در اینبخش بیوگرافی حسین محب اهری را مرور میکنیم. حسین محب اهری، خاطره سازی کـه خود تبدیل بـه خاطره اي در دل مردم و جامعه هنری ایران شد، او پس از سالها مبارزه با بیماری سرطان خرچ گردون دنیا را ترک کرد و بـه ابدی ها پیوست. بعد از عزت سینمای کشور ایران، مرد انسان دوست عزت الله انتظامی، حسین محب اهری هم راهی قلب ها شد، در ادامه با مجله پارس ناز همراه باشید.
درسال 1379 حسین محب اهری با احساس تورم شدید و درد در ناحیه گلویش مواجه میشود کـه بر اثر تشخیص اشتباه بـه عفونت گلو، درمان با آنتی بیوتیک را شروع می کند و از مسیر درست درمان دور میشود. اواخر سال بعد با ناگوارتر شدن وضعیت جسمانی اش بـه چندین دکتر مراجعه می کند و سرطان غدد لنفاوی تشخیص داده می شود.
سپس شیمی درمانی می شود و التیام می یابد. او این بیماری را در تغییر دیدگاهش بـه زندگی موثر می داند و می گوید: لحظات برایم باارزش شد و فهمیدم زمان عمر کوتاه اسـت و نگاهم طور دیگری بـه زندگی شد. فهمیدم کـه مـن تا بحال خیلی نگاهم سطحیتر بوده و از همه ی چیز آسان رد میشدم. پس ازآن دیدم بـه زندگی و کار عمیق شد.
۹ سال بعد غدد سرطانی دوباره در بدنش ریشه دواندند و تومور اینبار در ریه ها، گردن و پا دیده شد. با عمل جراحی مجدد تومور را از کشاله رانش خارج کردند و دوباره تحت شیمی درمانی قرار گرفت و التیام یافت. اما سر انجام و پس از سالها مبارزه او در دی ماه سال 1397 لبخندی بـه زندگی زد و راهی جهان بی انتها و آزاد شد.
حسین محب اهری در تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۳۰ بدنیا آمد. مدرک تحصیلی وی لیسانس ادبیات پارسی بود کـه از مدرسه عالی زبان درسال ۱۳۵۸ آنرا دریافت کرد.
در ابتدا فعالیتش را در ۲۰ سالگی با عکاسی شروع کرد . زمانی کـه ۲۴ ساله بود یک دوره آموزش بازیگری را در زیر نظر آربی آوانسیان کـه یک کارگردان ارمنی بود گذراند و پس ازآن در تئاتر مشغول فعالیت شد.
آشنایی او با فرحناز منافی ظاهر دریک گروه تئاتری شکل گرفت و آنها پس از گذشت ۴ ماه از آشنایی با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج پسری با نام اسد محب اهری و دختری بنام یاسی محب اهری اسـت.
این زوج هنری درسال ۱۳۷۹ از یک دیگر حدا شدند. این جدایی انقدر غیر منتظره بود کـه حتی فرحناز منافی ظاهر دراین باره اعتقاد داشت کـه زندگی انها را چشم زدند وگرنه انها زندگی خوبی داشتند. فرحناز منافی ظاهر مدتی بعد دراین باره گفتوگو مفصلی انجام داد و گفت:
حسین محب اهری بـه خانه دوستانش میرفت و دو سه روز بـه خانه نمیآمد. آقای محب اهری حسابی رفیق باز بود. با رفقایش می نشستند شطرنج بازی میکردند. مـن بـه ایشان میگفتم اشکالی ندارد تـو می خواهی بروی دو سه روز الی یک هفته در جایی بمانی.
فقط بـه مـن بگو کجاست و برو یک هفته همانجا بمان. اما بـه مـن نمیگفت کجامی رود. فرحناز منافی ظاهر درباره علت جدایی اش گفت: حسین محب اهری بـه مـن میگفت میـــخواهد تنها زندگی کند. مـن برای او دو بچه بدنیا آوردم ، زن خوبی بودم و چند جا کار می کردم حتی اهل تجملات هم نبودم.
آقای محب اهری یک دفعه گفت می خواهم تنها زندگی کنم و یکدفعه هم گفت سرطان پروستات دارم. اما مـن گفتم اشکالی ندارد و با هم این دوره را سپری میکنیم. حتی وقتی حسین محب اهری مبتلا بـه اوریون شد از شدت بیماری حتی نمی توانست بـه حمام برود و مـن دست اورا میگرفتم. درون مـن پر از عشق بود.
البته حسین محب اهری آن موقع سرطان نداشت. اخیرا دوستی پیام داده بود کـه چرا شـما با آقای محب اهری هم اکنون کـه سرطان گرفته نیستید. ایشان نمی دانست کـه۱۷ سال اسـت کـه از هم جدا شدهایم. جدایی از ایشان خیلی مرا ناراحت کرد چون کـه مـن همسر سابقم خیلی عاشق بودیم. حتی بعداً کـه ازدواج کردند همسرشان هم بـه خانه مـن آمد. و حتی همسر فعلیاش بـه مـن گفت چرا جدا شدید؟
چون حس کرد مـن همسر خوبی هستم. همسر تازه محب اهری میگفت تـو حسین را لوس کردی. در مورد ماجرای طلاق، سکوت کرده بودم حتی فامیل هم ماجرای طلاق را نمی دانست. هنوز هم مرا همسر محب اهری معرفی می کنند و مـن سکوت میکنم.
شـما یک هنرمند هستید و قطعا دوری از حرفه تان برایتان مشکل اسـت. دراین مدت وقتی وادار شدید بدلیل بیماری از کارتان فاصله بگیرید، اذیت نشدید؟
مـن هیچ وقت کارم رابه طور مطلق ترک نکردم و اجازه ندادم بیماری ام خانه نشینم کند، حتی در طول روزهای درمانم همدست از کار نکشیدم، صبح ها برای شیمی درمانی می رفتم و بعدازظهر هم نمایشم را اجرا می کردم. اگر میخواستم خودم را رها کنم و بپذیرم کـه بیمارم و نمیتوانم مقاومت کنم شاید تا هم اکنون فاتحه ام خوانده شده بود.
مـن در بدترین شرایط شیمی درمانی هم ناامید نشدم. متاسفانه در طول دوره درمان شیمی درمانی و مصرف داروها و قرص ها احساس یاس و ناامیدی مطلق آدم را فرا میگیرد کـه بیمار را از مبارزه باز می دارد و شرایط بسیار سختی برای او بـه وجود می آورد. این شرایط تا جایی سخت می شود کـه بیمار می خواهد دیگر در آن لحظات زنده نباشد اما مـن سعی کردم با همه ی این سختی ها بجنگم.
یادم میآید آن سالها سر ضبط سریال «هیچکس» بودم. موقع ناهار برای شیمی درمانی می رفتم و دوباره برای ادامه کار بر می گشتم. از اجرای تئاتر دراین مدت غافل نبودم. در طول این سالها فقط ۲ هفته وادار شدم بدلیل شیمی درمانی در بیمارستان بستری شوم و از بازیگر دیگری خواهش کردم بجای مـن سر تمرین و اجرای تئاتر برود.
شاید قبول این صحبت ها برای کسیکه یکباره با سرطان مواجه می شود کمی سخت باشد. برایمان بگویید شـما چطور با این لحظات سخت کنار آمدید آن دوران را پشت سر گذاشتید؟
باید برای هر مشکلی روزنه اي پیدا کرد، آن موقع اسـت کـه نوری می تابد و بر تاریکی اي کـه آدم را فراگرفته چیره می شود؛ همه ی این ها زمانی اتفاق میوفتد کـه بـه زندگی امیدوار باشیم و احساس خوب بـه زندگی را در خودمان تقویت کنیم. مـن بیماری ام رابه بوکس تشبیه کردم ودر میدان مسابقه با تمام وجود سعی کردم آنرا شکست دهم.
اگر نجنگی و بخواهی شکست را بپذیری ضربه تـو را از پای در می آورد و نابود می کند. بـه نظرم کسانی کـه در زندگی مسئولیت پذیرند در مقابل بیماری عکس العمل بهتری از خودشان دارند. امید اسـت کـه هدف را شکل میدهد و کسانی کـه شکست میخورند بـه نظرم کسانی هستند کـه احساس خوبی از زندگی در خودشان تقویت نمیکنند آنها نسبت بـه زندگی و نعمات آن متواضع و شکرگزار نیستند.
روحیه مثبت اندیش و مبارزه طلبانه تان با بیماری چطور در شـما تقویت شد؟
خیلی ساده اسـت؛ مـن زندگی را خیلی دوست دارم، آدم ها، طبیعتش و همه ی وجوه و ابعاد آن کـه خدا خلق کرده را دوست دارم. زندگی هیچ وقت تازگی اش را برای مـن از دست نمیدهد، بااینکه سن و سالم از این حرف ها گذشته اما هیجان و شور و شوق زندگی درمن وجوددارد و بـه همه ی چیز شگفت انگیز و تازه نگاه می کنم.
همین موضوع باعث می شود همیشه برای زندگی کردن امید داشته باشم. مـن شب با آرزوی این کـه صبح بیدار شوم و دوباره نفس بکشم، میخوابم. دوست دارم زندگی کنم تا حتی همین گرمای تابستان کـه خیلی ها ازآن فراری اند و مدام گله می کنند را ببینم و ازآن واقعا لذت ببرم. مـن عاشق گرمای تابستانم.
دراین مدت چقدر خانواده، دوستان و اطرافیانتان همراه تان بودند و بشما روحیه می دادند؟
مـن یک اخلاقی دارم کـه اصلا دوست ندارم کسی از مـن نگهداری کند و از سر دلسوزی با مـن برخورد کند. مـن دوست دارم خودم با مشکلم برخورد کنم. تا ۲ سال پیش کـه مادرم فوت کرد مدام نگران مـن بودند، اما مـن برای فوت پدر و مادرم هیچ وقت اشک نریختم. برای از دست دادن آنها و این کـه دیگر کنار مـا نیستند بسیار ناراحت و غمگین میشوم اما همیشه خاطره آنها را در ذهن خودم زنده نگه می دارم.
اما خواهرها، برادرها و همسرم همه ی همراه مـن بودند و بـه مـن لطف داشتند. انرژی هایي کـه مردم بعنوان دعا و آرزوی سلامت بـه آدم میدهند واقعا دوست داشتنی اسـت. همه ی اینها بـه مـن کمک کرد و از دلایل اصلی نگه داشتن امید بـه زندگی بود. مـن این اقبال را داشتم کـه این محبت ها را داشته باشم و هم اکنون بعد از ۳ بار جراحی و ۴ بار شیمی درمانی همان گونه خوب هستم.
اگر قرار باشد بعداً اتفاقی بیفتد میتوانم بگویم خواست و حکمت خداوند بوده. البته این را هم بگویم خانواده هایي کـه بیمار دارند، باید در همراهی کردن بیمار یک مقدار بادقت قدم بردارند و بخشی زیادی از امید و روحیه داشتن و مبارزه رابه عهده خود بیمار بگذارند، نباید بیمار را یک باره خانه نشین کنند. مراقبت و دلسوزی مـا نباید باعث شود بیمار از زندگی روزمره اش فاصله بگیرد و حس بیمار بودن بر او چیره شود.
شاید باور نکنید اما مـن شبها از درد نمی توانستم تا صبح بخوابم و برای این کـه درد را فراموش کنم مدام در کوچه قدم می زدم و بعد از راه رفتن از شدت خستگی بیهوش می شدم. مـن باید خودم با خودم کلنجار می رفتم و مشکلم را حل می کردم. زندگی کسیکه دوستش نداشته باشد را رها می کند و کسانی راکه دوستش داشته باشند و نسبت بـه او سپاسگزار و شکرگزار باشند هر طور شده حفظ می کند.
حسین محباهری متولد ۲۹ مهر ماه سال ۱۳۳۰ بعد از سالها مبارزه با بیماری سرطان، بامداد چهارشنبه ۲۶ دیماه ودر سن ۶۷ سالگی در بیمارستان لاله از دنیا رفت. وی از بازیگران باسابقه سینما، تئاتر و تلویزیون بودو حتی باوجود بیماری، بر صحنه تئاتر بـه ایفای نقش میپرداخت.
مریم سلطانی
مهران احمدی: اخرین بار کـه دیدمش لاغر تر شده بود ،مریض تر ،رنجورتر،دردمندتر ،….اما عاشقتر انگار، حالا کـه رفته اما ،فقط خاطره یک مرد عاشق در ذهنم مانده اسـت وبس…روحت شاد مرد عاشق،سفر بـه سلامت
امیررضا دلاوری: حسین آقا خاطرات سفر خوبی کـه با هم داشتیم رو فراموش نمیکنم…روحتون شاد
برزو محترم: اقای محب اهری عزیزم، خوشحالم کـه در آخرین کار مشترکمون نقش پسرت رو بازی کردم، روحت شاد مردِ جنگجو
آناهیتا همتی: … دیگر درد نداری …
سام کبودوند: هیچ وقت خاطراتت از یادم نمیره…همیشه در ذهن و قلب مـا ماندگاری…روحت شاد
الناز حبیبی: روحتون شاد آقاى محب اهرى نازنینفوت حسین محب اهری
نیوشا ضیغمی
لادن طباطبایی
علی ضیا