برترین شعرهای ناب و خوشگل از شاعر کهن زبان فاری سعدی شیرازی
را برای شما داریم که شیوایی و زیبایی ادب فارسی در آن موج مي زند.
پیش ما عرف شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه ي نعمت فردوس شما را
گر سرم ميرود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را
سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت نما را
آرزو ميکندم شمع صفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان
خط همیبیند و عارف قلم صنع خدا را
همۀ را دیده به رویت نگرانست ولیکن
خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را
مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری
مجنون عشق را دگر امروز حالت هست
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت هست
فرهاد را از آنچه که شیرین ترش کند
این را شکیب نیست گر آن را ملالت هست
عذرا که نانوشته بخواند حدیث عشق
داند که آب دیدهٔ وامق رسالت هست
مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار
کاین ره که برگرفت به جایی دلالت هست
اي مدعی که ميگذری بر کنار آب
ما راکه غرقهایم ندانی چه حالت هست
زین در کجا رویم که ما را به خاک او
واو را به خون ما که بریزد حوالت هست
گر سر قدم نمیکنمش پیش اهل دل
سر بر نمیکنم که مقام خجالت هست
جز یاد دوست هر چه کنی عمر ضایع هست
جز سر عشق هر چه بگویی بطالت هست
ما را دگر معامله با هیچکس نماند
بیعی که بی حضور تو کردم اقالت هست
از هر جفات بوی وفایی همیدهد
در هر تعنتیت هزار استمالت هست
سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او
علمی که ره به حق ننماید جهالت هست