدارش باشد ریزعلی لباسش را دوست داشت اما کند چون خطر بزرگی در پیش بود راستی وقت آن نرسیده کـه مـن و تـو نیز لباسها را بکنیم و آتش بزنیم و رهاگردیم؟
لباس هاي تعلق را می گویم و تعلق غیر از داشتن اسـت و می توان دارا بود اما تعلق نداشت و میشود ندار بود اما تعلق داشت. لباس هاي اسارت را میگویم زمین قیطریه و اختیاریه و بطلانیه و ظلمانیه و پوچلانیه و… را می گویم.
برجهای دوقلو و سه قلو وچهارقلو و… راستی زاییدن چندقلوها چقدر سخت اسـت پس چگونه می شود از آنها دل کند! تازه گرم نوشتن شده بودم دوستم از راه رسید و نگاهی بـه نوشته ام انداخت و قاه قاه خندید و گفت دوره قطار و ریزعلی گذشته اسـت و دوره چاق و چلههاست و دوره فضاپیماهاست و آن جنابان راکه می گویی هرگز نه وقت این را دارند کـه این چرندیات را بخوانند و بالفرض هم بخوانند وقعی بـه آن نخواهند گذاشت.
گفتم نمی دانم شاید حق با تـو باشد اما ذهن خیالباف مـن میگوید جوجه را آخر پاییز میشمارند و بعدش چله سختی در راه اسـت. اما تازه گرم نوشتن بودم سردم کردی مـن هم بـه تلافی چای داغی برات میریزم تا لبت بسوزد تا درگرماگرم نوشتن ام لبت را بدوزی و از اسب اندیشه پایینم نکشی. راستی پاییز زیبا فصل قشنگم شاید دوباره با تـو حرف بزنم چون سینه ام هنوز خیلی پر اسـت و تا آن روز بـه صاحبت میسپارم.
گر تـو بینی پاییز زیبا سرسری / غم بخور زیرا كه خیری نبری
آیینه جمال اسـت این فصل خزان / بی تامل از فصل ثالث مگذری
فصل خزان در نزد كائنات مظهر غم و اندوه بوده و حتی شاعران نیز برای نمایش دادن اندوه در اشعار خود از نام پاییز یاد مینمایند. لیكن این فصل،فصل زیبایی اسـت. فصل ریزش نعمتهاي آسمانی می باشد و همان قطرات ریز باران اسـت كه بـه تهذیب زمین می پردازد. نمایان شدن قوس قزح پس از باران نیز جلوه اي از جمال این فصل میباشد. كلمه برگ ریزان تنها مختص پاییز اسـت.
بدین معنا كه دراین سه ماه درختان خودرا میتكانند و برگهاي زرد و سرخ خودرا رها كرده و بر دامان زمین بـه امانت میگذارند و شاخههاي خشک شان نیز لختوار منتظر میمانند تا در فصل دیگر الماسهاي آسمانی در ماتم كمبود مكان نمانند و بر شاخه هاي آنان قرار گیرند. این فصل رابا نام خشخش نیز میشناسیم. همان گونه كه پا بر روی خاكهای ترک برداشته قدم میگذارد.
و موزیک زیبا میسازد صدای خش خش برگها نیز همین احساس را در دل مـا مینهد. این صدا پس از شنیدن بـه ماورای درون مـا می رود و روح مـا را تا آسمانها بـه بالا میكشاند. پاییز را می توان فصل مهاجرت قلم داد كرد. بدین معنا كه پرندگان دراین فصل از كاشانه خود رهایی جسته
ودر كرانههاي آسمان بـه جست و خیز می پردازند تا لانه مناسب پیدا كنند. نظاره بر حركات پرندگان در آسمان پاییز احساسی وصف ناشدنی در دل ایجاد می نماید. نكته اصلی این اسـت كه پاییز در مقابل این همه ی زیبایی كه در اختیار مـا میگذارد از مـا چیزی نمی خواهد جز این كه بـه تفكر بنشینیم و بـه خدا نزدیك شویم.
پاییز را دوست دارم… بـه خاطر غریب و بی صدا آمدنش
بـه خاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بـه خاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بـه خاطر صدای نم نم باران هاي عاشقانه اش
بـه خاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران هاي پاییزی
بـه خاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بـه خاطر غروب هاي نارنجی و دلگیرش
بـه خاطر شب هاي سرد و طولانی اش
بـه خاطر تنهایی و دلتنگی هاي پاییزی ام
بـه خاطر بغض هاي سنگین انتظار
بـه خاطر اشک هاي بی صدایم
بـه خاطر سال ها خاطرات پاییزی ام
بـه خاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
پاییز را دوست دارم، بـه خاطر خود پاییز
بدون دلیل دوست داشته باش، عاشق شو وچون پاییز رنگارنگ و رها زندگی کن.
پاییز سرد و غمگین رابا همه ی زیبایی هاي اسرار آمیزش انتظار نمیکشم ، مـن عاشق نورم و گرما … اي پاییز زیبا پر از خاطرات دلتنگی مـن انتظار آمدنت را نخواهم کشید…. پاییز بار دیگر از راه رسید. پاییز با همه ی ابرهای تیره اش کـه کشیده می شود روی آبی آسمان در بیشتر روزها شاید پاییز پر از باران هایي کـه یادت می آورند هزاران خاطره ایی راکه نباید یا شاید هم می بارند کـه یادت بیاورند تمامشان را …
مـن اما نمی دانم چرا این فصل بی نظیر دلم رابا خودش نمیبرد. چرا انتظارش را نمیکشم هیچوقت چرا آمدنش دلم را تیره می کند. چرا این فصل پاییز پر از تحول حتی با تمام رنگ هاي برگ هایش هم نمیتواند دلم رابا خودش ببرد نمی دانم چرا دوست ندارم بدون چتر زیر باران راه بروم نمی دانم … نمی دانم چرا صدای خش خش برگ ها زیباترین موسیقی این روزهای مـن نمیشود.
آری پاییز کـه میآید خورشید از مـن رو بر می گرداند. گرمایش دیگر نوازشگر صورتم نیست چشم هایم سبزی برگ هاي درختان را هرروز بهانه میگیرند. آغوشم درختان خفته را نمی خواهد پاییز انگار میآید تا بسراید دلتنگی را. پاییز انگار میآید تا تمام شادمانی ها و آرزوهای لحظه سال تحویلت رابا باران هایش بشوید. و تحویل بادهای پاییزیش دهد. پاییز انگار میآید تا … پاییز کـه می آمد اما یک چیز مسلم بود.
و مـن همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران مـن تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات … پاییز خود انبوهی اسـت از حرف ها، حس ها و … پاییز کـه بر زبانت جاری می شود دل مخاطبت ضعف می رود برای حال و هوایش اصلا بدون آن کـه حرفی زده باشی او زیر باران هاي پاییز خیس خواهد شد و غم غریبی بر دلش خواهد نشست. برگ هاي ریخته بر زمین زیر پاهایش خرد خواهد شد جوری کـه تـو می توانی صدای خش خش برگ ها رابه وضوح بشنوی.
شاید نام پاییز راکه بیاوری او دیگر هیچ، هیچ چیز نشنود جز صدای نم نم باران کـه بوسه میزند بر بی رنگی شیشه، بر چتر هایي کـه دو عاشق زیر آنها پناه گرفته اند. بر مو هاي شاعری کـه میـــخواهد زیر باران بدون چتر قدم بردارد. نام پاییز راکه بیاوری ناخود آگاه کیف هاي رنگارنگ مدرسه کـه بر دوش دانش آموزان سوار شده اند، مقابل دیدگانت صف میکشند.
تـو کوچه هاي سرد پاییز / قدم زدن چـه حالی میده
حال و هوای سرد غم رو / بـه هم زدن چـه حالی میده
تـو کوچه هاي سرد پاییز / با برگ و باد میآم و میرم
دیگه بهم گیر می ده کوچه / دلم میخواد میآم و میرم
تـو کوچههاي سرد پاییز / کنار آتیش تـو گرمم
تـو قوم و خویش آفتابی / چـه قد خوشم پیش تـو گرمم
تـو کوچه ها سری بـه اشک و / بـه غم زدن چـه حالی میده
تـو کوچه هاي سرد پاییز / قدم زدن چـه حالی میده
وقتی پاییز می شود مدرسه ها باز میشوند و مـا بـه مدرسه میرویم٬ و دوستان قدیمی را میبینیم شاید دوستان جدید هم پیدا کنیم٬مـا هنوز در حال و هوای تابستان هستیم. وقتی معلم نخستین درس را میدهد و نخستین تکلیف رابه مـا می دهد کم کم باور میکنیم سال تحصیلی شروع شده. در پاییز هوا کم کم سرد میشود و با تغییر ساعت ناگهان روزها یک ساعت کوتاه می شوند و شب ها یک ساعت بلند تر می شوند.
در پاییز صدای غار غار کلاغها بیشتر بـه گوش می رسد و فکر کنم بـه این دلیل باشد کـه روزها کوتاه تر شده اند و مـا در حالی بـه خانه برمیگردیم کـه نزدیک غروب اسـت و کلاغها دوست دارند دراین موقع روز غار غار کنند. هیچکس فصل پاییز را جدی نمیگیرد٬وقتی پاییز میشود هیچکس انتظار زمستان را نمیکشد٬ اما وقتی زمستان میآید همه ی منتظر اند کـه سرما تمام شود و عید نوروز از راه برسد.
فصل پاییز فصلی اسـت کـه برگهای درختان زرد میشود و اگر یکی یکی نریزند٬مناظر زیبایی بـه وجود میآید. پاییز فصل کار و تلاش رفتگرهای پارک اسـت کـه برگهای خشک را جارو می کنند. با شروع پاییز زاویه تابش آفتاب کم کم تغییر می کند و وارد خانه می شود و خیلی خوب اسـت کـه در روزهای تعطیل نزدیک ظهر توی خانه در زیر آفتاب استراحت کنیم. پاییز فصل آمپول و شلغم اسـت ٬ فصل لیمو شیرین و نارنگی.
وقتی در پاییز بـه هندوانه نگاه میکنیم سردمان میشود. سیب قرمز و هلو پاییزه بـه مـا یاد آوری میکنند کـه لباس هاي زمستانی را از گوشه گنجه بیرون بیاوریم و یک تکانی بدهیم. پاییز فصل برف پاک کن و بخاری اسـت٬توی خیابان خیلی ها را میبینیم کـه لوله بخاری خریده اند و بطرف خانه در حال حرکت اند. مـن دوست ندارم در فصل پاییز زیاد از خانه بیرون بروم٬ دوست دارم درکنار خانواده تلویزیون تماشا کنم و تخمه گل آفتابگردان بشکنم.
و باهم صحبت کنیم و لبووی داغ بخوریم تا از دلگیر بودن پاییز کم کنیم. شبهای پاییز برای شبنشینی خیلی خوب اسـت ٬ اما باید زود بـه خانه برگردیم تا فردایش بتوانیم آسان از خواب بیدار شویم. در شبهای پاییز ستاره ها کمتر در آسمان دیده میشوند چون هوا طبق معمول ابری اسـت و آلودگی تابستان هنوز در هوا اسـت٬کـه بارانهای پاییزی آنرا تمیز میکند. پاییز فصل انار اسـت٬ فصل گردو و شیره انگور نیز هست.
در پاییز میتوانیم برای صبحانه ارده شیره بخوریم. چون خیلی مقوی اسـت و مـا را گرم می کند. دراین فصل گندم ها جوانه میزنند و زمین هاي کشاورزی کـه در آن گندم کاشته اند سبز هستند. وقتی کـه باران پاییزی و برف زمستانی روی گندم زار ها میبارد٬آدم فکر میکند آنها از سرما یخ می زنند٬ ولی این اتفاق نمی افتد و آنها سالم می مانند ودر سال بعد خوشه هاي گندم می دهند.
در پاییز گنجشک ها با پر هاي پف کرده ودر دسته هاي سه تا پنج تایی روی شاخه هاي بید مینشینند. و همراه باد پاییزی تکان میخورند و سرشان توی لاک خودشان اسـت. مـا باید دراین فصل و مخصوصا فصل زمستان برای پرندگان دانه بریزیم تا آنها آسان تر بتوانند فصل سرما را سپری کنند. و با فرا رسیدن بهار جوجه هاي زیادی بیاورند. در پاییز باید مواظب باشیم کـه سرما نخوریم و از لباس هاي گرم استفاده کنیم.
و اگر بیمار شدیم در خانه بمانیم و استراحت کنیم تا زودتر خوب بشویم. آرزو می کنم در چهار فصل سال زندگی شـما بهاری باشد و همیشه آفتاب گرم امید در وجودتان تابستانی باشد. نتیجه گیری: در این جا انشایم را بـه اتمام میرسانم ودر آخر اینطور نتیجه گیری میکنم کـه فصل پاییز زمین را برای بهاری دیگر آماده می کند.
پاییز فصلی اسـت کـه در آن برگ هاي درختان بـه زردی می گرایند، اما بعضی از برگ ها هم در راه زرد شدن گاه قرمز و قهوه اي می شوند. پاییز همان فصلی اسـت کـه در آن برگ درختان می ریزند ودر زیر پای رهگذران بی تفاوت خش خش می کنند. پاییز شاید همان فصل غفلت اسـت و رخوت شاید هم نه فصل هوشیاری و تدبر اسـت؛ چـه فرقی می کند کـه در پاییز خواب باشی یا بیدار مهم آن اسـت کـه پاییز کار خودش را می کند.
بـه دقت و حوصله دست بکار آراستن می شود؛ آراستن درخت ها ، شهر ها ، باغ ها و زمین بـه زرد و سرخ و قهوه اي برگ ها بـه قطرات گاه نم نم و گاه شر شر باران و بـه باد کـه می وزد. پاییز همان فصل دل انگیزی اسـت کـه گاه رویایی اش می خوانند همان فصلی کـه می توانی در آن ساعت ها از پنجره ي اتاق بـه درخت روبروی خانه نگاه کنی و خسته نشوی. پاییز همان دل انگیزانه ایست کـه
گاه هوس می کنی زیر بارانش بی روسری در کوچه قدم بزنی تا موهایت خیس شوند. پاییز همان مادر رقص خرامان برگ هاست کـه بـه ناز و عشوه ي تمام چرخ زنان از آسمان بر سرت می بارند، و تـو سریعتر می روی تا زیر برگ هایش برسی و با خودت بگویی این یکی بـه افتخار مـن افتاد. پاییز همان موسیقی خوش خش خش برگ هاست _همان برگ هاي خرامان_ کـه اینبار هوس می کنی
کفشهایت را در آوری تا موسیقی هبوط برگ ها پاهایت را قلقلک کند. پاییز همان فصل درختان لخت خرمالو اسـت کـه سرخی خرمالوهایش ر ا بـه همه ی عرضه می دارد. همان فصل قاصدک هاي شیطون کـه برایت خبر می آورند ، خبر هاي خوش ، خبر هایي کـه هیچوقت نمی رسند وتو بازهم آنها را بر می داری و فوت می کنی
و با نگاهت تعقیبشان می کنی تا در آبی ابری آسمان پاییز گم شوند. آه عجب این پاییز برگ زیر هزار رنگ خوش می نشیند در چشم و خیال مـن … ومن از ورای سفیدی دیوار هاي اتاقم همه ی را ، همه ی را خوب خوب می دانم؛ دیگر جاده هاي پاییز را از حفظ شده ام.