بـه مناسبت سال روز رحلت حضرت محمد، امروز چند انشا با موضوع حضرت محمد «ص» را جمع آوری کرده ایم. دین رسمی کشور اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری یا دوازده امامی می باشد و حضرت محمد بعنوان پیامبر اسلام و آورنده سخن خدا شخص اول دین هستند. انشا شـما میتواند بقیه هم کلاسی هاي تان را بیشتر با این پیامبر مهربان و بزرگ آشنا کند، در ادامه با زنگ انشا پارس ناز همراه باشید.
خداونـد برای راهنمایی انسانها پیامبرانی را مبعوث کرد. آخرین پیامـبر حضـرت محـمد «ص» اسـت کـه خـانم پیامبران اسـت وپس از ایشان پیامبری نخواهد آمد.ایشان فرزند عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم هستند کـه سلسله نسب شریف آن حضرت با سی واسطه بـه حضرت ابراهیم خلیل «ع» میرسد ومادرشان ــ آمنه دختر وهب ــ اسـت.
عموم سـیره نویسان اتفاق دارند کـه تولد پیامبر گرامی اسلام «ص» در عام الفیل وسال 570 میلادی وماه ربیع الاول بوده اسـت. ولی در روز تولد او اختلاف دارند.مشهور میان محدثان شیعه این اسـت کـه آن حضرت در هفده ربیع الاول روز جمعه پس ازطلوع فجر چشم بـه جهان گشود و مشهور میان اهل سنت این اسـت کـه ولادت آن حضرت در روز دوشنبه 12 ربیع الاول اتفاق افتاده اسـت.
حضرتمحمد مصطفی«ص» در روز 27 رجبِ سالِ 40 عام الفیل، هم زمان با سال 13 پیش از هجرتِ پیامبر اسلام، در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی خدا بـه پیامبری نایل امد و مامور شد کـه چند خداپرستی و بت پرستی را از زمین بردارد وخدا پرستی را رواج دهد وپیام وحی رابه مردم برساندپیامبر اسلام حضرتمحمد «ص» برترین پیامبران و رسولان و خاتـم آنهاست و پس از او پیامبری نخواهد آمد.
نام مبارکش چهار بار درقرآنِ مجید در سورههای – آل عمران، محمد، فتح، احزاب – آمده اسـت و نام دیگر آن حضرت«احمد» اسـت کـه یکبار در قرآن در سورۀ صف آیه 6 ذکر شده اسـت. ولی القاب آن حضرت تحت عناوین – نبی، رسول، بشیر، نذیر، خاتم النبیین، الفاتح، نبی الرحمه، نبی التوبه، نبی الملحمه، رسول الله، الماحی، العاقب، المقفی، المصطفی، النبی الامی، طه، یس و…- ده ها بار در قرآن ذکر شده اسـت.
فرزندان پیامبر «ص» همه ی درعصر خودش از دنیا رفتند جز حضرتفاطمه زهرا «س» کـه یگانه یادگار پیامبراعظم «ص» اسـت.پس از بازگشت از حجه الوداع و انتخاب جانشینی حضرتعلی «ع» درغدیر خم، چند ماهی نگذشته بود کـه پیامبر اسلام «ص» دربستر بیماری قرار گرفتند اما گه گاهی بـه مسجد رفته وبا مردم نماز میخواندند وبرخی موضوعات را تذکر میدادند.
مخصوصاً حدیثِ ثقلین را بار دیگر برای مردم یادآوری می نمودند و تمسـک بـه قرآن و عترت را بعنوان یگانه راه رستگاری بیان میفرمودند. بـه هر حال، مردم مدینه دراضطراب و نگرانی شدیدی بـه سر میبردند و سرانجام روح مقدس و بزرگ پیامبر گرامی اسلام«ص» ظهر روز دوشنبه 28 ماه صفر بـه ملکوت اعلی پیوست.
حضرت علی «ع» پیکر مطهر پیامبر «ص» را غسل داد و کفن کرد و بر آن نماز خواند وسپس آن حضرت را در همان خانهاي کـه رحلت فرموده بود بـه خاک سپردند.با رحلت حضرت محمد باب نبوت و درهای وحی برای همیشه بـه روی بشر بسته شد و اوصیاء بعد از ایشان، رهـبری و هـدایت مردم را از طـرف خداوند برعـهده گرفتند.
ماه فرو ماند از جـمال مـحمد
سـرو نباشـد بـه اعتـدال محمد
قدر فلـک را کمال و منزلتى نیست
درنظر قدر با کـمال محمد
شهر مکه درظلمت وسکوت سنگینی فرو رفته بودو اثری از حیات وفعالیت بـه چشم نمیخورد، تنها ماه، مطابق معمول آرام آرام از پشت کوههای سیاه اطراف، بالا آمده و شعاع کمرنگ و لطیف خودرا بر روی خانههاي ساده و خالی از تجمل و هم چنین ریگزارهای دور شهر، پهن میکرد.
کم کم شب از نیمه گذشت و نسیم لذت بخش و مطبوعی سرزمین تفتیده حجاز را فرا گرفت و آنرا برای مدت کوتاهی آماده استراحت ساخت، ستارگان هم دراین هنگام بـه این بزم بی ریا رونق و صفا بخشیده و بـه روی ساکنان شهر مکه لبخند میزدند کرانه افق مکه در آستانه سپیده سحر بود، ولی هنوز سکوت ابهام آمیزی بر شهر حکومت می کرد و همه ی در خواب بودند.
فقط آمنه بیدار بودو دردی راکه در انتظارش بود احساس میکرد… درد رفته رفته شدیدتر شد… ناگهان چند بانوی ناشناس و نورانی را در اطاق خویش دید که بوی خوشی از آنان به مشام میرسید. متحیر بود کـه ایشان کیانند و چگونه از در بسته داخل شدهاند؟ طولی نکشـید که نوزاد عزیزش بدنیا آمد و بدین ترتیب دیدگان آمنه پس از ماهها انتظار در سحرگاه هفدهم ربیع الاول بـه دیدار فرزندش روشن شد.
همه ی از این ولادت خوشحال بودند، ولی دراین هنگام که – محمد، صلی الله علیه وآله – شبستان تاریک و خاموش آمنه را روشن میکرد جای همسر جوانش – عبدالله – خالی بود چون او در بازگشت از سفر شام در مدینه درگذشته ودر همانجا بـه خاک سپرده شده و آمنه را برای همیشه تنها گذاشته بود.
والا پیامبر! می خواهم صدایت کنم و عاجزام کـه کدام نام را برانگیزم؟ میدانم اي نهر همیشه جاری، اي روشنایی بخش! نامها در برابر تـو، سنجاقکانی هستند کـه ذرات کوچکی از زلالی ات را میچشند و حلاوتش را فریاد میکنند. مقدّر ازلی، بشارت ابدی! فیض فراگیر را زمینیان در هر نقطه به نامی میخوانند؛ همان گونه کـه آب را؛ و نام تـو اي ذره ذره دلدادگی و تعبد، عطش خداپرستی را میگستراند.
و جوانههاي طلوع را در اقصی نقاط جهان میپروراند. کودکان جاهل طائفند، آنان کـه هنوز پیشانی ات را سنگ میزنند کـه تـو پیامبر آزادی و عدالت اجتماعی هستی؛ تـو پیامبر تمام اصطلاحات زیبا و مدرن بشری هستی پیش از این کـه اختراع شوند. نام تـو، امید رسیدن به کمال و انگیزه خلقت را دوباره زنده می کند. نام تـو چراغ می شود و ذرات سیاهِ هوا را چون شمع، در برابر مـا روشن می کند.
نام تـو هر جا سبز شود، زمین و زمینیان، بهتر نفس می کشند و طبیعت، حقیقت خودرا نشان میدهد. هر بار کـه نامت را می برم، لبهایم دوبار به هم آغوشی درمی آیند. هر بار کـه نامت را میبرم، متبرک می شوم و کنگرهها رابه قد کشیدن وا میدارم. اما کدام نام اسـت کـه سهمِ بیشتری از مسمی برده اسـت؟ هنوز در جست وجوی آن اسم سعیدم کـه بی کرانی از تـو در حروفش جاری اسـت.
می خواهم صدایت کنم و نام تـو دفتر بـه دفتر، آواره ام کرده اسـت. نه! هرگز نمی توانم سرشارتر ازآن نام بیابم کـه آکنده از ستایش زمین و زمان اسـت؛ محمد صلی الله علیه و آله ! راهی کـه بـه بشر نشان داد، بن بست ندارد. بنام تـو، رساله دلگشای رسل ختم می شود. سراسر زمین چشم می شود و بـه مسیر سبزی کـه گردن آویز آسمان اسـت، خیره می ماند.
حضرت محمّد«ص»، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مکه بدنیا آمد. پدرش عبد الله پیش از ولادتش درگذشته بود. او شش سال بیشتر نداشت کـه مادرش آمنه را نیز از دست داد. تا هشت سالگى زیر سرپرستى جدّش عبدالمطّلب بودو پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُکنا گزید. رفتار و کردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان رابه سوى خود جلب کرد و دیرى نگذشت کـه مهرش در دلها جاى گرفت.
او برخلافِ کودکانِ همسالش کـه موهایى ژولیده و چشمانى آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتب میکرد و سر و صورتِ خودرا تمیز نگه میداشت. او بـه چیزهاى خوراکى هرگز حریص نبود، کودکان همسالش، چنان کـه رسم اطفال اسـت، با دستپاچگى و شتابزدگى غذا مى خوردند و گاهى لقمه از دست یک دیگر مى ربودند، ولي او بـه غذاى اندک اکتفا و از حرص ورزى در غذا خوددارى میکرد.
در همه ی احوال، متانت بیش از حد سن و سال خویش از خود نشان مى داد. بعضى روزها همین کـه از خواب برمیخواست، بـه سر چاه زمزم مىرفت و از آب آن جرعه اى چند مى نوشید و چون بـه وقت چاشت بـه صرف غذا دعوتش مى نمودند، مى گفت: احساس گرسنگى نمی کنم. او نه در کودکى و نه در بزرگسالى هیچ گاه از گرسنگى و تشنگى سخن بـه زبان نمی آورد.
عموى مهربانش ابوطالب وی را همیشه درکنار بستر خود مى خوابانید او گوید: مـن هرگز کلمه اى دروغ از او نشنیدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم. او بـه بازیچههاى کودکان رغبت نمیکرد و گوشه گیرى و تنهایى را دوست میداشت ودر همه ی حال فروتن بود. آن حضرت در سیزده سالگى، ابوطالب را در سفر شام، همراهي کرد. در همین سفر بود کـه شخصیت، عظمت، بزرگوارى و امانتدارى خودرا نشان داد.
25 سال داشت کـه با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد. در بین مردم مکه بـه امانتدارى و صداقت مشهور گشت تا آنجا کـه همه ي، وی را محمد امین می خواندند. در همین سن و سال بود کـه با نصب حجرالاسود و جلوگیرى از فتنه و آشوب قبایلى، کارداني و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمن جوانمردان مکه «= حلف الفضول» انسان دوستى خود رابه اثبات رساند.
پاکى و درستکارى و پرهیز از شرک و بتپرستى و بى اعتنایى بـه مظاهر دنیوى و اندیشیدن در نظام آفرینش، وی را کاملاً از دیگران متمایز ساخته بود. آن حضرت در 40 سالگى بـه پیامبرى برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود. پس از این مدت، بـه حکم آیه ـــ وَ أَنـْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقـْرَبینَ”; ـــ یعنى خویشاوندان نزدیک خودرا هشدار ده رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد.
سپس دعوت بـه توحید و پرهیز از شرک و بتپرستى رابه گوشِ مردم رساند. از همین جا بود کـه سران قریش، مخالفت با وی را آغاز کردند و بـه اذيت آن حضرت پرداختند. پیامبر در مدت سیزده سال در مکه، با همۀ آزارها و شکنجه هاى سرمایه داران مشرک مکه و همدستان آنان، مقاومت کرد و از مواضع الهى خویش هرگز عقب نشینى ننمود. پس از سیزده سال تبلیغ در مکه، ناچار بـه هجرت شد
پس از هجرت بـه مدینه زمینه نسبتاً مناسبى براى تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند کـه در طى این ده سال نیز کفار، مشرکان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمت هاى بسیاري براى او ایجاد کردند. درسال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حج و ترک مکه و ابلاغ امامت علي بن ابیطالب «علیه السلام» در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجرى، رحلت فرمود.
زندگی حضرت محمد «ص» از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته است ؛ با اینهمه ، روایات بیشمار موجود در بیشتر جزئیات همداستان نیستند و به ویژه آگاهیهای مـا در باب زندگی آن بزرگوار ، پیش از بعثت ، بـه تفصیل شرح سیره ایشان پس از بعثت نیست.
بـه هر حال ، انچه از مطالعه و بررسی زندگی وی درطول 63 سال در ذهن نقش میبندد، بازتابی از تصویر ظهور پیامبری الهي و سرگذشت شخصیتی است که با پشت سر نهادن دشواری هاي بسیار ، بیهیچ خستگی و ناامیدی بـه اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزیره العرب را متحد کند و آماده گستردن اسلام در بیرون از مرزهای عربستان شود و ازآن مهم تر دیانتی را بنیاد نهد کـه اینک یکی از مهم ترین ادیان جهان بـه شمار می رود.
تولد حضرت محمد «ص» بنابر تعداد زیادی از روایات در 17 ربیع الاول عامالفیل « 570 م » ، یا بـه روایتی 12 همان ماه در تقویم عربی روی داد. پدر پیامبر«ص»، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هردو از قبیله بزرگ قریش بودند ؛ قبیلهاي کـه بزرگان آن از نفوذ فراوانی در مکه برخوردار بودند و بیشتر بـه بازرگانی اشتغال داشتند.
عبدالله ، پدر پیامبر «ص» اندکی پیش از تولد فرزندش برای تجارت با کاروانی بـه شام رفت ودر بازگشت بیمار شـد و درگذشت. بنابر رسمی کـه در مکه رایج بود ، محمد «ص» رابه زنی بنام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد. وی ۶ ساله بود کـه همراه مادر برای دیدار خویشان بـه یثرب « مدینه » رفـت، اما آمنه نیز در بازگشت ، بیمار شد و درگذشت و وی را در ابواء ـ نزدیک مدینه ـ بـه خاک سپردند.
محمد «ص» از این پس در کنف حمایت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نیز در ۸سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد « ص» بر عهده عمویش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستی برادر زاده اش کوششی بلیغ می کرد. در سفری تجارتی بـه شام وی را با خود همراه برد و هم دراین سفر ، راهبی بَحیرا نام ، نشانه هاي پیامبری را در او یافت و ابوطالب را ازآن امر مطلع ساخت.
از وقایع مهم پیش از ازدواج پیامبر « ص » ، شرکت در پیمانی بنام – حلف الفضول – است کـه در آن جمعی از مکیان تعهد کردند – از هر مظلومی حمایت کنند و حق وی را بستانند -. پیمانی کـه پیامبر «ص» بعد ها نیز آنرا میستود و میفرمود اگر بار دیگر وی را بـه چنان پیمانی باز خوانند ، بـه آن میپیوندد.
شهرت محمد «ص» بـه راستگویی و درستکاری چنان زبانزد همگان شده بود کـه « امین » لقب گرفت و همین صداقت و درستي توجه خدیجه دختر خویلد را جلب کرد و وی را با سرمایه خویش برای تجارت بـه شام فرستاد ؛ سپس چنان شیفته درستکاری « محمد امین» شد کـه خود برای ازدواج با وی گام پیش نهاد ، در حالیکـه بنابر مشهور ، دستکم 15 سالی از او بزرگتر بود.
خدیجه برای محمد «ص» همسری فداکار بودو تا زمانی کـه حیات داشت ، پیامبر همسر دیگری برنگزید. او برای پیامبر ( ص ) فرزندانی آورد کـه پسران همگی در کودکی در گذشتند و در بین دختران ، از همه ی نامدارتر ، حضرت فاطمه «ع» اسـت. از جزئیات این دوره از زندگی پیامبر « ص» تا زمان بعثت آگاهی چندانی در دست نیست.
جز آنکه میدانیم نزد مردمان بعنوان فردی اهل تأمل و تفکر شناخته شده ، و از خوی و رفتارهای ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود. از آداب و رسوم زشت آنان چشمگیرتر از همه ی بت پرستی بودو پیامبر «ص» ازآن روی بر میتافت. محمد (ص) اندکی پیش از بعثت ، دیر زمانی رابه تنهایی در غار حرا، در کوهی نزدیک مکه بـه سر می برد و زمان رابه خاموشی و اندیشه میگذرانید.
گفتهاند اولین نشانه هاي بعثت پیامبر «ص» بـه هنگام 40 سالگی او ، رؤیاهای صادقه بوده اسـت، اما انچه در سیره بعنوان آغاز بعثت شهرت یافته ، شبی در ماه رمضان ، یا ماه رجب اسـت کـه فرشته وحی در غار حرا بر پیامبر «ص» ظاهر شد و بر او اولین آیات سوره علق را برخواند. بنابر روایات ، پیامبر «ص» بـه شتاب بـه خانه بازگشت و خواست کـه وی را هر چـه زودتر بپوشانند.
گویا برای مدتی در نزول وحی وقفه اي ایجاد شد و همین امر پیامبر(ص) را غمناک ساخته بود ، ولی اندکی بعد فرشته وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود واصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانه خدا از بتان ، و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد.
پیامبر «ص» دعوت بـه توحید را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اول کسیکه بـه او ایمان آورد ، همسرش خدیجه ، و از مردان ، پسر عمویش علی بن ابی طالب « ع» بود کـه در آن هنگام سرپرستی وی را پیامبر «ص» بر عهده داشت. در منابع فرق گوناگون اسلامی، از برخی دیگر هم چون ابوبکر و زیدبن حارثه ، بعنوان اولین گروندگان بـه اسلام نام برده اند.
اما باید درنظر داشت کـه این موضوع برای مسلمانان در گرایش هاي مذهبي گوناگون پیوسته افتخاری بودو بعد ها بـه زمینه اي برای منازعات کلامی میان آنان تبدیل شد. هر چند دعوت آغازین بسیار محدود بود ، ولی شمار مسلمانان رو بـه فزونی داشت و چندی برنیامد کـه گروه اسلام آورندگان بـه اطراف مکه میرفتند و با پیامبر «ص» نماز میگزاردند.
سه سال پس از بعثت، پیامبر«ص» دستور یافت تا همگان را از خاندان قریش گرد آورد و دعوت توحید را در سطحی گسترده تر مطرح سازد. پیامبر «ص» بدین کار دست زد ، اما دعوتش اجابتي چندان نیافت و بر شمار اسلام آورندگان قریش نیفزود. باید گفت با آنکه اشراف مکه دعوت جدید راکه بر وحدانیت خدا و برابری انسانها تاکید بسیار داشت ، بر نمیتافتند.
اما فرودستان و بیچیزان ، دین جدید رابا دل و جان پذیرا بودند و گروه گروه بـه آن می گرویدند و عده اي از ایشان هم چون عمار یاسر و بلال حبشي بعد ها از بزرگان صحابه شدند. رفتار قریشیان و بطور کلی مشرکان مکه گرچه نخست با ملایمت و بیشتر با بیاعتنایی همراه بود ، ولی چون بدگویی از بتان و از آیین و رسوم پدران آنان فزونی یافت ، قریشیان بر پیامبر «ص» و مسلمانان سخت گرفتند.
و خاصه ابوطالب عموی پیامبر « ص» راکه جداً از او حمایت میکرد ، برای اذيت پیامبر «ص» در تنگنا قرار دادند. از یک سو تعرض قریشیان و دیگر قبایل بـه مسلمانان و شخص پیامبر«ص» فزونی میگرفت و از دیگر سو در صفوف قریشیان نسبت بـه مخالفت با پیامبر «ص» یا حمایت از او ، دو دستگی پدید آمد. سختگیری مشرکان چندان شد کـه پیامبر (ص) عدهاي از اصحاب را امر کرد تا بـه حبشه هجرت کنند.
و بنظر میرسد کـه عده اي از اصحاب نیز میان حبشه و حجاز در معاشرت بوده اند. درسال ششم بعثت ، سرانجام قریشیان پیمانی نهادند تا از ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهیزند. آنان پیمان خویش را بر صحیفهاي نوشتند و بـه دیوار کعبه آویختند. ازآن سوی ، ابوطالب و کسانی دیگر از خاندان او نیز همراه پیامبر«ص» و خدیجه بـه درهاي مشهور بـه « شعب » ابوطالب ، پناه بردند.
و تا جاییکه ممکن بود ، نه کسی بـه آنجا می آمد و نه خود ازآن بیرون میشدند. سرانجام ، پس از آنکه خطوط آن صحیفه را موریانه از میان برده بود ، قریشیان پذیرفتند کـه مخالفان را رها کنند و از محاصره ایشان دست بردارند « سال 10 بعثت ». بدین سان پیامبر «ص» و خاندان او از تنگنا رهایی یافتند. اندکی پس از خروج پیامبر«ص» از شعب ، دو تن از نزدیکترین یاورانش ، خدیجه و ابوطالب وفات یافتند.
با وفات ابوطالب ، پیامبر «ص» یکی از جدیترین حامیان خودرا از دست داد و مشرکان با فرصت بـه دست آمده بر اذیت و اذيت پیامبر «ص» و مسلمانان افزودند ، کوشش پیامبر« ص » برای دعوت ساکنان خارج مکه ، بـه ویژه طایف ، بـه جایی نرسید و او آزرده خاطر و ناآسوده بـه مکه بازگشت. سرانجام ، توجه پیامبر «ص» بـه شهر یثرب جلب شد کـه شهری مستعد برای دعوت اسلام بود.
در آن شهر دو قبیله اصلی ، یعنی اوس و خزرج ، بیشتر اوقات باهم در جنگ و ستیز بودند و از کسیکه ایشان رابه آشتي و دوستي دعوت کند ، استقبال می کردند. پیامبر «ص» اتفاقاً ۶ تن از خزرجیان را در موسم حج دید و اسلام را بر ایشان عرضه کرد و آنان چون بـه شهر خویش بازگشتند ، بـه تبلیغ دعوت پرداختند. سال بعد ، یعنی درسال ۱۲ بعثت ، تنی چند از اوس و خزرج ، بـه خدمت پیامبر «ص» آمدند.
ودر عقبه ، درهاي در نزدیکی مکه ، با آن حضرت بیعت کردند و پیامبر «ص» نماینده اي برای ترویج و تعلیم اسلام با آنان همراه کرد. این بیعت اولین پایه حکومتی شد کـه پیامبر «ص» در یثرب بنیاد نهاد. سال بعد نیز شمار بیشتری از یثربیان با پیامبر « ص» بیعت کردند و گویا در یثرب جز گروه اندکی نمانده بود کـه بـه اسلام در نیامده باشند. گرچه این مذاکرات پنهانی بود ، ولی قریشیان بدان آگاهی یافتند.
و پس از شور درباره رسیدگی بکار پیامبر « ص» و مسلمانان ، بر آن شدند کـه از همه ی تیرههاي قریش کساني گرد آیند و شبانه پیامبر «ص» را بکشند تا خون او برگردن کسي نیفتد. پیامبر «ص» کـه از این توطئه آگاه شده بود ، حضرت علی «ع» را بر جای خویش نهاد و خود بـه شتاب ، در حالیکه ابوبکر نیز با او همراه شده بود ، بـه سوی یثرب روان شد.
خروج پیامبر «ص» از مکه کـه ازآن بـه هجرت تعبیر شده ، نقطه عطفی در تاریخ زندگی آن حضرت و نیز تاریخ اسلام اسـت ؛ زیرا ازآن پس پیامبر «ص» ، تنها مشرکان رابه دوری از بت پرستی و ایمان بـه خدای یگانه فرا نمی خواند ، بلکه دیگر در رأس حکومتی قرار گرفته بود کـه می بایست بر مبنای شریعتی آسمانی جامعه اي نوین بنا نهد ؛ اما این کـه عده اي از نویسندگان برآنند کـه پیامبر «ص» در مدینه رسالت و دعوت و تبلیغ را رها کرد.
درست نیست و پیامبر «ص» هرگز این نقش را از دست ننهاد. گسیل داشتن کسانی برای تبلیغ اسلام بـه میان قبایل و ارسال دعوتها بـه فرمانروایان کشورها مؤید این معنی اسـت. هجرت پیامبر «ص» از مکه بـه مدینه ، نزد مسلمانان با اهمیت بسیار تلقی شد ، تا بدانجا کـه مبدا تاریخ ایشان قرار گرفت و این خود نشان دهنده برداشتی اسـت کـه اعراب از هجرت پیامبر «ص» بعنوان یک مرحله نوین داشتند.
سرانجام پیامبر«ص» در ماه ربیع الاول سال 14 بعثت بـه یثرب رسید ؛ شهری کـه ازآن پس بنام آن حضرت ، مدینه الرسول یا بـه اختصار مدینه نام گرفت. آن حضرت نخست در جایی بیرون شهر ، بنام قبا درنگ فرمود و یثربیان بـه استقبال او شتافتند. پس از چند روزی ، بـه شهر در آمد ودر قطعه زمینی خشک ، مسجدی بـه دست خود و اصحاب و یارانش بنا کرد کـه بنیاد مسجد النبی کنونی در مدینه منوره اسـت.
روز بـه روز بر شمار مهاجران افزوده می شود و انصار ـ کـه اینک بـه ساکنان پیشین یثرب اطلاق می شد ـ آنان را در منزل خویش جای می دادند. پیامبر «ص» ، نخست میان انصار و مهاجران پیمان برادری برقرار کرد و خود علی بن ابی طالب «ع» رابه برادری برگرفت. عده اي اندک نیز بودند کـه اگر چـه بـه ظاهر ادعای اسلام مي کردند ، ولی بـه دل ایمان نیاورده بودند ، و اینان را « منافقین » می نامیدند.
مدتی پس از ورود بـه مدینه ، پیامبر «ص» با اهالی شهر ، حتی یهودیان پیمانی بست تا حقوق اجتماعی یک دیگر را رعایت کنند. چندی بعد قبله مسلمانان از بیت المقدس بـه سوی کعبه تغییر یافت و هویت مستقل برای اسلام تثبیت شد. درسال اولین هجرت ، مسلمانان با مشرکان مکه برخوردی جدی پیدا نکردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد.
در اوایل سال ۱۱ ق ، بیماری و رحلت پیامبر «ص» پیش آمد. چون بیماری پیامبر «ص» سخت شد ، بـه منبر رفت و مسلمانان رابه مهربانی با یک دیگر سفارش فرمود و گفت اگر کسی را حقی بر گردن مـن اسـت بستاند ، یا حلال کند و اگر کسی را آزردهام اینک برای تلافی آمادهام. وفات پیامبر «ص» در ۲۸ صفر سال ۱۱ ق ، یا بـه روایتی در ۱۲ ربیع الاول همان سال در ۶۳ سالگی روی داد.
در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه « ع» کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش ،از جمله ابراهیم کـه یکی دو سال پیش از وفات پیامبر«ص» بدنیا آمد ، همگی در گذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر«ص» را حضرت علی «ع» بـه یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد ودر خانهاش ـ کـه اینک داخل در مسجد مدینه اسـت ـ بـه خاک سپردند.
در وصف رفتار و صفات پیامبر «ص» گفتهاند: اغلب خاموش بودو جز در حد نیاز سخن نمیگفت. هرگز تمام دهان را نمیگشود ، بیشتر تبسم داشت و هیچ گاه بـه صدای بلند نمی خندید ، چون بـه سوی کسی میخواست روی کند ، با تمام تن خویش بر میگشت. بـه پاکیزگی و خوشبویی بسیار علاقهمند بود ، چندانکه چون از جایی گذر می کرد ، رهگذران پس از او ، از اثر بوی خوش ، حضورش را در مییافتند.
در کمال سادگی میزیست ، بر زمین مینشست و بر زمین خوراک میخورد و هرگز تکبر نداشت. هیچ گاه تا حد سیری غذا نمی خورد ودر بسیاری موارد ، بـه ویژه آنگاه کـه تازه بـه مدینه در آمده بود ، گرسنگی را پذیرا بود. چون راهبان نمیزیست و خود میفرمود کـه از نعمتهای دنیا بـه حد ، بهره گرفته ، هم روزه داشته ، و هم پرستش کرده اسـت.
انشا درمورد حضرت محمد «ص» | با مقدمه و نتیجه گیری
رفتار او با مسلمانان و حتّي با متدینان بـه دیگر ادیان روشي مبنتی بر شفقت و بزرگواری و گذشت ومهربانی بود.سـیرت و زندگي او چـنان مطبـوعِ دلِ مسـلمانان بود کـه تا جزئي ترین گوشههاي آنرا سینهبـهسینه نقل مي کردند و آنرا امروز هم سرمشق زندگی و دینِ خود قرار می دهند.